ادله عقلی عصمت:

علاوه بر دلائل نقلى که براى اثبات عصمت ارائه و ثابت شد، از دیدگاه عقل نیز عصمت براى پیامبر و امام واجب است. علماى شیعه همواره در کنار استناد به آیات و روایات به ادله عقلى نیز تمسک کرده‌اند. ما به جهت اختصار به چند دلیل اشاره مى‌کنیم:

دلیل اعتماد

یکى از دلائل عقلى براى لزوم عصمت پیامبر و امام، «دلیل اعتماد» است. به این معنا که اگر پیامبر و امام، معصوم از گناه، خطا، نسیان و سهو نباشد، مردم به او اعتماد نکرده، گفته‌هاى او را جدى نخواهند گرفت و به اوامر و نواهى او گوش نخواهند داد؛ چرا که مردم احتمال مى‌دهند در این گفتار و یا کردار خود دچار اشتباه شده باشد و یا با پیروى از هواى نفس بر خلاف دستور خدا، فرمان داده باشد.

پس امام باید از هر گونه گناه و خطا معصوم باشد.

دلیل نقض غرض:

پیامبر و امام، از جانب خداوند انتخاب شده‌اند تا بشر را به سوى صراط مستقیم الهى و هدف نهائى که همان کمال مطلق است، هدایت و راهنمایى کنند، حال اگر خود آن‌ها از صراط مستقیم منحرف شده، پاى‌بند به دستوراتى که خود داده‌اند نباشند و بر خلاف محتواى رسالتشان گام بردارند، اقتدار خود را در میان مردم از دست مى‌دهند و مردم رفتار متناقض با گفتارشان را به رخ شان خواهند کشید و دیگر به آن‌ها اعتماد نخواهند کرد. در نتیجه هدفى که خداوند از رسالت و امامت آن‌ها مد نظر داشته محقق نشده و نقض غرض خواهد شد و نقض غرض شایسته خداوند حکیم نیست؛ ازاین رو، پیامبر و امام باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و غرضى خداوند از انتخاب آن‌ها داشته است، حاصل شود.

خواجه نصیر الدین طوسى در تجرید الإعتقاد در این باره مى‌گوید:

قال: ویجب فی النبی العصمة لیحصل الوثوق فیحصل الغرض.

پیامبر باید معصوم باشد تا مردم به او اعتماد کنند و در نتیجه غرض از بعثت حاصل شود

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص471، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.

بنابراین اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، غرضى که خداوند از نصب آن‌ها داشته است، نقض شده و نقض غرض براى خداوند حکیم جایز نیست.

اطاعت مطلق از امام

طبق آیه اولى الأمر که پیش از این گذشت، اطاعت مطلق از امام علیه السلام واجب است و خداوند به همه ما دستور داده است که از تمام فرمان‌هاى امام اطاعت کنند؛ همان طورى که لازم است از تمام دستور‌هاى خدا و پیامبرش اطاعت کنیم.

حال اگر امام، معصوم از خطا و اشتباه نباشند، ممکن است دستورى بر خلاف دستور خدا یا پیامبرش به عمد یا به سهو بدهد، در این صورت یا اطاعت از چنین امام واجب است یا واجب نیست، اگر واجب باشد، لازمه‌اش این است که بگوییم خداوند اجازه گناه به همه داده و بلکه واجب کرده است و چنین ملازمه‌اى از دیدگاه عقل و شرع مردود است. اگر اطاعت از این امام واجب نباشد، با اصل انتصاب این شخص به عنوان امام مفترض الطاعة در تضاد است. پس امام باید معصوم باشد تا اطاعت مطلق از او امکان‌پذیر باشد.

مرحوم مظفر در کتاب عقائد الإمامیة در این باره مى‌نویسد:

والدلیل على وجوب العصمة: أنه لو جاز أن یفعل النبی المعصیة أو یخطأ وینسى، وصدر منه شئ من هذا القبیل، فأما أن یجب اتباعه فی فعله الصادر منه عصیانا أو خطأ أو لا یجب، فإن وجب اتباعه فقد جوزنا فعل المعاصی برخصة من الله تعالى بل أوجبنا ذلک، وهذا باطل بضرورة الدین والعقل، وإن لم یجب اتباعه فذلک ینافی النبوة التی لا بد أن تقترن بوجوب الطاعة أبدا.

