دیدار رسول جعفریان با آیت الله العظمی سیستانی

صبح روز پنج شنبه 12 فروردین بعد از صبحانه به حرم مشرف شده زیارت کردم. از آنجا به سمت محل کار دوستم آقای کعبی رفتم. قرار بود ساعت یازده خدمت آیت الله سیستانی برسم. ساعتی مشغول دیدن اخبار و ایمیلها شده سپس به سر کوچه رفتم. مردی کامل که فارسی هم می‌دانست ایستاده بود. پرسید. عرض کردم قرار دارم. اسم را پرسید. گفتم. گفت بفرمایید. این کوچه اول شارع الرسول است و برای کسی که از حرم می‌آید سمت چپ می‌شود. برابر آن تقریبا مسجد هندی و مکتبه آیت الله حکیم است. وارد بیرونی شدم. جناب آقای آقا سید محمدرضا ایستاده بودند. استقبال کردند. نشستم. چون نیم ساعتی بلکه بیشتر زود آمده بودم. دقایقی بعد آقای سید محمدرضا ضمن هدایت میهمانان برای دیدار با آقا، نزد بنده آمدند. صحبت های مختلفی شد به خصوص در باره مقاله کوتاه بنده در باره وابستگی حوزه به دولت و این که راه جلوگیری از آن وقف اموال برای حوزه است. ایشان نکات خوبی را گفتند و آشکار بود که نگران وابستگی هستند. عرض کردم در ایران رسم شده است که در هر مسافرت رئیس جمهور به شهرها، طلبه‌ها را جمع کرده، سخنرانی کرده و گهگاه پولی هم تقسیم می‌کنند. ایشان گفت که بر اساس ظاهر امر، حجم بالایی از مخارج حوزه را دولت می‌دهد که این خطرناک است. در عین حال توجه داشت که من هم به رغم تأکید روی وقف، گفته بودم که وقف جواب نمی‌دهد چون واقفین اعتمادی ندارند که وقفشان باقی بماند.

زودتر از موعد، بنده را خدمت آقا فرستادند. حضرتشان برخاسته، بنده را نزدیک نزدیک خود نشاندند. آن لحظه هیچ کسی نبود و تنها شیخی شصت ساله کنارشان بود که کارش زدن مهر روی برگه های رسید سهم امام بود.

ابتدا در باره کتابهایی که فرستادم صحبت کردند و فرمودند که من از کارهای شما که هم واقع گرایی در آن هست و هم اعتدال خشنودم. با این که فراوان است و از کثرت آن معجب هستم،  با این حال این خصوصیات را دارد. از کار کتابخانه مجلس آگاه بودند و فرمودند که شنیده‌ام کارهای خوبی شده است. از دیوان حسن کاشی ستایش کردند و این که در مقدمه آمده است که سه نفر در تشیع ایران نقش داشتند. حسن کاشی، علامه حلی و محقق کرکی. راجع به محقق فرمودند که آن حکم بلندبالای طهماسب در اواخر عمر ایشان است و ایشان بیشتر در نجف بوده است. از زهد شیخ حسن تعریف کردند و این که با این همه چطور قبر ایشان در سلطانیه کنار قبر خدابنده است. عرض کردم خدابنده خیلی به وی ارادت داشته است.

سپس از چاپ «علی نامه» ستایش کردند و فرمودند من کتاب زیاد می‌خوانم اما این کتاب را کنار دستم گذاشته‌ام. این کتاب مرا زنده کرد. از مقدمه آن تعریف کردند و فرمودند که من با پدر آقای شفیعی کدکنی آشنایی داشتم. سپس برخی از نکات مقدمه را بیان کرده و از این که احتمال داده شده که اشعاری بعدا اضافه شده از محققان آشنا به این متون خواستند که روی متن کار کنند که کدام یک اصل و کدام یک الحاقی است. تأکید ایشان این بود که یک همچنین کتابی بعد از پنجاه سال از تألیف شاهنامه بسیار اعجاب دارد. صحبت اطلس شیعه شد. از این که یک دوره تاریخ شیعه است سخن گفتند و باز در باره کارهای دیگر بنده اظهار محبت کردند.

