خرافات - اباطیل صوفیه

«قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا.»

نه تنها یک بیماری ای که صرفاً مربوط به جامعۀ ایرانی و آسیایی باشد بلکه فال و فالگیری، اعتقاد به نحوست ها، و روابط نامعقول بین قضایا در غرب و اروپا هم فراوان است. آن قدر که بازار فالگیرها و رمال ها و طالع بین ها داغ است، شاید در بلاد اسلامی کمتر باشد. امروزه شما در جامعه این مشکل را می بینید. افرادی که سرکیسه می کنند، پول می گیرند و به اسم رمالی و به اسم رابطه با امام معصوم و ابطال بعضی از قضایا دکان باز می کنند. این بحث بسیار مهم است که ریشه در تاریخ هم دارد. بحث خرافات به قبل از اسلام و به زمان انبیای گذشته برمی گردد.

ولتر و خرافات

یک نویسنده غربی به نام ولتر، کتابی به نام «روانشناسی خرافات»نوشته است. خیلی زیبا بحث می کند که خرافات از کجا شروع شده و علت اینکه در مردم رسوخ کرده چیست؟

این نویسنده در اول کتابش می گوید: خرافات یعنی کارهای غیر معقول و غیر منطقی، خرافات یعنی برخوردهای غیر علمی تا به این نتیجه می رسد که خرافات آن است که انسان بین دو چیز ارتباط قایل باشد در حالی که هیچ ارتباط علمی و شرعی بین آن دو نیست.

مثلاً «سیزده»نحس است و اینکه چه ارتباطی بین سیزده و نحوست است. نه در شرع، نه در عقل و نه در منطق میان این دو رابطه نیست. شکستن تخم مرغ بلا و چشم زخم را از بچه دور می کند. چه رابطه ای بین تخم مرغ و چشم زخم بچه یا چشم خوردن یک بچه است؟! بعد ایشان قصه ای را نقل می کند که: دوستی داشتم زمینی خرید و می خواست آن را بسازد. روز اول کلنگ آورد توی زمین بزند بر حسب اتفاق دستۀ کلنگ شکست. از آن پس این مسأله در نظرش چرکین شد. گفت: این زمین، زمین خوبی نیست. شاید دستۀ کلنگ ترک داشته که شکسته است ربطی به زمین ندارد. اتفاقاً خانه اش را ساخت و همان سال های اول و دوم پدر و مادرش، برادر و همسرش را از دست داد. خودش هم ورشکست شد. همواره می گفت: این کلنگ که شکست معنایش مرگ پدر، مادر، برادر، همسر، و ورشکستگی بود. سقوطش از اینجا شروع شد. در صورتی که تصادف به خاطر بی احتیاطی در جاده است. ورشکستگی به خاطر سوء تدبیر در مال است و ربطی به کلنگ ندارد، و اصولاً هیچ ربطی بین کلنگ و ورشکستگی نیست.

خرافات در جامعه عرب

دکتر علی جواد کتابی به نام «عرب پیش از اسلام»دارد. می گوید: عرب ها به خرافات خیلی اعتقاد داشتند. ایشان موارد متعددی می آورد که در برخی کشورهای اطراف و برخی روستاهای ما هنوز آن تفکر چهارده قرن پیش است. ایشان مواردی را می شمارد که قبل از اسلام بوده و پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم ) آمد با آنها مبارزه کرد. می نویسد: اگر کسی چیزی گم می کرد پیراهنش را پشت و رو می پوشید، می گفت: پیراهن را پشت و رو بپوشم پیدا می شود. حالا چه رابطه ای میان این دو قضیه است؟! اگر زنی اولاددار نمی شد او را کنار جنازه ای می بردند و می گفتند: هفت مرتبه برو بالا و بیا پایین بچه دار می شوی. یا اگر دندان کسی می افتاد، دندان را می گرفتند و به طرف آفتاب پرت می کردند و می گفتند: اگر این کار را انجام ندهیم جای آن دندان در نمی آید.دندان تا سن معینی در می آید و بعد از آن هم دیگر در نمی آید، ربطی به این قضیه ندارد.

