محمد (ص) پیامبر اخلاق

وبلاگ > جعفریان، رسول - پیامبر حتى در عبادت مردم را خسته نمى کرد. انتظار احترام هم از مردم نداشت. پایبند احترامات رسمى نبود. از این که کسى جلوى پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشترى در مردم ایجاد کرده بود. یک نمونه جالب از مردم دارى همین است که وقتى نماز مى خواند و صداى گریه بچه اى مى آمد، سوره هاى کوچک را مى خواند تا نماز تمام شود. رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمى است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور مى کنند حقى از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند

 

در میان ویژگی هاى رسول خدا (ص) هیچ چیزى مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگى همان چیزى است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: انک لعلى خُلُق عظیم، و خود رسول (ص) هم فرموده است که براى احیاى مکارم اخلاقى مبعوث گشته است «إنّمابُعِثْتُ لأُتمم صالِحَ الأخلاق»(طبقات ابن سعد: 1/192). تازه مسلمانان هم وقتى وصف آن حضرت را براى دیگران می ‏گفتند، مهم‏ترین ویژگى دعوتش را همین می دانستند که: «و یأمُرُ بِمَکارم الاَخلاق».(طبقات: 4/224) مفروق نامى هم وقتى مسلمان شده و با محتواى دعوت آن حضرت آشنا شد، خطاب به رسول گفت: اى برادر قریشى! تو مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال» دعوت می کنى.(دلائل النبوه: 2/424) حضرت بعدها هم در آموزه‏ هاى خود روى اخلاق تکیه داشت و می فرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهاى اخلاقى (معالى الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهاى حقیر و زشت کراهت دارد (مصنف عبدالرزاق: 11/143) و جاى دیگر هم فرمود: سنگین‏ ترین چیز در ترازوى مؤمن در روز قیامت «حسن خلق» است (مصنف: 11/146) و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسى است که بیشترین دوستى را با مردم دارد و به همین قیاس رابطه غیر دوستانه (مصنف: 11/145)

در باره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادى در منابع گفته شده است. در اینجا برانیم تا برخى از این برخوردها و نیز شمارى از روشهاى تربیتى حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانى آن به ایشان روشن کنیم:

برخورد با خشک مقدسى‏
یک جنبه مهم تاریخ زندگى پیامبر(ص) رعایت دقیق قوانین الهى و وحیانى است. پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روى مجاز به تخطى از آنها نیست. در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش مى‏کند، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم بر اساس دستور حرکت کند «واستقم کما امرت» همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.
حضرت مى‏کوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعى را مشخص کند. در این میان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن، از یهود به خاطر این که بی دلیل برخى از حلالها را حرام کرده‏ اند، چندین بار، گلایه شده است.
قرآن و رسول و امامان دین، به همان اندازه که از لاابالى گرى متنفرند از خشک مقدسى که ناشى از ضعف قوه عقلانى و تمسک به ظواهر است، هم بیزارند.
در خبرى آمده است که پیغمبر (ص) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند، ولى عده‏اى از روى خشک مقدسى همچنان روزه مى‏گرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده، همان طور که روى شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: اى خطاکاران، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاة. (تهذیب الاثار طبری: ج 1، ص 92)
پیامبر (ص) بدون اجازه خداوند چیزى را حلال یا حرام نمی کرد، حتى اگر خودش از چیزى بدش می آمد. در باره سیر، حضرت از آن متنفر بود و می فرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه می فرمود: من حرام نمی کنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم، اما من از آن بدم می آید. «یا ایها الناس انه لیس بى تحریم ما أحل الله و لکنها شجرة أکره ریحها». (امتاع: 7/310)
رعایت حلال و حرام الهى، جزو اصولى بود که پیامبر به مردم آموزش می داد و بر آن تأکید می کرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرمود بود که اینها حدود الهى است و تخطى از آنها بر هیچ کس روا نیست.
آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگرى، انسان را به کج فهمى می کشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است. امام حسین (ع) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمرو بن عاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام على (ع) جنگید، حرف نمی زد. ابوسعید خدرى بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتى کنند. وقتى امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثى که از پیغمبر (ص) نقل می کند، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان می دانى؛ پس چرا در صفین حاضر شدى و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردى؟ پسر عمرو بن عاص در باره دلیل این مطلب گفت: من زمان پیامبر (ص) زاهد بودم و زندگى را به خود سخت می گرفتم. روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم. پدرم در باره افراط من به پیامبر (ص) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن. وقتى پدرم به صفین می رفت، من هم از او اطاعت کردم!! حضرت فرمودند: این با «لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق» (عدم جواز اطاعت از امیری  وقتی معصیت خالق می کند) سازگار نیست؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک أن تشرک بى فلا تطعهما» اگر والدین تو، تو را به شرک فرا خواندند، از آنان اطاعت نکن. بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر (ص) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگرى کرده است.

نظافت شخصى و عطر زدن و..
پیامبر (ص) زندگى اجتماعى و فردى خود را در شکل معمول و حتى خوب آن شکل می داد. لباس سفید می پوشید، عطر می زد، موهاى سر را شانه می کرد و مرتب دندان‏هایش را مسواک می کرد.
در میان این مسائل، عطر زدن براى آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر، محلى بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر می زده است: انس می گوید: کانت لرسول الله سُکّة یتطیّب منها (امتاع:‌ 7/ 101) در خبر دیگرى آمده است که حضرت می فرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست می دارد، و البته در باره نماز ادامه می دادند که قرة عینى فى الصلاة. روشنى چشمان من در نماز است (مصنف: 4/321)
شخصى روایت می کند که من بچه بودم نزد پیامبر (ص) می آمدیم، سر ما را مسح می کرد. من وقتى دست پیامبر روى سرم کشیده شد چنان بوى معطرى احساس کردم که تا حال فراموش نکرده‏ ام. و ادامه می دهد: این قدر بوى عطر زیاد بود که گویى از کنار مغازه عطارى رد شده بودم. (امتاع:‌ 7/ 102) کسى هم اگر عطر تعارفى براى پیغمبر می برد حضرت هیچ وقت آن را رد نمی کرد.
نیز نوشته‏ اند که رسول خدا (ص) به بوى خوشش شناخته می شد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب (مصنف: 4/319)
حضرت از خوردن چیزهاى بودار که مردم را اذیت کند پرهیز می کرد. مخصوصا وقتى سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه.
خضاب و رنگ کردن موى هم بر آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور مى‏داد تا موى‏ هاى خود را خضاب کنند، اگر شوهر دارند براى شوهر، و اگر ندارند براى آن که خواستگاران بیشترى داشته باشند (مصنف: 4/319) حضرت زنى را که در دستانش اثرى از خضاب یا حنا نبود، کراهت داشت نگاه کند (مصنف: 7/488).
تصور عمومى چنان است که گویى اگر کسى ثروتمند نباشد، نباید از این قبیل امور استفاده کند، در حالى که چنین نیست. حضرت خود زندگى ساده‏اى، روى همان حصیرى که شبها نماز شب می خواند، روز می نشست و با مردم گفتگو می کرد و میهمانانش را پذیراى می نمود (امتاع: 7/115). نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود، روى زمین می نشست و غذا می خورد: کان رسول الله یجلس على الارض و یأکل على الارض (امتاع: 7/ 262) چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا (ص) زنده بود، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند (امتاع: 7/263)

پیامبر و شوخ طبعى‏
پیامبر (ص) فردى شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبى دعابة، یعنى مزاحا. اما این تبسم به معناى قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبى ضاحکا ما کان الا یتبسّم. 
این شوخ طبعى هم خود او را سرحال نگاه می داشت و هم مردم را آرام و راضى نگاه می داشت. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعى می داد، چنان که یک اعرابى هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را مى خواست و می گفت: پول هدیه ما بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر می شد، می فرمود این اعرابى کجاست بیاید و ما را از گرفتگى در آورد.
البته پیغمبر از شوخى بی مورد خوشش نمی آمد. یکى از شوخ طبع‏هاى آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه‏ اى کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بپرید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم. (در نقل دیگرى دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخى کردم.) وقتى نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فى مصعیة الخالق (امتاع 10/ 63) اگر امیر و حاکم امر به کاری کرد که طاعت خدا در آن نیست نباید اطاعت از وی کرد.
بعد از رسیدن رسول خدا (ص) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یک شوخى نادرست، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد، ما مشتى پیر و کچل را کشتیم. رسول‏ خدا(ص) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانى که با دیدنشان وحشت پدید مى‏آمد و اگر دستورى مى‏دادند، به سختى اطاعت می کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانى که در «روحاء» عازم بدر بودیم، یک اعرابى نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبرى، بگو بدانم که شتر حامله من، چه مى‏زاید؟ تو گفتى که، خودت با او جماع کردى و از تو حامله شده؛ و تو البته برخورد زشتى کردى! سلمه از رسول خدا ص - عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت. (المغازى، ج 1، صص 46، 116)

عبادت حضرت‏
عبادت حضرت هم استثنایى بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خاست که «نِصْفه او انقص منه الا قلیلا» که قرآن بخواند و نماز بخواند. خداوند در قرآن مى‏فرماید: «ان ربک یعلم أنک تقوم ادنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک» (مزمّل: 20)
حضرت على (ع) در یکى از جنگها می گوید که همه خوابیده بودند، اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقد رأیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله ص تحت الشجرة یصلّى و یبکى حتى اصبح. در میان ما تنها کسى که ایستاده و زیر یک درخت نماز می خواند و تا صبح گریه می کرد، پیامبر بود.
ابوذر هم که خود آیتى در زهد و عبادت بود می گوید: صلیْتُ مع النبى فى بعض اللیل فقام یصلى فقمت معه حتى جعلت اضرب رأسى الجُدُرات من طول صلاته. یک شبى با آن حضرت نماز می خواندم، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم.
همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنى مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالى بود که:ومن اللیل فتهجد به نافلة لک عسى أن یبعثک مقاما محمودا.

پیامبر رحمت‏

خداوند در قرآن می فرماید: و ما أرسلناک الا رحمة للعالمین. پیامبر رحمت بدین معناست که آن حضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمی شد، به ویژه در امورى که مربوط به آموزش دین به آنان بود. در نقلها دارد که «فکان لایبغضه شى‏ء و لایستفزه». و دارد که: کان اَوْسع الناس صدرا. و نیز دارد که: قد وسع الناس منه بَسْطه و خُلْقه فصار لهم أبا. همه این عبارات به معناى آن است که حضرت سعه صدر کامل براى دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان می پرداخت.
پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش می دادند نفرین نمی کرد و می فرمود: خداوندا! قوم مرا هدایت کن. وقتى به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید، حضرت فرمود: انى لم‏أُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمةً(جنة النعیم، 1/454)
تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست. بعثت حضرت ختمى مرتبت، براى همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است.

مردم دارى‏

مردم دارى براى هر قشرى به گونه‏ اى خاص معنا دارد براى یک رهبر، براى یک خطیب، براى یک امام جماعت مسجد یا کاسب، رفتارهاى خاصى می تواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتى در عبادت هم مردم را خسته نمی کرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانى باشد. همین طور خطبه های نماز جمعه اش. البته از این که کسى هم تند تند نماز بخواند بدش می آمد و تذکر می داد. در باره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقلّ اللعن، یطیل الصلاة، یقصر الخطبة و کان لایأنف و لایستکبر. یمشى مع الارملة والمسکین فیقضى له حاجته. فراوان یاد خدا مى‏کرد، لعنت کمتر مى‏کرد، نمازش را با آرامش مى‏خواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان مى‏نشست و نیاز آن‏ها را برآورده مى‏کرد.
در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم می خواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمى نبود. از این که کسى جلوى پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشترى در مردم ایجاد کرده بود. در نقلى دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله (ص) فکانوا اذا رأوه لم‏یقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له. هیچ کس براى مردم دوست داشتنی تر از پیامبر (ص) نبود، با این حال، می دانستند که او خوش ندارد کسى جلویش بلند شود، و آنها بلند نمی شدند.
یک نمونه جالب از مردم دارى همین است که وقتى نماز می خواند و صداى گریه بچه‏ اى می آمد، سوره‏هاى کوچک را می خواند تا نماز تمام شود. وقتى علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول می دادم حواس مادرش پرت می شد فخشیت أن یشق ذلک على ابویه.
حضرت حتى سراغ ضعیف‏ترین آدمها را می گرفت: زن سیاه پوستى در مدینه بود که کارهاى مسجد را مى‏کرد. چند روزى خبرى از او نشد. حضرت سراغ گرفت، گفتند: مرد. حضرت فرمودند شما با این کارتان مرا آزار ندادید که خبر نکردید. در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (ص) براى او خبر کنند. حضرت فرمود اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند. حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود این قبور گرفتار ظلمت هستند و با درود و صلات ما بر آنها، نورانى می شود. إن امرأة سوداء کانت تقمّ المسجد أو شابا، فقدها رسول الله (ص) فسأل عنها أو عنه. فقالوا: مات. قال: أفلا کنتم آذنتمونى؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره. فقال: دلّونى على قبره. فدلّوه فصلّى علیه. ثم قال: ان هذه القبور مملوءةٌ ظُلْمة على أهلها، و ان الله تعالى ینوّرها لهم بصلاتى علیهم (فتح الباری: 3/1337)
رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود، نکته بسیار مهمى است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور می کنند حقى از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن از مردم است. نمونه دیگر آن است که صفیه مى‏گیود که رسول خدا (ص) معتکف بود من شبى نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زید بود و حضرت با من برخاست تا «لیقلبنى». به دو نفر از انصار برخورد. آن‏ها وقتى پیامبر (ص) دیدند، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود: على رسلکما آنهاصفیة بنت حیى، قالا: سبحان الله یا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشیطان یجرى من الانسان مجرى الدم. و انى خشیت أن یقذف فى قلوبکما شیئا. (مصنف: 4/360)