على أن کل شئ یقع منه من فعل أو قول فنحن نحتمل فیه المعصیة أو الخطأ فلا یجب اتباعه فی شئ من الأشیاء فتذهب فائدة البعثة، بل یصبح النبی کسائر الناس لیس لکلامهم ولا لعملهم تلک القیامة العالیة التی یعتمد علیها دائما. کما لا تبقى طاعة حتمیة لأوامره ولا ثقة مطلقة بأقواله وأفعاله.

وهذا الدلیل على العصمة یجری عینا فی الإمام، لأن المفروض فیه أنه منصوب من الله تعالى لهدایة البشر خلیفة للنبی، على ما سیأتی فی فصل الإمامة.

دلیل وجوب عصمت این است که: اگر انجام معصیت، خطا و نسیان براى پیامبر جایز باشد و از او چنین اعمالى سر بزند، دو حالت دارد: 1. یا اطاعت و پیروى از او در این گناه و خطایى که از او سر زده، واجب است، در این صورت انجام گناه و معصیت براى ما با اجازه خداوند جایز و بلکه واجب است و این مطلب به ضرورت دین و عقل باطل است؛ 2. اطاعت (از چنین پیامبری) واجب نباشد و این با اصل نبوتى که لازم است با اطاعت مطلق و ابدى همراه باشد، در تضاد خواهد بود.

به هر حال، وقتى کارى از او سر مى‌زند یا سخنى مى‌گوید، ما احتمال مى‌دهیم در این گفتار یا کردار، معصیت و یا اشتباه کرده باشد؛ پس پیروى از او در هیچ چیز واجب نیست، در نتیجه فایده بعثت از بین مى‌رود؛‌ بلکه پیامبر همانند سایر مردم خواهد شد که گفتار و دانش آن‌ها آن قدر ارزش ندارد که همیشه بتوان بر آن اعتماد کرد؛ چنانچه لزوم اطاعت از اوامر او نیز از بین مى‌رود و دیگر اعتماد مطلق به گفتار و کردار او وجود نخواهد داشت.

این دلیل بر عصمت (پیامبر) براى امام نیز جارى است؛ چرا که فرض ما این است که امام از جانب خداوند براى هدایت بشر بعد از پیامبر انتخاب شده است که تفصیل این مطلب در فصل امام خواهد آمد.

المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای1381هـ)، عقائد الإمامیة، ص54، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم.

برخى از دانشمندان بزرگ سنى نیز به همین مطلب اشاره کرده‌اند. قرطبى، مفسر پرآوازه اهل سنت براى اثبات عصمت پیامبران این گونه استدلال کرده است:

وقال جمهور من الفقهاء من أصحاب مالک وأبی حنیفة والشافعی: إنهم معصومون من الصغائر کلها کعصمتهم من الکبائر أجمعها لأنا أمرنا بأتباعهم فی أفعالهم وآثارهم وسیرهم أمرا مطلقا من غیر التزام قرینة فلو جوزنا علیهم الصغائر لم یمکن الأقتداء بهم إذ لیس کل فعل من أفعالهم یتمیز مقصده من القربة والإباحة أو الحظر أو المعصیة ولا یصح أن یؤمر المرء بأمتثال أمر لعله معصیة

جمهور فقها از طرفداران مالک، ابوحنیفه و شافعى گفته‌اند: پیامبران از تمام گناهان صغیره معصوم هستند؛ همان طورى که از تمام گناهان کبیره معصوم هستند؛ چرا که خداوند به صورت مطلق به ما دستور داده است که از کردار، آثار و روش آن‌ها پیروى کنیم و هیچ قرینه‌اى بر خلاف آن نیز نیاورده است؛‌ پس اگر انجام صغیره براى آن‌ها جایز باشد، پیروى از آن‌ها ممکن نیست؛ چرا که در این صورت ممکن است هر فعلى از افعال آن‌ها ممکن است به قصد قربت باشد، یا عملى است مباح، مکروه و یا حرام و سزاوار نیست که خداوند ما را به امتثال از امرى دستور دهد که احتمال معصیت در آن وجود دارد.

الأنصاری القرطبی، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص308، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

بنابراین،‌ اگر اطاعت مطلق از امام واجب است؛ پس باید معصوم نیز  باشند تا اطاعت مطلق از آن‌ها امکان پذیر باشد.

امام، اسوه مردم است

امام،‌ همانند پیامبر، اسوه تربیتى مردم و مربیان بشر هستند؛ حال اگر معصوم نباشند و رفتارشان بر خلاف گفتارشان باشد، هرگز نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند. در نتیجه رفتار و گفتار آن‌ها هرگز سبب تربیت مردم نشده و تمام نقشه‌ها و هدف‌هاى تربیتى آن‌ها در جامعه عقیم خواهند ماند؛ زیرا درست است که گفتار نیک نیز تأثیر خود را در تربیت مردم دارد؛ اما به قول معروف «دو صد گفته نیرزد به نیم کردار».

