شیوه تالیف و سبک فقهی کتاب مجمع الفائدة والبرهان

این مقاله، نگاهی است به ویژگیها، کاستیها و نوآوریهای دائرة المعارف گرانسنگ فقهی فقیه پارسا، محقق اردبیلی، که با ویرایش و بازنویسی از سوی مجله ارائه می شود.

شیوه تالیف

کتاب ارزشمند مجمع الفائدة و البرهان، پدید آورنده شیوه ای نو در تالیف کتابهای فقهی است و به گونه ای گسترده و فراگیر، دگرگونی پسندیده ای در این زمینه به انجام رسانده است. اینک نمونه هایی را یادآور می شویم: 1. در یکی از بحثهای طهارت، پس از آوردن دیدگاههای گوناگونی که گفته شده، یا می توان گفت و همچنین همه استدلالهای سازگار و ناسازگار و نیز دلیلهای چهارگانه و اصلها و غیر آن، چه برای یاری جستن و یا گواه گرفتن، چنین می نویسد: «اشکال در هر یک از این چیزها و پاسخ از تک تک آنها به درازا کشیده و درخور این نوشته کوتاه نیست.»

2. از آن جا که مرحوم محقق اردبیلی از آگاهی و چیره دستی بالایی در دانش رجال و اصطلاحات و کتابهای آن برخوردار است، توجه ویژه ای به سند روایات و بررسی موشکافانه ای درباره نکته های سودمند و ضروری داشته و یادآور شدن نام کتابها و نشانی مطالب و نام صاحب نظران، تا اندازه بسیاری انسان را از مراجعه به کتابهای رجالی و منابع روایات بی نیاز می کند; از این روی، برای شناسایی وضعیت روایات، کتاب ایشان، می تواند مرجع معتبری باشد.

3. در میان نویسندگان کتابهای فقهی بسیار رایج است که در پایان برخی از بحثها، عبارتهایی چون: «فیه تردد»، «فیه توقف »، «فیه وجهان » و... می آورند. چنین جمله هایی در نوشته های: محقق، علامه حلی، شهید اول و دوم، بسیار یافت می شود. این عبارتها، یا از اطمینان نداشتن نویسنده خبر می دهد و یا اگر خود، اطمینان داشته باشد، از پیدایش یقین و نهایی انگاشتن مطلب از سوی خواننده، جلوگیری می کند. اما مرحوم محقق اردبیلی در این کتاب، به جای عبارتهای یاد شده، از واژه هایی چون «فافهم » و «فتامل » یاری می جوید. این خود نشانگر فراز و نشیب بحث و توجه شایسته به همه جنبه های آن است. برای نمونه، در یک صفحه، بیش از چهار بار تعبیرهایی از این دست را به کار برده است.

4. نخست عبارت متن ارشاد الاذهان را در چند سطر توضیح داده و سپس بر آنها انتقاد و اعتراض کرده و پس از آن فروع و فرضهای گوناگون دیگر را یادآور می شود.

5. از نکته های برجسته این کتاب، نقل دیدگاههای دیگران که خود نیز آنها را نمی پذیرد است. این نقل، به گونه ای است که گویی دیدگاههای خود را توضیح می دهد; چرا که با دقت و احتیاط و بی طرفی، همه جنبه های آن را به خوبی می نمایاند. ارزش این شیوه، آن گاه آشکارتر می شود که بدانیم، بیشتر نویسندگان در نقل سخنان دیگر، کوتاه و نارسا از آن می گذرند.

6. اصطلاحات علمی و نکته های فنی را با دقت مراعات می کند. به این عبارت توجه کنید: «و العمومات مخصوصة بالادلة المتقدمة و الاصل مرتفع بها.»

7. در بحثها، روایات بسیاری را نقل و چگونگی کلی سند آنها را روشن می کند. در این میان، بسیار دیده می شود که گذشته از استناد به روایتهای ضعیف، به روشنی می گوید که ضعف سند، زیانی ندارد. برای نمونه: «و لایضر ضعف سندها.»