ایشان هشت قسم آتش افروزی را شمرده، «نارٌ التَّحالُف»، «نارٌ السَّلامَه»، «نارٌ الإسْتِمْتار». می گوید: وقتی از مسافرت بر می گشتند آتش روشن می کردند و چیزهای خوش بو داخلش می ریختند. می گفتند: این آتش باعث سلامت مسافر است. به این آتش «نارٌ السَّلامَه»می گفتند.

وقتی پیمان می بستند آتش روشن می کردند، دستشان را در آتش می گرفتند و می گفتند: با این آتش پیمان محکم تر می شود و به این آتش «نارٌ التَّحالُف»می گفتند.

 وقتی باران نمی بارید به دم گاو چوب می بستند و آتش می زدند. این حیوان بیچاره می سوخت و نعره می زد. به این آتش «نارٌ الإسْتِمْتار»؛ یعنی طالب باران می گفتند.

در همین کشور خودمان دیدم نخست وزیر شاه از روی آتش پرید. گفت: زردی من از تو، سرخی تو از من، حال چه ربطی دارد معلوم نیست. ما هنوز هم به تبعات چهارشنبه سوری و آتش افروزی مبتلا هستیم.

 علی (علیه السلام) به شدت جلوی اینها ایستاد، حضرت فرمود: «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»؛ فال بد و این رابطه برقرار کردن ها حق نیست، اینها درست نیست.

در یک جمله، باید بین دو چیز رابطه شرعی باشد اگر چه ما آن را نفهمیم. مثلاً روایت می گوید: زنا که زیاد شود زلزله می آید. رابطۀ زنا و زلزله را شاید ما متوجه نشویم ولی چون روایت گفته است متعبدیم و می گوییم چشم و می پذیریم.

قرآن می فرماید: اگر در جامعه تقوا باشد برکت می آید.

اگر زکات داده نشود، خشکسالی می آید.اینها یک رابطه ای است که در روایت آمده و مشخص است شرعی است ولی ما درکش نمی کنیم. می گوید: اگر انفاق کنی مالت چند برابر می شود. من هزار تومان دارم اگر پانصد تومانش را بدهم، بر حسب ظاهر کجا چند برابر می شود؟ اینکه پانصد تومانش کم شد.

در جای دیگر دارد: اگر ربا بدهی مالت نابود می شود. در حالی که در ربا وقتی هزار تومان می دهم هزار و پانصد تومان می گیرم. ظاهر انفاق کاهش است و ظاهر ربا کثرت است، ولی خدا می فرماید: «یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ»آنکه ربا می دهد از بین می بریم و آنکه صدقه می دهد زیادش می کنیم. ما اگر رابطۀ ربا با نابودی مال را هم نفهمیم می گوییم روایت داریم، منصوص است.

اسماء بنت عمیس همسر جعفر بن ابی طالب است، او خدمت پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم ) آمد و عرض کرد: یا رسول الله، من خیلی از فرزندان عبدالله، جعفر و خواهر و برادرانش که پدرشان در جنگ موته شهید شده، می ترسم اینها چشم بخورند؛ - چون بچه های خوش بیانی داشت بچه های خوبی داشت. خود عبدالله بن جعفر یک مدیر بوده خبیر بوده، - گفت: اجازه می دهید من دعایی همراهشان کنم، یک تعویذی همراهشان کنم که به خدا پناه ببرند. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: اشکال ندارد همراهشان کن.

وجود مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) برای حسن و حسین (علیه السلام ) دعای خاصی نوشته بودند که همراهشان بود. یک دعای کوچک دو سطری است:

«أُعِیذُکُمَا بِکَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ وَ أَسْمَائِهِ الْحُسْنَی کُلِّهَا عَامَّةً مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَمِنْ شَرِّ کُلِّ عَیْنٍ لَامَّةٍ وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»؛ یعنی شما را می سپارم به تمام کلمات و اسمای حسنای خداوند، از شرّ مرگ و حیوانات موذی و هر چشم بد و حسود آنگاه که حسد ورزد.[ بحارالانوار، ج43، ص 306]

