رسول جعفریان در باب تلقی خودش از قیام عاشورا گفت: البته بنده هم متعلق به زمان خودم هستم. در عین حال این امر نباید مانع از آن باشد که هر نظری دارم الزاما می‌بایست مستند به متون تاریخی اصیل باشد. در خصوص بحث عاشورا و تحلیل آن از باب هدف شناسی، من فکر می‌کنم مسئله شهادت امام حسین (ع) از زاویه دید تاریخی و نه کلامی، دو روز قبل از عاشورا مطرح شد. حتی تصور می‌کنم - باز هم از دید تاریخی ـ نه کلامی ـ امام (ع) تا صبح عاشورا هم انتظار داشت که اوضاع عوض شود و این یک انتظار غیر عادی نبود. این را براساس نصوص تاریخی می‌گویم و فکر می‌کنم که امام (ع) به هیچ وجه قصد شهادت نداشته است و مایل نبوده است به راحتی جانش را از دست بدهد. مفهوم کلیدی اقدامی که امام حسین به آن دست زد، آن هم از دو روز پیش ازعاشورا و بیشتر شب و صبح عاشورا مفهوم «عزت» است، مفهومی که همزمان جنبه انسانی و اسلامی دارد. هم انسان خودش عزت خواه است و هم اسلام عزت مؤمن را می‌خواهد. من معتقدم امام تمام کارها را کرد تا شرایط به گونه‌ای پیش برود که آخرش هم عزتش حفظ شود و هم شهید نشود. اما وقتی امر دایر مدار عزت و شهادت از یک طرف و ذلت از طرف دیگر شد، اما عزت یعنی شهادت را انتخاب کرد. لحظه تصمیم گیری برای حفظ عزت، درست زمانی بود که دریافت محققا ادامه دادن به زندگی، به معنای ذلت است. به نظرم تفسیرهای دیگری که از این واقعه شده، آثاری است که بعد از اتفاق افتادن آن واقعه افراد فکرش را کرده و مطرح کرده اند. اما این که امام حسین (ع) چرا تصمیم گرفت بیاید واقعش این بود که همه چیز درست برنامه‌ریزی شده بود اما شیعیان کوفه قضیه را خراب کردند. آن‌ها حماقت کردند و لااقل اگر صبح عاشورا هم مانند آن سی نفر به امام حسین (ع) پیوسته بودند، اوضاع عوض می‌شد. من معتقدم این امر مانند آمدن امام خمینی (ره) به ایران است. تمام آن خطرات را داشت. اما در ایران چند نفر عاقل بودند و برنامه‌ریزی کردند، حتی سر جزئیات هم در تهران برنامه‌ریزی و محاسبه شده بود. مردم هم در صحنه ماندند و آن خطرات همه از بین رفت. 
26 - کشته شدن برای امام حسین (ع) واقعا هدف نبود. به همین دلیل بود که امام هر پیشنهادی برای تغییر اوضاع داد و بارها با عمر بن سعد گفت‌وگو و مذکراه کرد. نفس مذاکره عزت را از بین نمی‌برد. اما در این شرایط امام نمی‌خواست عزتش زیر سؤال برود. این امر هم جنبه عربی داشت، هم جنبه انسانی و هم جنبه اسلامی. صبح عاشورا که «زهیربن ‌قین» صحبت می‌کند، فقط برای اتمام حجت نیست بلکه اطمینان دارد و یا لااقل احتمال می‌دهد که حتما عده‌ای به امام حسین (ع) ملحق می‌شوند. در آن یکی دو روز هر لحظه احتمال تغییر اوضاع امکان تحول بود. جالب است بدانیم «حربن یزید» که جزو شیعیان نبود، به امام (ع) پیوست، اما اشکال این بود که شیعیان در کربلا نبودند و در راه گریخته بودند. اگر آمده بودند اینجا می‌توانستند به امام بپیوندند. تفسیری که من از عاشورا دارم و شاید مربوط به زمان خودمان است، این است که شیعه خیلی محافظه‌کار است و نمی‌خواهد به سادگی خونش را بدهد، مگر این‌که پای عزت به میان آید که استثناست. قاعده فقهی این است که شیعه باید سیاست داشته باشد، حرف بزند، گفت‌وگو کند، امتیاز بگیرد و امتیاز بدهد.خبرانلاین25/9/89