در این لحظه چند تن از دوستان به همراه آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن صافی خدمت آقا آمدند. ایشان سلام جناب آقای آیت الله صافی را رساندند. آقای سیستانی فرمودند من اول سال 1371 قمری به اینجا آمدم. یعنی اربعین را کربلا بودم و بعد اینجا آمدم. حالا شصت سال است که اینجا هستم. خیلی ها نمی‌شناسم. اما این دو برادر را می‌شناسم. سپس از برخی از مسائل یاد شد و از اوضاع انتخابات عراق صحبت به میان آمد. حضرت شان فرمودند: خیلی از امور از الطاف خفیه الهی است. ما نباید نگران باشیم. شش سال قبل دشمنان ما چه می‌خواستند و چه فکرهایی داشتند. راهی که ما رفتیم این بود که مسیر خواسته‌ها را عوض کردیم. روی یک قانون اساسی که توسط عراقی نوشته شده و روح عراقی داشته باشد تأکید کردیم. حتی روی این که عادات عراق را حفظ کند که مقصودمان همین عرفیات مقبول و سوگواریها و اینها بود. غربی‌ها هم این عادات و رسوم ملی خود را در قانون گزاری لحاظ می کنند. اما این که ممکن است باد مخالف بیاید، باید توجه داشت، هرچه باد مخالف بیشتر باشد، «باز» بیشتر اوج می‌گیرد. من خودم بالاتر از این تصمیمها، الطاف الهی را می‌بینم. من هیچ وقت با امریکاییها ملاقات نکردم و امروز بعد از شش سال ببینید ما در کجا هستیم.

بحث صوفیه شد و این که برخی از فرق صوفیه اینجا آمدند. از گنابادی‌ها و خاکساریها. یکی از آنها اجازه اجتهاد نیز خواسته بوده است. آنها گلایه داشته‌اند که می‌خواستیم حسینیه درست کنیم نگذاشتند. خوب من نمی‌دانستم آنان قصد ساختن چه چیزی را داشته‌اند، از حقیقت ماجرا آگاه نبودم، اما به آنان گفتم حرفهای شما در دنیا خریدارانی دارد، جای عرضه آن را بشناسید. در ایران شریعت مبناست، شما می‌گویید که بحث از حقیقت می‌کنید. این افکار را در دنیایی که خواستار شماست نشر دهید. ایشان تأکید کردند که من اسم جایی را نبردم که مثلا آنجا نباید عرضه می‌کردید، اما گفتم که مثلا «دیوان شمس تبریزی» که ترجمه می‌شود خوب، دنیا ‌می‌پسندند. شما باید آنجاها متاعتان را عرضه کنید.

صحبتی هم در باره جلسات بحث معارفی ها و فلسفی‌ها شد و این که جزوات این گفتگوها به دست ایشان می‌رسد. گلایه کردند که یک بار جزوه ای که به دست اییشان رسیده است یک صفحه سفید داشته است. ناراحت شدند که چرا این بی‌دقتی‌ها می‌شود.

ما دقایقی آقای صافی را با ایشان تنها گذاشتیم. بعد که رفتند بار دیگر بنده خدمت ایشان رسیدم. در فاصله‌ای که بیرون بودم با آقا سید محمدرضا صحبت شد. ایشان نیروی مفید و دلسوزی است و در کنار آیت الله سیستانی فردی مسوولیت پذیر، توانا، مسلط به امور و مطمئن هستند. فهم ایشان هم خوب است و مراقب امور.

