ثبات قدم و استحکام در دینداری

 این ویژگی منشأ بسیاری از صفات حمیده و ارزش های انسانی است. شما عزیزان می دانید خیلی ها خوب شروع می کنند، ولی خوب تمام نمی کنند. خیلی ها آغاز پرشوری دارند، ولی پایان خمودی دارند. با ورق زدن صفحات تاریخ، به موارد فراوانی بر می خورید که آغاز با نشاطی داشتند، اما ثبات قدم خوبی نداشتند.

داستانها و شواهدی در مورد بی ثباتی در دین

مورد اول: عبیدالله ابن جهش برای اینکه از جوّ کفر و شرایط حاکم بر مکه بیرون آمده باشد، با همسرش، دختر ابوسفیان، ام حبیبه، به حبشه آمد. او در آن جا مرتد شد، نصرانیّت اختیار کرد، شرابخواری کرد و با حالت کفر در سرزمین حبشه زندگی کرد. او از جایی آمده بود که در آن جا ایمانش را حفظ کند چون هجرت برای حفظ ایمان است. از مکه آمده بود برای اینکه مشرکین آزارش ندهند و اذیتش نکنند؛ اما تا نگاهش به چند تا صحنة فساد و گناه افتاد، قدمش لغزید، و نتوانست خود را حفظ کند. هر چه همسرش نصیحت کرد سودی نداشت و او با حالت کفر و ارتداد در منطقة حبشه جان داد.

مورد دوم: عبیدالله ابن عباس نیز پشت امام حسن را خالی گذاشت و در مقابل مقداری مال به معاویه پیوست.

مورد سوم: عبیدالله حر جوفی نیز به خاطر مطامع دنیا و به بهانة این که می خواهم یک مرگ مشهوری داشته باشم، درخواست مستقیم امام حسین را رد کرد. خودش می گوید: یادم نمی رود حسین جلوی خیمة من آمد در حالی که بچه هایش دورش بودند از من خواست و گفت: عبیدالله تو گذشتة خوبی نداری، تو گناهان کثیری داری، بیا ما را یاری کن. اما او لغزید و نیامد.[ الامالی للصدوق، ص 154]

مورد چهارم: حسان بن ثابت یک روز غدیر را به شعر کشید، یک روز هم از همین غدیر دفاع نکرد و آمد کنار خلیفة اول و در وصف او شعر گفت، این هم نمونة یک اغاز خوب و پایان خراب، یک آغاز باشور و بعد هم لغزش قدم.[ پیغمبر و یاران، ج 2، ص 263]

اهمیت ثبات قدم

لشکریان طالوت و بنی اسرائیل در مبارزة با جالوت گفتند: «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا» خدایا به ما ثبات قدم بده تا بتوانیم بر اینها پیروز شویم.

حتی خدا در سورة اسراء به پیغمبر می گوید: «لَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاکَ

در سورة ابراهیم: «مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء فِی السَّمَاء تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»«یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

در زیارت عاشورا می گویی: «ثَبِّت لِی قَدَمَ صِدْقٍ»در یک جا «ثبِّت»و در یک جا با «یثبِّت»تعبیر می کنیم.

در جامعة کبیره می گویی «فَثَبِّتنِی اللهُ أبَداً مَا حَیِیتُ عَلَی مُوَالاتِکُمْ»

ثابت قدمان مثل برق از صراط عبور میکنندامام صادق فرمود: « قالَ النّاسُ یَمُرُّونَ عَلَی الصِّراطِ طَبَقَاتٍ وَالصِّراطُ أدَقُّ مِنَ الشِّعْرِ وَ مِنْ حَدِّ السَّیْفِ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مِثْلَ البَرْقِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مِثْلَ عَدْوِ الفَرَسِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ حَبْواً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مَشیاً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مُتَعَلَقاً قَدْ تأخُذُ النَّارُ مِنْهُ شَیئاً وَ تَتْرُکُ شَیئا (الامالی للصدوق، ص 177)»