نهج البلاغه کلمات قصار امیرالؤمنین، شماره 400، آنجا امیرالمؤمنین (علیه السلام ) در این رابطه سخنی دارند. عین عبارت امیرالمؤمنین این است: «الْعَیْنُ حَقٌّ»؛ چشم زخم حقیقت دارد، «وَ الرُّقَی حَقٌّ»؛ دعا کردن و دعا همراه داشتن برای جلوگیری از چشم زخم درست است اما «الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ»؛ فال بد زدن و خرافه و بدون دلیل بین دو چیز رابطه برقرار کردن این حق نیست.[ علی (ع) فرمود: الْعَیْنُ حَقٌّ وَ الرُّقَی حَقٌّ وَ السِّحْرُ حَقٌّ وَ الْفَأْلُ حَقُّ وَ الطِّیَرَةُ لَیْسَتْ بِحَقٍ وَ الْعَدْوَی لَیْسَتْ بِحَقٍّ وَ الطِّیبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّکُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ (نهج البلاغه، حکمت، 400).]

هیچ رابطه ای میان تخم مرغ شکستن و چشم زخم نیست. همچنین هیچ رابطه ای میان خرافاتی که بعضی به آنها اعتقاد دارند نیست.

شخصی بود به نام ابن رومی که قصه اش خیلی جالب است. این آدم خیلی خرافاتی بود. جالب است که شاعر و عالم هم بود. خرافات تنها اعتقاد عده ای از عوام نیست، بلکه ممکن است یک انسان عالم همچنین اعتقادی داشته باشد. ابن رومی شاعر قرن سوم است که در سال 283 هـ ق از دنیا رفته است. یک شعر خوبی هم در وصف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام ) دارد آن جایی که می گوید:تراب أبی ترابٍ کحل عینی

این آدم خرافی بود خیلی عجیب است. نوشته اند: علی بن ابراهیم که همسایه اش بود می گوید: یک روز در خانه بودم که سنگی از خانۀ ابن رومی به حیاط خانه ام افتاد. گفتم چه شده؟ حتماً کاری دارد که سنگ می اندازد.

مثل حالا که پیامک و تلفن و این قبیل چیزها که نبود، این طور پیام داد. به غلامم گفتم: برو داخل این خانه ببین دعوا شده؟ خبری است؟ چرا سنگ آمد؟ می گوید غلامم بالا رفت، دید کنیز این رومی وسط حیاط است، گفت: فلانی! به اربابت بگو بیاید ابن رومی را نجات بدهد، سه روز است که داخل خانه نشسته و از خانه بیرون نمی رود. همۀ غذایمان تمام شده است. یک روز از در بیرون می رود کلاغی را می بیند، می گوید: امروز روز خوبی نیست. روز دیگر در را باز می کند یک آدم پشت خمیده را می بیند، می گوید: امروز هم روز خوبی نیست. روز سوم در را باز می کند می بیند گربه رد می شود، می گوید: امروز هم روز خوبی نیست. سه روز است که در خانه نشسته است و تصادفاً هر روز که در را باز کرده به چنین مسأله ای برخورده است. غلام می گوید: پایین آمدم موضوع را به ارباب گفتم. او گفت: اسم تو حسن است خوب است. برو به این همسایه بگو: اربابم گفته بیا. غلام رفت و گفت: اربابم گفت بیا. گفت: اسمت چیست؟ گفتم: حسن. گفت: حسن؛ یعنی خوب، نیکو، اسم قشنگی است. بلند شد و آمد و وارد خانه شد. اتفاقاً بند کفشش به لولای دَر گیر کرد و پاره شد، گفت: نه آقا، برمی گردم امروز روز بدی است.

خلاصه خودش را محاصره کرده بود در این خرافات باطل که آخرش هم با این تفکر مرد و از دنیا رفت.