به هر حال نزد آیت الله سیستانی برگشتم و باز فرمودند نزدیک بنشین. حضرت شان با اشاره به آنچه مطالعه کرده و می‌کنند و تجربه‌ای که از علمای قدیم و جدید دارند فرمودند: من در یک خانه هفتاد متری زندگی‌ می‌کنم. وقتی دخترم به نجف می‌آید به هتل می‌رود. چرا؟ برای اینکه می‌دانم آن دم و دستگاه درست کردن که برخی عزت خود می‌پندارند، ماها را خراب می‌کند. همین سادگی برای من مهم است. عمرو موسی روی همین زمین نشست. دیگران هم.

کتاب الاخبار نوفلی را برای ایشان برده بودم. فرمودند: قبلا فرستادید و خوانده‌ام. شاهدش آن که در مقدمه هم نوشته‌اید که فلان شخص اول این را به من گفت. من کتاب مکتب در فرایند تکامل ایشان را خوانده‌ام. از میراث مکتوب شیعه یاد کردم. فرمودند که ندیده‌ام. ایشان فرمودند: من از قدیم به مقابله اسانید و احادیث کافی با متونی که از آنها نقل کرده مثل محاسن برقی یا بصائر می پر‌داختم. گاهی از تغییراتی بود تب می‌کردم. چون واقعا نسبت به علمای بزرگ خضوع دارم. از این که در این مقابله‌ها برخی از مطالب در می‌آمد ناراحت می‌شدم. در اینجا از فهم آیت الله شبیری زنجانی و برخی از آقازاده‌های ایشان تمجید کردند.

بحثی هم به اجمال از اوضاع ایران شد. فرمودند نباید جوری شود که همه چیز از بین برود. برخی منتظر هستند که اوضاع جور دیگری شود و همه چیز را از بین ببرند.

چندین بار از کتاب «جریانها» یاد کردند و فرمودند: مکرر در چند جا از سید محمد بهبهانی یاد کرده‌اید. حقش آن است که کتاب مستقلی در باره ایشان نوشته شده و حقایق آشکار شود. چون ایشان نقش مهمی از مشروطه تا زمان درگذشتش داشت و تاکنون کسی در باره ایشان کاری انجام نداده است. ایشان روی این نکته تأکید داشتند.

آیت الله سیستانی ضمن اشاره به مطالعه آثار فراوان فرمودند که من کسی را نزد خودم ندارم. همه چیز را خودم می‌خوانم و می‌بینم و تصمیم می‌گیرم و در تصمیمها شاهد الطاف فراوان خداوندی هستم. یک زمانی خیلی اوضاع بد بود حالا خیلی بهتر شده است.

در آخر باز هم روی کارهای بنده تأکید کرده و فرمودند من اهل مجامله نیستم. کارهای شما روی اعتدال نوشته می‌شود.

یکبار میان صحبت، چند قبض آوردند. ایشان خود امضا کردند. مهر را هم از جیب بغل در حالی که با یک نخ نیم متری بسته بود، درآوردند. شیخی که کنار ایشان نشسته بود، آن را گرفته هر برگه‌ای را که آیت الله سیستانی امضا می‌کرد آن شیخ مهر می‌زد و سپس آنها را به آقای آقاسید محمدرضا تحویل داد. این دقت شایسته توجه بود.

هر دو بار که ایشان را ملاقات کرده‌ام، به شدت تحت تأثیر عقل و درایت ایشان از یک طرف و سادگی و وزانتشان از سوی دیگر قرار گرفتم. مطالعات گسترده و دقیق ایشان مورد تأیید خاص و عام است و از گفتارشان و شواهدی که ارائه می‌کنند کاملا آشکار است. نفسی آرام و مطمئن، روحی صبور و معتدل و کلامی مؤثر و معقول دارند. ملاقاتهای ایشان معمولا بین ده تا دوازده پیش از ظهر انجام می‌گیرد. کسانی صرفا برای دستبوسی آمده و برخی نیز دقایقی را خدمت ایشان هستند. فکر می‌کنم بیش از یک ساعت خدمتشان بودم که بیست دقیقه آن همراه دوستان دیگر بود.