ثابت قدمان وقتی جلوی بهشت می رسند می گویند: هل رأیتم صراطا هل رأیتم حساباً؟ پاسخ می دهند: خیر » ثبات قدم در این دنیا ثبات برصراط را در پی دارد [ قال رسول الله: إذا کان یوم القیامه أنبت الله لطائفه من أمتی أجنحه فیطیرون من قبورهم إلی الجنان یسرحون فیها و یتنعمون کیف شاءوا فتقول لهم الملائکه تم حسابا فیقولون ما رأینا حسابا فیقولون هل جزتم علی الصراط فیقولون ما رأینا صراطا فیقولون لهم تم جهنم فیقولون ما رأینا شیئا فتقول الملائکه من أمه من أنتم فیقولون من أمه محمد ص فیقولون نشدناکم الله حدثونا ما کانت أعمالکم فی الدنیا فیقولون خصلتان کانتا فبلغنا الله هذه المنزله بفضل رحمته فیقولون و ما هما فیقولون کنا أذا خلونا نستحی أن نعصیه ونرضی بایسیر مما قسم لنا فتقول الملائکه یحق لکم هذا (مجموعه ورام، ج 1، ص 230).]

امام صادق فرمود: «وَهُمَا صِراطَانِ صِراطٌ فِی الدُّنیا وَ صِراطٌ فِی الآخِرَه فأمَّا الصِّراطُ الَّذی فِی الدُّنیا فَهُوَ الإمامُ المَفْروضُ الطَّاعَه»

ثابت قدمان راه حق

مثل مریم، مادر عیسی. ببینید قرآن چگونه ثبات قدم او را می ستاید!

آسیه،همسر فرعون، چگونه قرآن ثبات قدمش را الگو قرار داده!، «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأتَ فِرْعَوْنَ»مگر همسر فرعون چه ویژگی ای داشت؟ «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ»؛ می گفت: خدایا به من ثبات قدم بده که با تو باشم، کنار تو باشم، من شکنجة فرعون را تحمل می کنم، اما به من توفیق بده، خانه ای در کنار خودت داشته باشم.

مؤمن آل یاسین که در میان جوّ مخالفین فریاد زد: «یا قوم اتَّبع المرسلین».

سعد ابن معاذ در جنگ بدر خدمت پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله، اگر بگویی در خار برو می روم، بگویی در آتش برو می روم. شما هر دستوری بفرمایید می گویم چشم، من نمی گویم: چرا؟ نه، نمی گویم. بله چنین انسان های ثابت قدمی هم بودند.

عده ای خدمت امام صادق علیه السلام آمدند. یکی از آنها عرض کرد: آقا، فردی در قبیلة ما هست به نام کلیب، ایشان هر چه شما می گویید، می گوید چشم. منتظر است از شما دستور برسد تا انجام دهد، تسلیم محض است. این قدر در مقابل حرف شما مطیع است که ما اسمش را گذاشته ایم کلیب؛ تسلیم. آقا فرمودند: بله، خداوند به او نورانیت داده است، بعد فرمود: می دانید او (کلیب) مصداق کدام آیه است؟ مصداق این آیه است: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ»کلیب مخبت است. «وَبَشِّرِ المُخبِتینَ»،«الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».مخبتین که سیدالساجدین در زیارت امین الله دربارة آنان می گوید: «اللَّهُمَّ إنَّ قُلُوبَ المُخْبِتِینَ ألَیکَ وَ الِهَه».[ الاقبال، ص 470]خبت یعنی دلداده

عمربن قرظه کسی است که در روز عاشورا از امام حسین اجازه گرفت به میدان آمد و رجز خوانی کرد و به مبارزه پرداخت و سپس برای دفاع از امام حسین نزد حضرت شتافت. ابن نما نقل می کند که او صورت و سینة خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمی گذاشت به امام حسین اصابت کند. در حالی که جراحت زیادی برداشته بود و در خون خودش می غلتید، اباعبدالله بالای سرش آمد و فرمود: خواهشی نداری؟ گفت: «یابن رسول الله أوَفَیتُ ؟»آقا وفا کردم؟[ نفس المهموم، ص 262]ثبات قدمم را نشان دادم؟ آیا استواری ام را نشان دادم؟