عقل و فطرت ریشه ‏هاى ایمان به خدا

جهل، ترس وفقر، ریشه ایمان به خدا نیست و بلکه ریشه‏ هاى ایمان به خدا، عقل و فطرت آدمى است.

عقل‏

عقل به ما میگوید: هر اثرى یک مؤثّرى دارد و این حکم به قدرى روشن است که اگر شما بسیار آرام به صورت نوزادى بدمید، او چشم باز میکند، به اطراف می‏نگرد و به دنبال مؤثّر میگردد وچنین میفهمد که این دمیدن از یک سرچشمه‏اى به‏وجود آمده است. آرى، مسأله «از اثر پى به مؤثّر بردن» از روشن‏ترین مسایل روزمرّه زندگى ماست. چگونه مى‏توان باور کرد که مثلًا تصویر یک خروس یا طاووس به عکّاس یا نقّاش نیاز دارد، ولى خود خروس و طاووس به خالق و طرّاح نیاز نداشته باشد؟! چگونه عقل را قانع کنیم که یک دوربین عکّاسى سازنده دارد، لکن چشم انسان سازنده با شعورى ندارد؟ در صورتى که عکس بردارىِ چشم به مراتب مهم‏تر از عکس بردارى دوربین است، زیرا دوربین هر چندبار که عکس گرفت باید فیلم آن را عوض کنیم، ولى چشم دائماً در حال عکس‏بردارى است. چگونه عقل قبول کند دستگاه پالایش نفت، سازنده داشته باشد، امّا دستگاه گوارش انسان، سازنده نداشته باشد؟ چگونه بپذیریم که نظم در رفتار یک فرد، دلیل بر وجود شعور در اوست، ولى نظم در جهان هستى، دلیل بر وجود شعور در خالق آن نباشد؟

کوتاه سخن این که اگر یکى از نشانه‏ هاى بهترین جهان‏بینى آن است که با پذیرفتن عقل توأم باشد عقل ما در برخورد با نظم و حساب دقیق، براى جهانِ هستى قدرت با شعورى را مى‏پذیرد و مطالعه در هستى ما را به یک بینش الهى سوق میدهد.

فطرت‏

از هر انسانى، در هر زمان و مکانى بپرسیم که شما در جهانِ هستى چه احساسى دارید؟ آیا احساس مى‏کنید مستقل هستید یا در خود احساس وابستگى دارید؟

کسى نیست که بگوید: من احساس میکنم در این جهان، مستقل هستم، همه و همه در خود این احساس وابستگى را دارند، لکن این احساسِ صادقانه دو گونه اشباع(سیرشدن) مى‏شود: اشباع صادق و اشباع کاذب. نظیر طفلى که احساس گرسنگى مى‏کند؛ این احساسِ صادق، گاهى با مکیدن سینه پرشیرِ مادر صادقانه اشباع مى‏شود و گاهى با مکیدن پستانک خشک، به صورت کاذب اشباع مى‏شود. در انسان هم اصل احساس وابستگى، یک واقعیّت و حقیقتى است لکن وابسته به چه چیزى؟

1- به قدرت خدا؟

2- به قدرت طبیعت؟

خود طبیعت هم وابسته به صدها شرط است، پس باید به قدرتى وابسته باشیم که او دیگر همچون ما وابسته نباشد.

کار انبیا

کار انبیا این است که نگذارند احساسات لطیف انسان‏ها به طور کاذب اشباع شود، نظیر کار مادر و سرپرستى که نمى‏گذارد طفل، به خاطر گرسنگى از هر غذایى استفاده کند. نگاهى به تاریخ نشان میدهد که افرادى که تحت رهبرى انبیا قرار نگرفته‏اند به چه خرافاتى گرفتار شده‏اند.

آیا بندگى خدا، مخالف آزادى انسان‏ها نیست؟

گاهى تصوّر می‏شود که اگر انبیا و مذاهب آسمانى، ما را به عبادت خدا دعوت میکنند، این با آزادى انسان مخالف است، امّا باید توجّه داشت که انسان به صورتى آفریده شده که نمى‏تواند بدون عشق و پرستش و انس و امید زندگى کند،

احساس علاقه و پرستش در او نهفته است و اگر این احساس با رهبرى انبیا هدایت نشود از پرستش بت‏ها و اجرام آسمانى و یا پرستش انسان‏ها و طاغوت‏ها سر در مى‏آورد.

بنابراین، عبودیّت و بندگى خدا یک اشباع صادقى(سیرشدن واقعی و حقیقی) است که جلوى اشباع‏هاى کاذب را مى‏گیرد و مسیر عشق و پرستش را از انحراف نجات مى‏دهد.

خلاصه این که جهان‏ بینى الهى و ایمان به خدا ریشه فطرى دارد. یعنى در همه انسان‏ها نوعى احساس وابستگى به قدرتى بى‏نهایت موجود است، گرچه گاهى در تشخیص آن قدرت بى‏نهایت- که آیا قدرت الهى است یا قدرت طبیعى- دچار لغزش میشوند.

امّا به هر حال، اصل احساس وابستگى هست، بنابراین توحید که تمام جهان هستى را به قدرتى بى‏نهایت و با شعور وابسته میداند، با فطرت انسانى که خود را وابسته میداند هماهنگ است.