اسلام به ما راهکار داده است. من دو نشانی خدمت شما ارائه می دهم. یکی در سوره نجم، آیه مبارکه 36، این آیه و آیات بعدش خیلی زیباست. این مطلبی را که می خواهم بگویم یک منشور و یک اساس نامه و یک قانون فراگیر است. این آیه را تابلو کنیم و در خانه هایمان جلوی چشممان بزنیم که هر روز آن را ببینیم. خدا می فرماید: «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ». خداوند در قرآن سؤال هم مطرح کرده است، وقتی می خواهد مطلبی را مطرح کند، بیشتر سؤال طرح می کند «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ»؛ ای مردم! می خواهید به شما خبری بدهم که در سه تا کتاب آمده است و هر سه پیغمبر هم پای آن مهر تأیید زده اند؟ - خدایا این پیام چیست که سه پیغمبر پای آن را امضا کرده اند و در سه کتاب آمده است؟ - «أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِمٰا فی صُحُفِ مُوسیٰ»؛ آیا می خواهید چیزی به شما بگویم و خبری بدهم که اول در صحف حضرت موسی (علیه السلام ) پیغمبر اولوالعزم الهی آمده است، دوم: «وَ اِبْرَاهِیم الَّذِی وَفَّی»؛ در کتاب حضرت ابراهیم (علیه السلام )هم آمده است، سوم: در خود قرآن هم آمده است.

اما سه مطلبی که همیشه در زندگی هایتان تابلو باشد: 1- «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاٰ مٰا سَعیٰ»؛ انسان در گرو تلاش خودش است. 2- «وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری»؛ کسی نمی تواند بار گناه دیگری را تحمل کند هر کس ضامن اعمال خودش است و خودش جوابگو است. عزیز من! برو دروغ بگو گردن من، چرا گردن تو؟! این حرف خلاف است، همان طور که قرآن می گوید. این کار را انجام بده، این پول ربا را بگیر گناهش پای من. این آیه جواب کسانی است که می گویند: گناهش پای من، آقا قیامت من جواب می دهم. کجا مرا پیدا می کنی که بخواهی جواب بدهی. قیامت فرزند از پدرش فرار می کند آیا می ایستد تا از تو دفاع کند؟! بدبخت ترین مردم کسانی هستند که فریب این حرف ها را می خورند. و کسانی که این حرف ها را می زنند که برو جلو گناهش با من، دروغ بگو گناهش با من، گناه کن گناهش با من، روزه ات را بخور تو با این وضع نمی توانی روزه بگیری، من قیامت هم جواب روزۀ خودم را می دهم هم جواب تو را! چرا آقا دین مردم را این طور به سخره می گیرید؟! «وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری».

1-     «وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى»هر که هر کاری کند نتیجه اش را می بیند.

آیه دیگر سوره اسراء آیه 13:پیغمبر ما که می آمد می گفتند: اینها بد قدم هستند. می فرماید: «وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ»هر کس سرنوشتش گردن خودش است.

پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی فرزندش ابراهیم از دنیا رفت، خورشید گرفت. پیغمبر فرمود: هیچ ارتباطی میان این دو نیست. ببینید چهارده قرن پیش، کسی از خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی، سر در نمی آورد. همین که مرگ پسر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ابراهیم واقع شد و خورشید گرفت آن حضرت فوری بالای منبر رفت و فرمود: «إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللهِ یَجْرِیَانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ لَا یَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِه [کافی، ج3، ص 208]

 گاهی پیغمبری نزدیک منطقه ای می آمد اتفاقاً آن سال خشکسالی هم می شد. گاهی پیش می آید آدم به کسی که بدبین است او را سوار می کند و ماشینش پنچر می شود، در حالی که هیچ ارتباطی ندارد که این آقا سوار شده. گفتند: انبیاء شوم اند  «تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ».