نکته دیگر این که: اگر پیامبر و امام معصوم نباشند، ممکن است بر خلاف گفته‌هاى خود عمل نموده و بین گفته و کردار آن‌ها هماهنگى وجود نداشته باشد؛ در حالى که خداوند در قرآن کریم، عدم هماهنگى بین گفتار و کردار را گناه بزرگ شمرده و سبب خشم خود دانسته است، آن جا که مى‌فرماید:

یَأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. کَبرَُ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُون‏. الصف 2 ـ 3.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که عمل نمى‏کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‏کنید!

حال چگونه ممکن است که خداوند کسى را براى هدایت مردم انتخاب کند که عملکرد او مایه خشم خداوند شود؟

سید مرتضى در این باره مى‌گوید:

وإذا ثبت أنه الإمام المستخلف على الأمة، ثبت أنه معصوم، لأن العقول قد دلت على أن الإمام لا بد من أن یکون معصوما لا یجوز تخطیه من الخط ما جاز على رعیته....

وقتى ثابت شود که امام براى خلافت بر امت انتخاب شده است، ثابت مى‌شود که او معصوم است؛ چرا که عقل‌ها دلالت مى‌کند که باید باید معصوم باشد و جایز نیست که او از مسیرى که براى رعیت خود معین کرده است، خارج شود.

المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج3 ص90، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، 1405هـ.

از این رو، پیامبر و امام باید معصوم از هرگونه گناه و خطا باشند و رفتار و کردار آن‌ها بایکدیگر مطابقت داشته باشد و گرنه هدف‌هاى تربیتى آن‌ها هرگز در  جامعه محقق نشده و نمى‌توانند براى دیگران اسوه باشند.

برهان بطلان تسلسل

دلیل دیگر بر وجوب عصمت امام، بطلان تسلسل است. تقریر این برهان به این صورت است که دلیل نیاز مردم به وجود و نصب امام از جانب خداوند،‌ خطاپذیرى مردم است.

به عبارت دیگر: بر طبق قاعده لطف مقرب، «وجود امام لطفى است که مکلف را به انجام طاعت نزدیک و از ارتکاب معصیت دور مى‌کند»؛ چنانچه علامه حلى در این باره مى‌گوید:

اللطف هو ما یکون المکلف معه أقرب إلى فعل الطاعة وأبعد من فعل المعصیة.

لطف آن است که مکلف با وجود آن به انجام طاعت نزدیک و از انجام معصیت دور مى‌شود.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص444، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.

حال اگر خود امام معصوم از خطا و معصیت نباشد، خود نیاز به وجود امام دیگرى دارد و آن امام نیز نیاز به وجود امام دیگر و... که منجر به تسلسل مى‌شود و تسلسل از دیدگاه عقلا باطل است.

شیخ طوسى در این باره مى‌گوید:

(فی صفات الإمام) یجب أن یکون الإمام معصوما من القبائح والاخلال بالواجبات، لأنه لو لم یکن کذلک لکانت علة الحاجة قائمة فیه إلى إمام آخر، لأن الناس إنما احتاجوا إلى إمام لکونهم غیر معصومین، ومحال أن تکون العلة حاصلة والحاجة مرتفعة، لأن ذلک نقص العلة. ولو احتاج إلى إمام لکان الکلام فیه کالکلام فی الإمام الأول، وذلک یؤدی إلى وجود أئمة لا نهایة لهم أو الانتهاء إلى إمام معصوم لیس من ورائه إمام، وهو المطلوب.

واجب است که امام از انجام زشتى‌ها و ترک واجبات معصوم باشد؛ چرا که اگر این گونه نباشد، عدم عصمت او علت است براى نیاز به انتصاب امام دیگرى؛ چرا که مردم به این دلیل به امام نیاز دارند که خودشان معصوم نیستند و محال است که علت باشد و  معلول وجود نداشته باشد. و اگر خود امام به امام دیگر نیاز داشته باشد، همین سخن در باره امام دوم نیز تکرار مى‌شود، که نتیجه آن امامانى است که پایانى براى آن‌ها نیست (تسلسل پیش مى‌آید) یا امام معصوم است که بعد از او امام نیست و همین مطلوب ما است.

الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الاقتصاد، ص189، ناشر: منشورات مکتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ

و علامه حلى در این باره مى‌گوید:

اختلف المسلمون فی: أن الإمام هل یجب أن یکون معصوما أم لا ؟ فذهب بعضهم: إلى وجوب ذلک. ومنع منه آخرون: وجوزوا إمامة الفاسق.

والحق: الأول. لأن الحاجة إلى الإمام إنما هی ردع الظالم عن ظلمه، والفاسق عن معصیته، فلو جاز علیه ذلک، لافتقر إلى إمام آخر وتسلسل وهو محال.

مسلمانان در این مسأله اختلاف دارد که: آیا واجب است که امام معصوم باشد یا خیر؟ برخى اعتقاد دارند که واجب است. و برخى دیگر این مطلب را قبول ندارند و امام فاسق را نیز جایز دانسته‌اند.

دیدگاه حق، همان دیدگاه اول است؛ چرا که فلسفه نیاز به امام دور کردن ظالم از ظلم و فاسق از معصیت است و اگر این اعمال براى خود او جایز باشد، خود به امام دیگر نیاز دارد و نتیجه آن تسلسل است و تسلسل محال است.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، الرسالة السعدیة، ص81، تحقیق: عبد الحسین محمد على بقال، ناشر: کتابخانه عمومى حضرت آیة الله العظمى مرعشی نجفی ـ قم، الطبعة: الأولى،1410هـ

و در کتاب دیگرش مى‌گوید:

أن الإمام لو لم یکن معصوما لزم التسلسل، والتالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیة أن المقتضی لوجوب نصب الإمام هو تجویز الخطأ على الرعیة، فلو کان هذا المقتضی ثابتا فی حق الإمام وجب أن یکون له إمام آخر ویتسلسل أو ینتهی إلى إمام لا یجوز علیه الخطأ فیکون هو الإمام الأصلی.

اگر امام معصوم نباشد، تسلسل پیش مى‌آید و تالى (تسلسل) باطل است؛ پس مقدم (عدم عصمت) همانند آن باطل خواهد بود. بیان ملازمه این است که: فلسفه وجوب نصب امام، جایز الخطا بودن مردم است و اگر این ملازمه در باره امام نیز ثابت باشد، واجب است که براى او نیز امام دیگرى باشد که در نتیجه یا منجر به تسلسل خواهد شد یا به امامى منتهى مى‌شود که خطا براى او جایز نباشد؛ پس او اما اصلى خواهد بود.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص492، تحقیق و تصحیح: الشیخ حسن حسن زاده الآملی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین ـ قم، 1417هـ.

در یک کلام اگر امام اهل خطا و گناه باشد، نیازمند امام دیگرى است که در این صورت یا باید به امام معصوم ختم شود که مطلوب ما است یا منجر به تسلسل شود که از نظر عقلا مردود است.

لزوم اتمام حجت

امام، حجت خداوند بر روى زمین است، اگر امام معصوم نباشد، حجت خداوند بر مردم تمام نخواهد شد؛ در حالى که بازخواست مردم در قیامت مستلزم اتمام حجت بر آن‌ها است.

به عبارت دیگر، خداوند اگر بخواهد کسى را عقاب کند باید زبان عذر او را کوتاه کرده باشد و اگر چنین نکند، عقلا عقاب و عتاب کردن کسى به خاطر انجام ندادن فرامین الهى، صحیح نیست؛ زیرا آن بنده نیز مى‌تواند عذر بیاورد که اگر من فلان دستور را انجام ندادم، امام که خود حافظ دین و شریعت و خلیفه تو در روى زمین بود، انجام نداد به همین دلیل حجت بر من تمام نشد و من فکر کردم که انجام آن لازم نیست و گر نه خود امام که مجرى احکام الهى است باید آن را انجام مى‌داد.

بنابراین،‌ امام باید از هرگونه گناه، خطا، نسیان و سهو معصوم باشد تا حجت بر مردم تمام شود و اگر با وجود چنین امام معصومى مردم به دستورات و حدود الهى که از طریق همان امام ابلاغ و اجرا مى‌شود عمل نکنند، آن وقت زبان عذرشان کوتاه است و خداوند مى‌تواند از او بازخواست کند.

البته دلائل دیگرى همچون، قاعده لطف، قاعده عدم تسلسل و... نیز براى اثبات عصمت اقامه شده است که دوستان عزیز را به کتاب‌هاى مفصل ارجاع مى‌دهیم.