کذب و دروغگویی
مذمت و درجه بدی:
1-صفت بی ایمان ها:خداوند کریم مىفرماید: «انما یفترى الکذب الذین لا یؤمنون و حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمود که: «بندهاى مزه ایمان را نمىیابد تادروغ را ترک کند، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا از جد (کافى، ج 2، ص 340)
2-ملعون ملائکه (معنای لعنت؟):
3-گناه هفتاد زنا:حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «هرگاه مؤمنى بدون عذر شرعى،دروغ بگوید، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت مىکنند.و از دل او تعفن و گندى بلندمىشود و مىرود تا به عرش مىرسد.و خداى - تعالى - به سبب آن دروغ، گناه هفتادزنا بر او مىنویسد، که آسانترین آنها زنائى باشد که با مادر خود کردهباشد» . (جامع السعادات، ج 2، ص 322)
4-خروج از ایمان: و از آن سرور پرسیدند که: «مؤمن، جبان است؟ فرمودند: بلى.عرض کردند: بخیلاست؟ فرمود: بلى.عرض شد که: دروغگو است؟ فرمود: نه (بحار الانوار، ج 72، ص 262 ) و فرمود که: «دروغ، خراب کننده بناى ایمان است. (کافى، ج 2، ص 339)
5- کم کردن روزی: و فرمود که: «دروغ، روزى آدمى را کم مىکند» . (کنز العمال، ج 3، ص 623)
6-دوست نداشتن پیغمبر : و نیز از آن بزرگوار مروى است که: «واى بر آن کسى که سخن گوید به دروغ، تاحاضران را بخنداند.واى بر او واى بر او واى بر او» . (کنز العمال، ج 3، ص 621)
7- یکی از سه گناهی که راس کبائر هستند: و فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگترین گناهان کبیره، و آن شرک به خدا، و عقوقوالدین، و کذب است» . (احیاء العلوم، ج 3، ص 118)
8- کلید ورود به بدی ها: و از حضرت امام حسن عسکرى - علیه السلام - مروى است که: «جمیع اعمال خبیثهدر خانهاى است و کلید آن خانه دروغ است» . (بحار الانوار، ج 72، ص 263)
9-سبب نفاق و دو رویی: ((التوبة : 77 فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فی قُلُوبِهِمْ إِلى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ))
عذاب برزخی آن: پیغمبر فرمود: «گویا مردى به نزد من آمد و گفت: برخیز.برخاستم با او روانه شدم تارسیدم به دو نفر، یکى نشسته بود و دیگرى ایستاده، در دست او قلابى از آهن بود آنرا فرو مىبرد به یک طرف سر او و مىکشید تا به شانه او مىرسید، بعد از آن بیرون میآورد به طرفى دیگر فرو میبرد.من گفتم این چه عمل است؟ گفت: این مرد نشسته مردى است دروغگو، که به این نحو در قبر، عذاب مىشود تا روز قیامت. (احیاء العلوم، ج 3، ص 117) والبقرة : 10 فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ
دروغهاى حرامى که مردم در آنها سهل انگارند 1-و از جمله دروغهایى که مردم آن را سهل مىدانند و در واقع حرام است، آن استکه: کسى وارد شود بر دیگرى که مشغول اکل باشد و او را تکلیف کند به خوردن طعامو او گرسنه باشد و بگوید: اشتها ندارم - بدون غرض صحیح شرعى - .مثل آنکه: آنطعام را حرام داند
قصه: گرسنگى و دروغ:اسماء بنت عمیس گفت : من و تعدادى دیگر از زنان در شب عروسى عایشه با پیامبر، نزد او بودیم و او را آماده مى کردیم وقتى که به خانه رسول خدا مى رفتیم غذایى جز یک ظرف شیر آنجا نیافتیم .حضرت مقدارى از شیر را نوشیدند و آن را به عایشه دادند.عایشه خجالت کشید و آن را نگرفت . من گفتم : دست رسول خدا را کوتاه مکن و ظرف شیر را بگیر و بنوش ؛ عایشه با خجالت آن ظرف شیر را گرفت و نوشید.سپس پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمودند: ظرف شیر را به همراهانت بده تا بنوشند. زنانى که همراه ما بودند گفتند: که ما میل نداریم .پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بین گرسنگى و دروغ جمع نکنید (یعنى چرا هم دروغ مى گوئید و هم گرسنگى را تحمل مى کنید).من گفتم : اى رسول خدا آیا ما چیزى را میل داشته باشیم و بگوئیم میل نداریم دروغ گفته ایم ؟ فرمود: دروغ اگر چه کوچک هم باشد در نامه اعمال نوشته مى شود
2- و از آن جمله، یاد نمودن قسم دروغ است:مثل اینکه میگویند : واللااین کار را نکردمو حضرت رسول خدا - صلى الله علیه و آله - فرمودند: «کسى که متاع خود را بهقسم دروغ بفروشد، از جمله کسانى است که خداى - تعالى - در روز قیامتبا او سخننمىگوید.و نظر رحمتبر او نمىافکند.و عمل او را قبول نمىکند}احیاء العلوم، ج 3، ص 116{ بلکه قسم بسیار خوردن راست، مذموم است. و در حدیثى وارد است که: «خداى - تعالى - فروشنده را که بسیار قسم خورد دشمندارد» . }احیاء العلوم، ج 3، ص 117{و از احادیث مستفاد مىشود که: «قسم بسیار خوردن، باعث تنگى روزىو فقر مىگردد 3-و از جمله دروغها، خلف وعده نمودن است، و آن نیز حرام است.و وفاى به شرط ووعده، واجب و لازم است. حضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «هر که ایمان به خدا و روز جزادارد باید چون وعده نماید، به آن وعده وفا کند» . (کافى، ج 2، ص 364) و آن سرور، کسى را که وعده کند و عزم وفاى به آن را نداشته باشد از جملهمنافقین شمرده
فصل: اجتناب از کذب، و طریقه خلاصى از آن طریقه خلاصى از آن، این است که: پیوسته آیات و اخبارى که در مذمت آنرسیده در پیش نظر خود داشتهباشى و بدانى که: دروغ گفتن، باعث هلاکت ابدى و عذاب اخروى است.پس از آن، ملاحظه نمایى که هر دروغگویى در نظرها ساقط، ودر دیدهها خوار و بىاعتبار، و احدى اعتناء به سخن او نمىکند، و پست و ذلیل و خوارمىگردد. *راستى کن که راستان رستند *در جهان راستان قوى دستند* و بعد از ملاحظه اینها، در فواید ضد کذب، که صدق باشد تامل کنى و بعد از این، اگردشمن خود نباشى در هر سخنى که مىگویى ابتداء تدبر و تفکر کنى تا دروغى در آننباشد.و از همنشینى فساق و دروغگویان، اجتناب کنى تا راستگوئى ملکه تو گردد.
چرا دروغ میگویی ؟
1_به خاطر ترس:ترس از خدا مهم تر است یا ترس از غیر خدا و بعد از مرگ در گروی عملت هستی یا این ترست ازآقای فلانی
2-بخاطر فقر: فقر این دنیا تحملش راحت تر است یا فقر آن دنیا
قصه زینب کذابه در زمان متوکل عباسى زنى ادعا کرد که من زینب دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام مى باشم . متوکل گفت : از زمان زینب تا به حال سالها گذشته و تو جوانى ؟! گفت : پیامبر صلى الله علیه و آله دست بر سر من کشید و دعا کرد در هر چهل سال جوانى من عود کند.!متوکل بزرگان آل ابوطالب و اولاد عباس و قریش را جمع کرد و آنها همگى گفتند: او دروغ مى گوید، زیرا زینب در سال 62 ه ق وفات کرده است .زینب کذابه گفت : ایشان دروغ مى گویند، من از مردم پنهان بودم و کسى از حال من مطلع نبود تا الان که ظاهر شدم .متوکل قسم خورد که باید شما با دلیل ادعاى این زن را باطل کنید. آنان گفتند: دنبال امام هادى علیه السلام بفرست تا بیاید و ادعاى او را باطل کند.متوکل امام را طلبید و حکایت این زن را عرض کرد.امام فرمود: او دروغ مى گوید و زینب در فلان سال وفات کرد. متوکل گفت : دلیلى بر بطلان قول او بیان کن . امام فرمود: گوشت فرزندان فاطمه علیهاالسلام بر درندگان حرام است ، او را بفرست نزد شیران اگر راست مى گوید!متوکل به آن زن گفت : چه مى گویى ؟ گفت : مى خواهد مرا به این سبب بکشد. امام فرمود: اینجا جماعتى از اولاد فاطمه علیهاالسلام مى باشند هر کدام را خواهى بفرست . راوى گفت : صورتهاى جمیع سادات تغییر یافت ، بعضى گفتند: چرا حواله بر دیگرى مى کند و خودش نمى رود. متوکل گفت : شما چرا خودتان نمى روى ؟فرمود: میل تو است مى روم ؛ متوکل قبول کرد و دستور داد نردبانى نهادند؛ حضرت داخل در جایگاه شیران درنده شدند و آنها از روى خضوع سر خود را جلو امام به زمین مى نهادند و امام دست بر سر ایشان مى مالید، بعد امر کرد کنار روند و همه درندگان کنار رفتند!
وزیر متوکل گفت : زود امام هادى را بطلب که اگر مردم این کرامت را از او ببینند بر او مى گروند. پس نردبان نهادند و امام به بالا آمدند و فرمودند: هر کس اولاد فاطمه علیهاالسلام است بیاید میان درندگان بنشیند.!!آن زن گفت : امام ادعایم باطل است ، من دختر فلان مرد فقیر هستم ، بى چیزى مسبب شد که این خدعه کنم . متوکل گفت : او را نزد شیران بیفکنید؛ مادر متوکل شفاعت زینب کذابه را نمود و متوکل او را بخشید
مواضعى که دروغ گفتن در آنها جایز استو مخفى نماند که در چند موضع، دروغ را تجویز کردهاند: اول: در جایى که: اگر مرتکب دروغ نشود مفسدهاى بر آن مترتب شود، یا ضررىبه خود برسد، یا باعث قتل مسلمانى یا بر باد رفتن عرض او یا آبروى او یا مال محترم اوبشود، که در این صورت جایز، بلکه واجب است.پس اگر ظالمى کسى را بگیرد و از مالاو بپرسد، جایز است انکار کند.یا جابرى او را بگیرد و از عمل بدى که میان خود و خداکرده باشد سؤال کند جایز است که بگوید: نکردهام.و همچنین هر که بپرسد از کسى ازمعصیتى که از او صادر شده باید اظهار آن نکند، زیرا اظهار گناه، گناهى دیگر است.واگر از عیب یا مال مسلمانى از او استفسار کنند جایز است انکار آن، بلکه در همه اینصور واجب است. دوم: در وقتى که میان دو کس ملال و فسادى باشد جایز است که کسى از براىاصلاح میان ایشان، دروغى از زبان هر یک به دیگرى بگوید تا رفع فساد بشود.وهمچنین هرگاه از خود شخصى سخنى سرزده باشد یا عملى صادر شده باشد که اگرراست را بگوید باعث فتنه یا عداوت مؤمنى یا فسادى شود جایز است که انکار آن راکند.و اگر کسى مکدر شده باشد و رفع آن موقوف باشد به انکار سخنى که گفته باشى یاعملى که کرده باشى جایز است انکار آن. سوم: هرگاه زن، چیزى از شوهر بخواهد که قادر نباشد یا قادر باشد اما بر او واجبنباشد، جایز استبه او وعده دهد که: مىگیرم، اگر چه قصد او نباشد گرفتن آن و نگیرد. و همچنین هرگاه کسى را که زنان متعدده باشد جایز است که به هر یک بگوید: من تو رادوست دارم، اگر چه مطابق واقع نباشد. چهارم: هرگاه طفلى را به شغلى مامور سازى و او رغبتبه آن نکند، از: مکتبرفتن یا شغلى دیگر، جایز است که او را وعده دهى یا بترسانى که: با تو چنین و چنانخواهم کرد، اگرچه منظور تو کردن آن نباشد. پنجم: در جهاد و حرب نمودن با اعداء دین اگر به دروغ، خدعه توان نمود که سببظفر یافتن بر دشمنان دین شود.