خطرناک ترین نوع خرافات، خرافات دینی – اعتقادی

عزیزان من، برادران و خواهران! خطرناک ترین نوع خرافات و خرافه پرستی – خدای نکرده – این است که در حوزۀ روضۀ سیدالشهداء (علیه السلام) و در حوزۀ مجالس دینی و مسایل اعتقادی و باورها بیاید، از خودش سلیقه ایجاد کند، خرافه ایجاد کند. مسایلی که تاکنون گفتم در مسایل اجتماعی بود.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله عظمی مرعشی – اعلی الله مقامه الشریف – در کتاب «احقاق الحق»خود، وقتی بحث صوفیه را مطرح می کند می فرماید: «عندی اَنَّ الصُّوفِیةَ مُصِیبةُ الصُّوفِیةَ مِن اَعْظَم الْمَصائِبِ»، نزد من مصیبت صوفیه بزرگ ترین مصیبت بر جهان اسلام بوده است. چرا؟ چون از خودشان سلیقه ایجاد کردند. البته من نمی گویم همۀ فرقه های متصوفه یکی هستند متفاوتند، اما سماء، رقص، خانقاه تراشی در مقابل مسجد و غیره فضیلت تراشی های بی خود در همه است.

تذکرة الاولیاء عطار

شما تذکرة الاولیاء عطار را ببینید. آدم وقتی این کتاب را می خواند می بیند چنان صوفیه را بالا برده، حرف های دروغ، بی ربط و بی معنا. آقای صفی الدین عربی گفت: من چهل روز با یک وضو نماز خواندم. تو چهل روز با یک وضو نماز خواندی؟ پیغمبر نمی توانست چنین کاری کند.

در تذکرة الاولیاء است که حسن بصری آن قدر سر به سجده گذاشت و گریه کرد که از ناودان آب جاری شد! کسی پای ناودان نشسته بود بدنش خیس شد، آمد بالا دید حسن بصری است! گفت: اینها نجس است؟ گفت: نه، نجس اشک گناه کار است. برو خودت را بشوی. آدم آب تمام بدنش را جمع کند از ناودان جاری نمی شود. آخر این چه حرفی است؟ تذکرة الاولیاء از این حرف ها پر است.

احوال با یزید بسطامی هم در تذکرة الاولیاء است. کسی پیش او آمد و گفت: حیا چیست؟ او آن چنان حیا را برایش توضیح داد که آب شد. یعنی شد آب! شخصی آنجا بود گفت: چه کردی؟ گفت: طاقت حرف مرا نداشت تبدیل به آب شد.

متأسفانه گاهی یک مطالب و کراماتی می تراشند که خلاف سنت است. مسجد در اسلام مظهر تعبد است، خانقاه یعنی چه؟ خانقاه تراشی و نماز در خانقاه، طرح ذکر و سماء و اذکار خاص، اینها خلاف سنّت پیغمبر و خلاف قرآن است.

آقا علی بن موسی الرضا (علیه السلام ) فرمود: هر کس نام اینها در نزدش برده شود و انکار نکند از ما نیست.[ قال الرضا (ع) مَنْ ذُکِرَ عِنْدَهُ الصُّوفِیَّةُ وَ لَمْ یُنْکِرْهُمْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَلَیْسَ مِنَّا وَ مَنْ أَنْکَرَهُمْ فَکَأَنَّمَا جَاهَد]

در سنت پیامبر و روش پیامبر خرافه پرستی راه ندارد.

درمان خرافات و خرافه پرستی

راهکار هم همان هست که گفتم: تعقل، تفکر، اندیشه. خود انسان قضایا را به کمک قرآن، توکل به خدا و توسل به پیغمبرش تحلیل کند. در آخر سوره توبه می فرماید: «فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ»؛ بگو خدا مرا کافی است و هر کاری داری وارد شو.

وجود مقدس امام صادق (علیه السلام ) فرمود: من تعجب می کنم از کسی که از مکر و خدعه می ترسد اما نمی گوید: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالْعِبٰادِ». می خواهی دختر شوهر بدهی، پسر زن بدهی، مغازه باز کنی، کاری انجام بدهی، از چشم زخم و از خطر می ترسی بگو: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللهِ إِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالْعِبٰادِ». کار را به خدا واگذار کن، خداوند به پیغمبرش می فرماید: امرت را واگذار کن «فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ».

بعضی از امامان ما نگین انگشترشان این آیه بود: «حَسْبِیَ اللهُ». در بعضی از نقل ها دارد نشان خاتمشان این بوده است. در بعضی از نقل ها دارد این آیه را زیاد بخوانید در رفع گرفتاری کمک می کند: «حَسْبِیَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ».