حمد وشکر خدا

فضل خدای را که تواند شمار کرد؟

یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟

آن صانع قدیم که بر فرش کائنات

چندین هزار صورت الوان نگار کرد

ترکیب آسمان و طلوع ستارگان

از بهر عبرت نظر هوشیار کرد

بحر آفرید و بر و درختان و آدمی

خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد

الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت

اسباب راحتی که نشاید شمار کرد

از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد

وز قطره دانه‌ای درر شاهوار کرد

اجزای خاک مرده، به تأثیر آفتاب

بستان میوه و چمن و لاله‌زار کرد

این آب داد بیخ درختان تشنه را

شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد

چندین هزار منظر زیبا بیافرید

تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد

توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس

هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد

بخشنده‌ای که سابقهٔ فضل و رحمتش

ما را به حسن عاقبت امیدوار کرد

______________

شکر و سپاس و منت و عزت خدای را

پروردگار خلق و خداوند کبریا

دادار غیب دان و نگهدار آسمان

رزاق بنده‌پرور و خلاق رهنما

اقرار می‌کند دو جهان بر یگانگیش

یکتا و پشت عالمیان بر درش دو تا

گوهر ز سنگ خاره کند، لؤلؤ از صدف

فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا

سبحان من یمیت و یحیی و لااله

الا هوالذی خلق الارض والسما

دریای لطف اوست و گرنه سحاب کیست

تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا

ارباب شوق در طلبت بی‌دلند و هوش

اصحاب فهم در صفتت بی‌سرند و پا

گر جمله را عذاب کنی یا عطا دهی

کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا

در کمترین صنع تو مدهوش مانده‌ایم

ما خود کجا و وصف خداوند آن کجا؟

خود دست و پای فهم و بلاغت کجا رسد

تا در بحار وصف جلالت کند شنا؟

مردان راهت از نظر خلق در حجاب

شب در لباس معرفت و روز در قبا

چندین هزار سکهٔ پیغمبری زده

اول به نام آدم و آخر به مصطفی

___________

یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه

یارب به خون پاک شهیدان کربلا

یارب به صدق سینهٔ پیران راستگوی

یارب به آب دیدهٔ مردان آشنا

دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست

ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا

گر خلق تکیه بر عمل خویش کرده‌اند

ما را بسست رحمت وفضل تو متکا

یارب خلاف امر تو بسیار کرده‌ایم

و امید بسته از کرمت عفو مامضی

چشم گناهکار بود بر خطای خویش

ما را ز غایت کرمت چشم در عطا

یارب به لطف خویش گناهان ما بپوش

روزی که رازها فتد از پرده برملا

همواره از تو لطف و خداوندی آمدست

وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا

عدلست اگر عقوبت ما بی‌گنه کنی

لطفست اگر کشی قلم عفو بر خطا

گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر

ور تربیت کنی به ثریا رسد ثری

یارب قبول کن به بزرگی و فضل خویش

کان را که رد کنی نبود هیچ ملتجا

ما را تو دست گیر و حوالت مکن به کس

الا الیک حاجت درماندگان فلا

ما بندگان حاجتمندیم و تو کریم

حاجت همیشه پیش کریمان بود روا

کردی تو آنچه شرط خداوندی تو بود

ما در خور تو هیچ نکردیم ربنا

سهلست اگر به چشم عنایت نظر کنی

اصلاح قلب را چه محل پیش کیمیا؟

اولیتر آنکه هم تو بگیری به لطف خویش

دستی، وگرنه هیچ نیاید ز دست ما

کاری به منتها نرسانید در طلب

بردیم روزگار گرامی به منتها

فی‌الجمله دستهای تهی بر تو داشتیم

خود دست جز تهی نتوان داشت بر خدا

یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر

واخجلتاه اگر به عقوبت دهد جزا