توریه کردن و بدان که: در هر مقامى که دروغ گفتن حسب شرع رواست، تا توانى در آن، دروغصریح مگوى، بلکه توریه کن.یعنى: سخنى بگوى که ظاهر معنى آن راستباشد - اگر چه آنچه را شنونده از آن مىفهمد دروغ بوده باشد - تا نفس عادت به دروغ نکند. مثل اینکه: بعد از آنکه ظالمى از مکان کسى سؤال کند، بگو: خدا بهتر مىداند کهکجاست.یا عالم الغیب خداست.یا بگو: سراغ او را در مسجد بکن، اگر دانى که درمسجد نیست. و اگر از گناهى که از تو صادر شده استفسار کنند، بگو: خدا نخواسته باشد یا نخواستهاست که من چنین عملى کنم.یا بگو: استغفر الله.یا پناه به خدا اگر چنین کارى کرده باشم. یا اگر سخنى در حق کسى گفته باشى و خواهى به انکار، رفع ملال او را کنى، بگو: احترام تو از آن بیشتر است که چنین شخصى سخنى در حق تو توان گفت.و امثال اینها. و آنچه متعارف است که مىگویند: صد مرتبه فلان سخن را به تو گفتم، یا هزار مرتبهفلان عمل را از تو دیدم، یا پنجاه مرتبه به خانه تو آمدم و حال اینکه این عدد متحققنشده این دروغ نیست و گناهى بر آن نیست، زیرا: این از بابت مبالغه و تاکید است، نهقصد این عدد به خصوص، به شرط آنکه امر مکرر واقع شده باشد. و همچنین جایز است انواع «مجازات» (13) و «استعارات» (14) و تشبیهات، که مراد از آنها حقیقت آنها نیست.
صدق و راستگویى
الأحزاب : 35 إِنَّ....الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ و...أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً
و مریم : 54 وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا
مریم : 41 وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا
از حضرت رسول - صلى الله علیه و آله - مروى است که: «شش خصلت از براى منقبول کنید تا من بهشت را از براى شما متقبل شوم: هرگاه یکى از شما خبرى دهد دروغنگوید.و چون وعده نماید تخلف نورزد.و چنانچه امانت قبول نماید خیانت نکند.و چشمهاى خود را از نامحرم بپوشد.و دستهاى خود را از آنچه نباید به آن دراز کندنگاهدارد.و فرج خود را محافظت نماید» . (بحار الانوار، ج 75، ص 94)
از حضرت صادق - علیه السلام - منقول است که: «هر که زبان او راستگو باشد،عمل او پاکیزه است.و هر که نیت او نیک باشد، روزى او زیاد مىشود.و هر که با اهلخانه خود نیکویى کند، عمر او دراز مىشود» . (کافى، ج 2، ص 105)
فرمود که: «نظر به طول رکوع و سجود کسى نکنید و به آن غره نشوید، زیرا: مىشود این امرى باشد که به آن معتاد شده باشد، و به این جهت نتواند ترک کند.و لیکننظر به صدق کلام و امانت دارى او کنید، و به این دو صفت، خوبى او را دریابید» . (کافى، ج 2، ص 105، ح 12)
کذب در کردار و اعمال
و مخفى نماند که: همچنان که صدق و کذب در سخن و گفتار است، همچنین درکردار و اخلاق و مقامات دین نیز یافت مىشود.
و اما کذب در کردار و اعمال آن است که: در ظاهر اعمالى از او سرزند که دلالتکند بر خوبى در باطن او، و باطن او از آن بىخبر بوده باشد، یعنى: باطن او موافق ظاهرنباشد.و صدق در آن، این است که: باطن و ظاهر یکسان و مطابق بود.یا باطن از ظاهربهتر و آراستهتر باشد.و این مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است
و در اخبار وارد است که: «چون پنهان و آشکار بنده مؤمن یکسان بوده باشدخداوند عالم به او بر ملائکه مباهات مىکند و مىفرماید: بنده حق من این است» . (احیاء العلوم، ج 4، ص 334)