جامع بودن در فرعها و دلیلها

یکی از برجستگیهای این کتاب، بررسی همه جانبه فرعها و دلیلهاست که در نوشته های همانندش، در این اندازه کم تر یافت می شود. نمونه هایی از این ویژگی را یادآور می شویم:

1. در بحث از نیکو و پسندیده بودن عاریه دادن چنین آورده است: «دلیل بر تشویق و پسندیده بودن آن بی شمار است، چه در کتاب و چه در سنت، اجماع و عقل.» یا در جایی دیگر می نویسد: «دلیل بر جایز بودن رهن، کتاب، سنت و اجماع است.» در جایی دیگر در اشکال بر مطلبی می نویسد: «در این مطلب اشکالی هست; چرا که عرف، پیوسته بودن به آغاز عقد را لازم می داند و اصل، شهرت و آیه و اخبار نیز آن را تایید می کنند.» و در جایی دیگر می نویسد: «به دلیل اصل، استصحاب و اعتبار.»

2. در بررسی روایات، هیچ نکته فنی را فروگذار نمی کند; چیزهایی چون: ضعف، جهالت، متروک بودن، اشتراک، وثاقت و... و درجاهایی نیز، دیدگاههای رجالی خویش را روشن کرده و به کار می بندد.

3. یکی دیگر از ویژگیهای با اهمیت کتاب این است که: در بررسی روایات، افزون بر بهره جویی از آنها در مطلب مورد بررسی، همه نکته های فقهی، احکام شرعی و مطالب گوناگون دیگر را نیز روشن می سازد. این ویژگی را در کتابهای دیگر، به آسانی نمی توان یافت. برای نمونه در بحث از واجب بودن کفاره در تخلف از نذر روزه معین، پس از بررسی صحیحه علی بن مهزیار می نویسد: «از این روایت، مطالبی را می توان دریافت: (1). واجب بودن کفاره (2). کفاره باید چیزی باشد که صدقه دادن بر آن صدق کند (3). نذر با ابطال عمدی باطل نمی شود (4). روزه نذر شده در سفر با بیماری از واجب بودن ساقط می گردد (5). اگر روزه را در هنگام نذر به گونه ای در نظر بگیرد که در سفر هم انجام دهد، در سفر نیز واجب خواهد بود.» در بحث قضاء، هنگامی که مقبوله عمر بن حنظله را بررسی می کند، چنین آورده است: «در این روایت، احکام بسیار و بهره های گرانی است: از جمله...» سپس حدود بیست نکته را از روایت استفاده می کند.

4. باز هم نمونه ای از بررسی جامع دلیلها: «و الاصل و عدم صحة الدلیل و ظهور عموم الادلة و ترک التفصیل ... و احتمال الاستحباب یدل علی عدم التردد فی العدم، فتامل و احفظ.»

5. نمونه ای دیگر: «دلیل خلاف المشهور... فهو ما فی صحیحة زرارة... و عموم... و مفهوم... و الاخبار الصحیحة... و یمکن ترجیح الاخیر بکثرة الادلة و الصحة و بوجوب حمل المطلق... و بان التیمم... و بکون بعض... و بالاحتیاط و بالجمع و بقصور...»

6. نمونه ای دیگر: «و الاصل و العموم یساعده و کذا الاجماع المنقول علیه فی المنتهی.» «و اعلم ان هنا ابحاثا: الاول...»

7. در توضیح زکات فطره مهمان، در جلد4 از صفحه 243 تا 276 به تشریح و شکافتن بحث می پردازد و در صفحه 266 دنباله ای را یادآور می شود و در صفحه های 267 و 272 از چندین فرع سخن می گوید.

ویژگیهای کتاب

برخی از ویژگیهای این کتاب عبارتند از: 1. شرح طولانی در برخی موارد. برای نمونه: در مساله شرط بودن اسلام ذبح کننده. در مساله عدالت شاهد و این که آیا حسد و بغض سبب بیرون رفتن از عدالت می شود یا خیر. در مساله زکات فطره، مطالب گوناگون با فرعها، گفته ها و احتمالهای بسیار مطرح می کند.

2. از کتابهای متنی و شرحهای دیگر مرحوم علامه حلی، بسیار نقل و استفاده می کند.

3. از اجماع، در این کتاب بسیار نام برده می شود. برای نمونه در عبارت آغاز کتاب طهارت دو بار در یک جمله. در برخی موارد نیز اجماع را پیش از روایت می آورد.

4. به اصل، فراوان استدلال می کند و آن را در کنار روایات نیز قرار می دهد.

5. در مواردی، عبارتهای پیچیده دارد، ولی شیوه استدلالش روان است.

6. به عقل و اعتبار، استشهاد بسیاری می کند.

7. نام فقیهان و کتابهایشان را بسیار اندک می آورد.

8. در جلدهای پایانی کتاب روایات بسیاری را به طور کامل نقل می کند. (یادآور می شویم که مرحوم شهید ثانی نیز در مسالک الافهام، همین شیوه را در پیش گرفته است.)

نمونه هایی از دیدگاههای اصولی

در میان بررسیهای فقهی و بحث از مسائل گوناگون، گاهی نیازمند یاری جستن از قاعده های اصولی شده و نتیجه یک مساله فقهی را بر اساس آن به پایان می رسانند. از لابه لای عبارتهای پر بار محقق اردبیلی نیز نمونه هایی از مسائل اصولی برگزیده ایم که آگاهی و توجه بدانها، در بررسی درست و همه جانبه دیدگاههای این فقیه بزرگ اهمیت دارد.

1. صحیح بودن سند روایت نزد او اهمیت بسیاری دارد. او در بررسی یک روایت بر روشن بودن درستی سند پای می فشارد.

2. مخالفت یک فقیه نیز به اجماع منقول زیان می رساند، چنانکه مخالفت مرحوم محقق در کتاب معتبر را دلیل رد اجماع می شمارد. البته در صورت ثابت شدن اجماع دخولی، مخالفت با آن را جایز نمی شمارد.

3. عمل مشهور فقیهان را در جبران کردن ضعف سند نمی پذیرد و می گوید: اگر اجماع بر خبری باشد، ضعف آن جبران خواهد شد.

4. به روایتی که دارای سند حسَن باشد نیز، عمل نمی کند. برای نمونه درباره واجب بودن به سوی قبله گرداندن کسی که جان می دهد، حدیث سلیمان بن خالد را از آن روی که ابراهیم بن هاشم در سند آن است، حسنه می داند. این مطلب در چند جای کتاب آمده است.

5. شهرت میان فقیهان را در جای دیگر جبران کننده ضعف سند می داند.

6. استصحاب احکام و آیینهای شرایع پیشین را نمی پذیرد و می گوید: «در شریعت پیش از ما بوده و نمی توان آن را به روزگار ما کشاند، چنانکه در اصول همین را برگزیده ایم.»

7. در یک بررسی استدلالی و گسترده، امر به یک چیز را مستلزم نهی از ضد خاص آن می داند.

8. در میان بحث، به مساله ترتب اشاره کرده و آن را محال می داند و می نویسد: از فقیهان ما کسی آن را نمی پذیرد.

9. درباره این که مفهوم بتواند اطلاق یا عموم منطوق را تقیید یا تخصیص بزند می نویسد: فیه تامل.

10. در برخی مسائل، تنها با تکیه بر اجماع منقول نظر می دهد. نمونه آشکار این مطلب در بحث از ناپاک بودن خون ریخته شده دیده می شود.

11. اطلاق را در واژه ها حجت نمی داند. در همان بحث خون می نویسد: «مطلق، نسبت به همه افراد حجیت ندارد تا نیازمند تقیید باشیم.»

12. در مواردی نام اجماع را پیش از دیگر دلیلها می آورد. برای نمونه در بحث از مستحب بودن وضو برای نماز و طواف می نویسد: «گویا دلیل آن، اجماع، آیه و روایات است...»

13. برای مفهوم نیز، چیزهایی چون عموم را پذیرفته و بدان استدلال می کند.

14. دلالت نهی را بر حرام بودن نمی پذیرد.

15. اجماع منقول را حجت دانسته و همپای خبر واحد می داند، ولی در هنگام تعارض، خبر را پیش می دارد.

16. در لابه لای بحث می نویسد: نهی، جز در چیزهایی که عبادت محض باشند، دلیل بر نادرستی آن کار نیست.

17. معروف است که معنای مکروه بودن در عبادات، کم بودن ثواب و پاداش است، مرحوم محقق اردبیلی در این مطلب اشکال کرده و می نویسد: «ممکن است انجام ندادن آن بهتر باشد... ناروا نیست که شارع بگوید: اگر آن عبادت را در زمان یا مکان معینی انجام دهی، نه پاداش خواهی داشت و نه کیفر و انجام ندادن آن نزد من پسندیده تر است.»

18. این که بتوان ظاهر قرآن کریم را با خبر واحدی که معارض ندارد، تخصیص زد، مورد اشکال است و خبری که معارض داشته باشد، اشکال دشوارتری دارد.

19. در بحث زکات فطره، آشکارا می نویسد که عموم قرآن کریم را می توان با روایات تخصیص زد.

20. درباره مشتق چنین می اندیشد که تنها برای دارنده بالفعل آن حقیقت است، نه کسی که در گذشته دارای آن ویژگی بوده و یا در آینده خواهد بود. می نویسد: «ثبت مع ثبوته، لا قبله و لا بعده.»

21. راوی حدیث، اگر شیعه نباشد، ولی راستگو باشد، آن حدیث را معتبر می شمارد. برای نمونه: «در سند حدیث حسن بن فضال یافت می شود که اشکالی در آن نیست، گرچه گفته می شود که او از فرقه فطحیه است، ولی از آن جا که بی تردید راستگو و مورد اعتماد است، سند این حدیث خوب است.» اجماع، با مخالفت یک تن به هم می ریزد. در جایی نوشته است: «اجماعی نیست; زیرا از ابن ادریس نقل شده که به یکباره آن را نپذیرفته است.»

23. در بحث پاک کننده بودن خورشید، مفهوم را سبب تخصیص یا تعمیم منطوق می داند.

24. روایت سکونی را، با این که از اهل سنت است، به دلیل پذیرش فقیهان دیگر می پذیرد.

25. روایت مرسل اسحاق را نیز می پذیرد و می نویسد: «او شخصی تایید شده و پذیرفته ای است.»

26. در بحث از واجب بودن پیروی ماموم از امام جماعت روایتی را می آورد که در سندش غیاث بن ابراهیم یافت می شود و درباره او می نویسد: گفته می شود او، بتری، ولی راستگوست، پس روایت موثقه می شود، آن گاه در چند صفحه پس از آن همین روایت را ضعیف می شمارد.

27. در برخی موارد، به دیدگاههای فقیهان تکیه کرده و آن را «اعتماد کلی » می نامد و می نویسد: «اعتماد کلی بر اصحاب است. توجیه روایات از سوی آنان، حتما دلیلی داشته و از این روی نمی توان از آن دست کشید».

28. گاهی روایتهای غیرصحیحه را تنها برای تایید و نه استدلال، می آورد.

نمونه هایی از دیدگاههای فقهی

1. برای برخورد بدن انسان با نوشته های قرآن، وضو داشتن واجب نمی داند.

2. اگر نتوان نجاست را از چیزی که بدان آلوده شده، به طور کامل، برطرف کرد، به دلیل «لاحرج » پاک خواهد بود.

3. داد و ستد چیزهایی که بهره بسیار اندکی دارند هم، درست است، چیزهایی مانند یک دانه گندم.

4. با پذیرش درست بودن داد و ستد فضولی نزد مشهور فقیهان، او خود آن را نادرست می شمارد; زیرا روایت عروه بارقی را ضعیف و دارای معارض توانمند دانسته و اصل آن است که چنین داد و ستدی نادرست باشد. همچنین در خرید و فروش، خرسند بودن هر دو سوی داد و ستد شرط است. انجام هر کاری با مال دیگری، هم نزد شرع و هم در پیشگاه خرد نادرست و نارواست.

5. اگر بپذیریم که داد و ستد فضولی درست است، اجازه در آن ناقل است نه کاشف.

6. با پذیرش این که دیدگاهش برخلاف مشهور است، چنین می اندیشد که در خرید و فروش، گفتن واژه هایی معین و پشت سرهم بودن آن گفته ها و مانند آن، لازم نیست، بلکه تنها به هر چه نشان دهنده قصد او و به دنبال آن، دادن و ستاندن باشد، می توان بسنده کرد و برای این سخن خویش نزدیک به پانزده دلیل می آورد. از این روی «معاطات » خود «بیع قطعی » است.

7. شراب را پاک می داند و شستن چیزی را که بدان آلوده شده باشد، مستحب می شمارد.

8. ولایت بر انسان مرده، به این معنا که دیگران باید برای انجام کارهای واجب مرده، نخست از نزدیکان او اجازه بگیرند، نزد محقق اردبیلی نادرست است.

9. گرداندن انسان در حال مردن را به سوی قبله، واجب نمی داند.

10. در بحث نماز جمعه، گرایش بسیار به واجب تعیینی بودن آن در روزگار غیبت دارد، ولی سرانجام فتوا نداده و با احتیاط از آن می گذرد.

11. مستحب بودن پرداخت سهم امام(ع) را در روزگار غیبت مشکل می داند و واجب بودن آن را مشکل تر; اما پرداختن سهم سادات را با اطمینان واجب می داند. خون غیر مسفوح [=ریخته نشده] را، حتی از انسان، پاک می داند.

13. در عادل بودن انسان، عدالت را به معنای ملکه نمی داند و مروءت [=رعایت شؤون اجتماعی هر کس] را نیز شرط نمی داند.

14. گفتن «آمین » را در نماز حرام نمی داند.

15. در حال قضای حاجت، رو به قبله یا پشت به قبله بودن را حرام نمی شمارد.

16. در ولایت فقیه، اجتهاد مطلق را شرط نمی داند و ظاهر مقبوله عمر بن حنظله و روایت ابی خدیجه را دلیل بر بسنده بودن اجتهاد متجزی می داند.

کاستیها

محقق اردبیلی، از فقیهان برجسته و آگاه بود که گستردگی دانش او در زمینه های گوناگون، مانند: فقه، اصول، فلسفه، تفسیر، رجال، صرف و نحو، بلاغت و... کارشناس بوده و گواه این سخن نیز نکته های پراکنده ای است که در لابه لای عبارتهایش می توان یافت. او خود در جایی چنین می نویسد: «در کتابهای: نحو، تفسیر و اصول چنین گفته اند که هر گاه «الا» به صورت منقطع وجدا باشد، به معنای «لکن » خواهد بود...» سپس سخنی را از شرح عضدی در این باره آورده و بر آن خرده می گیرد. در جایی دیگر در زمینه یک مساله فلسفی می نویسد: «در آن مساله ما نیز سخنی داریم.» با این همه، در لابه لای بحثها به چیزهایی بر می خوریم که نمی توان از آن چشم پوشید. این کاستیها را در چند عنوان آورده ایم:

ضعف نقل و کاوش

با این که محقق اردبیلی، در پی گیری منابع روایات پافشاری بسیار دارد، در برخی موارد، روایت مسند را مرسل معرفی می کند و در مواردی سند یک روایت را دارای یک راوی ضعیف می داند و آن را رد می کند، در حالی که آن شخص در سند یافت نمی شود. از باب نمونه: 1. در جایی می نویسد: «سند این مکاتبه و این که چه کسی آن را نقل کرده معلوم نیست.» در حالی که در پاورقی سند آن را آورده است.

2. روایتی دیگر را به دلیل وجود ابراهیم، «حسنه » می نامد، در حالی که این شخص در سند یافت نمی شود، چنانکه در پاورقی همان صفحه نیز آمده است. برای آگاهی بیشتر از سند این روایت، می توان به کتابهای: کافی، ج 4/11، 172; تهذیب، ج 4/74، 208; استبصار، ج 2/41 ح 132، مراجعه کرد.

3. در بحث باطل شدن روزه به وسیله دروغ بر خدا و پیامبر و امامان، چیزی را از کتاب منتهی نقل می کند که در پاورقی با آوردن عبارت آن کتاب روشن می کند که دیدگاه مرحوم علامه حلی چیزی دیگر است.

4. در بحث غسل مردگان نیز از منتهی چنین نقل می کند: «قال فی المنتهی: لایجب فی غسل المیت النیة و لا التسمیة.» در حالی که در پاورقی هم آمده که عبارت منتهی چنین است: «و الاصح الوجوب; لنا...»

برخی لغزشهای صرفی و نحوی

1. «فلو لم یتساوی.» درست این است: «فلو لم یتساو».

2. «ان تحقق ما قلناه لم تجز و الا یجزی.» درست این است: «و الاتجز».

3. «و معلوم عدم الضمان لصفة، لم تکن موجبا لزیادة القیمة اذ لا قیمة له.» درست این است «و معلوم ان عدم الضمان لصفة، لم تکن موجبة لزیادة القیمة اذ لا قیمة لها».

4. «لمن کان علیه منسکا.» در پاورقی آمده است: «هکذا فی جمیع النسخ و الصواب: منسک ».