برخورد با بدوی ها
پیامبر (ص) با یک جامعه اعرابى و بدوی سرکار داشت نه جامعه عربى و شهری، و بنابر این برخوردها در سطح بسیار نازلى بود که پیامبر (ص) باید تحمل می کرد. در روایتى آمده است که یک اعرابى از راه رسیده بود و نمی دانست مسجد چیست. رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندى به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالى کردند که مسجد جاى ذکر وعبادت است نه جاى این قبیل کارها. 
معاویة بن حکم می گوید: من در نماز بودم کسى عطسه کرد. یرحمک الله گفتم. همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم. وقتى نگاه مردم را دیدم در وسط نماز گفتم: مادرتان به سوگتان بنشیند، چرا به من نگاه مى‏کنید. مردم با دست روى ران خود زدند. من ساکت شدم. وقتى نماز حضرت تمام شد، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمى را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد. حضرت نه مرا آزار دادند نه تندى کردند، تنها فرمودند: این نمازى که خواندى چون بین آن حرف زدى فایده ندارد، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است. (فسکت فلما سلم رسول الله من صلاته، دعانى فبأبى و امى ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنى و لا نهرنى و لکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شى من کلام الناس انما هى التسبیح و التکبیر و تلاوة القرآن (سبل الهدى:‌ 7/19).
نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگرى هم آمده است: شخصى سؤال می کند: یا رسول الله، وقت نماز مى‏رسد و من جنب هست، چه کنم. حضرت فرمود من هم گاهى همین طور برایم پیش می آید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شده‏ اید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دادم خاشع‏ترین باشم و آگاه‏ترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنى الصلوة و أنا جنب أفأصوم؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنى الصلاة و أنا جنب فأصوم. فقال: لست مثلنا یا رسول الله! قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انى لأرجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بما اتّقى». (مسلم: ش 1110)
پیامبر (ص) به معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى که به یمن مى‏رفتند فرمودند: یَسّرا و لا تُعَسّرا، بشّرا و لا تنفرّا (بخارى - فتح البارى 10/6124) آسان بگیرید و سخت نگیرید، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید.
عده‏اى به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت می کند. وقتى شنیدند، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلى زیاد نیست. گفتند: بسیار خوب؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است. یکى از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت مى‏کنم. دیگرى گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگرى گفت من اصلا ازدواج نمى‏کنم. پیامبر (ص) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشع‏ترین و متقی ‏ترین هستم شما هستم، روزه می گیرم و نمی گیرم و نماز می خوانم و ازدواج مى‏کنم و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروى کند: اما والله انى لاخشاکم لله و أتقاکم له، لکنى أصوم و أُفطر و اُصلى و أرْقُدُ و أتزوّج من النساء فمن رغب عن سنتى فلیس منى. (بخارى، فتح البارى 9/5063).
این بود گوشه‏اى از آنچه از در باره روش‏هاى اخلاقى و تربیتى پیامبر (ص) نقل شده است.