5. «فانه بمنزلة صفتان متغایرتان لایجبر احدهما الاخر.» درست این است: «فانه بمنزلة صفتین متغایرتین لاتجبر احداهما الاخری ».

6. «لان النهی متوجه علی عدم صلاحیة...» درست این است: «لان النهی متوجه الی عدم صلاحیة...».

7. «و ان کان ... فیکون مضمرة.» آوردن حرف «فاء» بر جزاء نادرست است; زیرا اگر جمله جزاء بتواند شرط بشود، نمی توان بر سر آن حرف «فاء» آورد. از این گذشته مذکر بودن فعل «یکون » نیز نارواست، درست این است که «کانت » یا «تکن » باشد.

8. «اذ لیس فی الروایات الا خبرین ضعیفین مجملین.» درست این است: «الا خبران ضعیفان مجملان ».

9. فاعل را منصوب آورده است: «یجب حجا (حج ظ) آخر.»

10. «وجوب الشاة علی من اخر الحلق علی الطواف.» درست این است: «اخر الحلق عن الطواف ».

11. «ففیه اشعار علی عدم خروجهن للزیارة.» درست این است: «اشعار بعدم خروجهن ».

12. «مضافة علی باقی المحن.» درست این است: «مضافة الی باقی المحن ».

13. «مادام الارض ساکنا و السماء متحرکا... و لیس کون الغایة واجبا فقط ضابطا.» درست این است: «مادام الارض ساکنة و... و لیس کون الغایة واجبة...»

14. «لعل کلاهما خارج.» درست این است: «لعل کلیهما خارجان ».

15. «لا اشکال حینئذ فی التقسیم بینهما نصفان.» معمولا در این موارد گفته می شود: «نصفین ».

16. «کانه الاشیاء الیابسة... او قابل (القابلة ظ) للتطهیر.» به جای مؤنث معرفه، مذکر نکره به کار برده است.

پیچیدگی و ضعف در نگارش

1. چندین اشتباه در سطرهای دو صفحه پی در پی. 2. فراوانی اشتباه و پیچیدگی عبارت، مصحح را نیز به اشتباه انداخته است. مانند چنین چیزی در جاهای دیگر نیز رخ داده است. برای نمونه: 3. «و الاولی ان یقول ». 4. «حق العبارة: فلانهما، بدل فهو انهما». 5. «و حیث ان هذه العبارة مجملة مهملة، فالمناسب...» 6. «لم نجد لهذا العطف معنی محصلا و قائله اعرف. و الله العالم.» 7لعل المراد بقوله: احل، اراد ان احل.» شاید هم مقصود از عبارت یاد شده این باشد: «ان یحل ». 8. حرف جر موجود در عبارت به عامل متقدم تعلق دارد. 9. «بل لایبعد العود (الی العدالة) بمحض التوبة... لکون الذنب قبیحا ممنوعا و امتثالا لامر الله و لم یکن غیر ذلک مقصودا.» ضعف نگارش و نارسایی عبارت، به روشنی پیداست. 10. سه پاورقی سودمند و روشن کننده متن که نشان دهنده پیچیدگی عبارت است.

یادآوری:

بسیاری از عبارتهای کتاب یا پیچیده و نیازمند به توضیح است و یا دارای اشتباه و نیازمند تصحیح. از جمله اسباب پیچیدگی و نارسایی عبارتها، به کار بردن فراوان «ما» نافیه به جای فعل جحد و نفی است. برای نمونه: «ما قال و ما یکون » به جای «لم یقل و لایکون ». در یک مورد، همین سبب گردیده که مصحح در پاورقی به توضیح بپردازد: «و ما یفهم ما نعیته ». در پاورقی آمده است: «نافیة; یعنی لایفهم مانعیته ».

1. مبتدا در صفحه ای و خبر در سطر نهم صفحه پس از آن.

2. «و لکن المتن یحتاج الی تکلف.» این در حالی است که این گونه تعبیر، خود تکلفی دیگر است.

3. «الحکم المشهور بینهم.» جمله نامانوس است و باید چنین باشد: «الحکم مشهور بینهم » یا «الحکم هو المشهور بینهم ».

4. «و الاستدلال بجواز غسل البدن مجردا و النظر الیه علی جوازه الی العورة...» درست این است: «و الاستدلال لجواز غسل البدن ... بجوازه...»

5. «و لان فی العرف ما یفهم جمع ما کما هو مقتضی عموم ما.» مقصود چنین معنایی است: «ان العرف لم یفهم من کلمة «ما» الموصولة ارادة کل ما یصدق علیه «ما» من الافراد و المصادیق و لایستفاد من کلمة «ما» العموم المجموعی ».

6. «و اظن یمکن جعله دلیلا علی خلافه.»

7. «و اظن یدل علی وجوب السورة صحیحة معاویة.»

8. «لاحتمال التوثیق المذکور فیه راجعا الی ابیه.»

9. «و الاصل اعتداد به مع الدلیل.» البته احتمال آن است که کلمه «لا» از قلم افتاده و عبارت این گونه بوده است: «والاصل لا اعتداد...».

10. «ان مجرد ذلک یوجب لکذا.» درست این است «موجب لکذا» یا «یوجب کذا». این در حالی است که در جایی دیگر آوردن «لام » مناسب بود، ولی بدون لام آمده است. «و هو الظاهر من ایجابه الشاة...»، بهتر بود بگوید: «ایجابه للشاة ».

11. «حیث ان العبارة مغلقة فی الجملة فلابد من نقل عبارة الروض.»

12. در شرح عبارت «تصح فی جمیع ایام السنة » می گوید: «عبارة مجملة بل مختلة و التفصیل...» باید گفت: «عبارة تفصیله ایضا مجملة بل مختلة ». درستی سخن ما با مراجعه به عبارت، آشکار می گردد.

13. در چندین مواد می بینیم که در پاورقی آمده است: «هکذا فی النسخ کلها و لعل الصواب کذا...»

14. فاصله بسیار میان مبتدا و خبر و یا معطوف و معطوف علیه. برای نمونه: در پاورقی یادآور می شود که خبر پس از هفت سطر آمده است. عبارتی را به جمله ای دیگر در سه صفحه قبل عطف کرده است.

15. «الا ان فی ترکیب المتن شی ء مذاکرة لعله غلط النسخة.» عبارت به گونه ای است که مصحح نیز در پاورقی در حل آن دچار مشکل شده است.

16. «و عد فی حسنة - و یمکن صحیحة - لعبد العظیم، عشرین...» نادرستی عبارت آشکار است.

17. «و قد جعل فیه و فی القواعد فعل الصغیرة مضرا فی العدالة.» درست این است: «مضرا بالعدالة ».

18. در برخی موارد، بر متن روایات از نظر نکته های دستوری و عربی اشکال می کند.

19. «و ان فسخ یلزمه الاجرة و هو تکلیف...» عبارت نارسا، یا نادرست است.

20. در مواردی، بر متن کتاب مرحوم علامه حلی ایراد می گیرد و آن را پیچیده و نارسا می داند. البته در برخی از آنها، او، خود، نیز در شرح دچار پیچیدگی می شود. برای نمونه: «ففی هذه العبارة مساهلة لفظا و معنی...» «و الظاهر ان فی العبارة مسامحة.» در حالی که عبارتهای خود او چنین است: «لا عن ملک الغیر الذی کان محلا» یا «و یجوز تسلیم المالک المستعیر ایاه ». «و فی العبارة مناقشة و لعله یرید...» درباره همین عبارت، در پاورقی آمده است: «لایخفی ان حق العبارة...»

یادآوری چند اشتباه مؤثر چاپی

1. «و هو قریب » که درست آن «و هو غریب » است. 2. «و الخبر بالشهرة غیر مسموع » که درست آن «و الجبر ...» است. 3. «لاصیلة الاستعارة » که درست آن «لا صلة الاستعارة » است.

تضاد برخی دیدگاهها

1. در برخی از بحثها شهرت را جبران کننده ضعف سند می داند و در جاهای دیگری خلاف آن را می گوید.

2. درباره حجت بودن مفهوم و امکان تخصیص منطوق به وسیله مفهوم نیز، سخنان ناسازگاری دارد.

3. در جایی، وجود مفضل بن صالح را در سند حدیث، سبب ضعف آن می شمارد و در جایی دیگر می نویسد: زیانی از این جهت ندارد.

4. در جایی خبر واحد را مخصص عموم قرآن می داند و در جایی دیگر نمی داند.

5. در دو صفحه پی در پی، درباره امکان استدلال به روایت موثقه به دو گونه سخن گفته است. در پایان این نوشته، پس از نمایاندن مواردی از قوتها و ضعفهای این کتاب بزرگ و ارزشمند، شایسته است چند نکته را درباره آن گوشزد کنیم که برخی از آن نکته ها، پرسشهایی نیازمند پاسخ است.

1. محقق اردبیلی در جای جای این کتاب، آگاهی گسترده خویش را به دانشهای دیگر، مانند ادبیات، رجال و... نمایانده و بسیار شده که از نارسایی یا پیچیدگی عبارت متن، ناخرسندی خویش را آشکار کرده است. با این همه، چگونه است که کتاب گرانبهای خویش را از این گونه کم توجهی ها پر ساخته؟ نمی توان پذیرفت که او به این نارساییها توجهی نداشته; زیرا او خود به دو شاگرد ادیب و دانشور خود، صاحب مدارک و صاحب معالم، چنین گفته بود: «انظروا فی عبارته و اصلحوا منها ما شئتم، فانی اعلم ان بعض عباراته غیر فصیحة.» اعیان الشیعة، ج، سید محسن امین جبل عاملی، بیروت. در عبارتهای این کتاب بنگرید و در بهسازی آنچه خواستید بکوشید; من خود می دانم که برخی از عبارتهای آن فصیح و رسا نیست. با این همه روشن نیست که آیا آن دو بزرگوار، به انجام این بهسازی پرداخته اند یا خیر؟ آیا اشتباهات بیش از اینها بوده و نسخه موجود، پس از اصلاح بدین صورت درآمده، آیا نسخه اصلاح شده آنان ناپدید شده است؟

2. در مقدمه کتاب مجمع الفائدة آمده است: «ان قسما منه ضاع علی مرور الزمن.» بخشی از این کتاب درگذر سالها ناپدید گردید. در مقدمه کتاب نهایة المرام در این باره چنین آمده: «قیل: ان شرح ارشاد المقدس الاردبیلی الموسوم «مجمع الفائدة » کانت ابواب نکاحه الی الصید و الذباحة ردی غ الخط [ردیئة الخط، ظ] فلم تستنسخ حتی ضاعت، فسال عن تلمیذه [فسال تلمیذه، ] صاحب المدارک ان یتمه...» گفته می شود که شرح ارشاد محقق اردبیلی که مجمع الفائدة نام دارد، بخشهای نکاح تا صید و ذباحه اش بد خط بوده و از این روی، نسخه برداری نشده است، تا آن گاه که خود نویسنده از شاگردش، صاحب مدارک، خواست که آن را به پایان برساند. این سخنان می تواند نشان دهنده علت ناپدید شدن بخشهای کتاب باشد و می توان حدس زد که اصل این کتاب و نوشته نویسنده، این همه اشتباه نداشته و بیشتر این لغزشها از ناخوانا بودن نسخه اصلی سرچشمه می گیرد که به وسیله کاتبان و نسخه برداران پیدا شده است. البته با این همه باز هم جای این پرسش است که چرا بخشهایی از این کتاب ناپدید گشته، با این که نویسنده آن را به دو شاگرد دانشورش، صاحب مدارک و صاحب معالم، سپرده بود؟

3. چرا مرحوم صاحب مدارک که از فقیهان بزرگ و دارای کتاب مهمی است از استاد خویش محقق اردبیلی و ق » کتابش چیزی نقل نمی کند؟ با این که به استاد خود نزدیک بوده و تصحیح کتاب نیز به او واگذار شده بود؟ این در حالی است که صاحب مدارک از فقیهان دیگر مانند شهید ثانی و شرح ارشاد او که تقریبا همزمان با محقق اردبیلی بوده، نقل می کند.

سفارش

به دلیل وجود اشکالهای فراوان: صرفی، نحوی، لغوی و پیچیدگی که گاهی در هر سطر یا صفحه به صفحه نیازمند توضیح، تفسیر، توجیه یا تصحیح دارد، بهره برداری از این کتاب، دشوار بوده و نیازمند وقت بسیاری است. از این روی، سفارش می شود: جز در موارد بسیار ضروری، آن هم اشخاص ورزیده و توانمند به این کتاب مراجعه نکنند. گاهی پیچیدگی به اندازه ای است که مصحح نیز دچار اشتباه در تصحیح شده است.

استرآبادی، محمد فاضل

منابع : مجله فقه اهل بیت فارسی، شماره 5و