موی سر رسول خدا صلی الله علیه و آله
_ترجمه دلائل النبوة ج1 129
صفت موى رسول خدا: از انس بن مالک روایت شده است که موى پیامبر آویخته و صاف بود و پیچیده و مجعّد نبود. این حدیث را مسلم هم در صحیح خود آورده است، قتاده هم مىگوید که از انس بن مالک درباره چگونگى موى پیامبر پرسیدند گفت موى او نه صاف بود و نه پیچیده و اندازه موهاى او بین گوشها و شانههایش بود. این حدیث را بخارى در صحیح خود آورده است.
و هم از قتاده روایت است که انس بن مالک مىگفت موهاى پیامبر تا سر شانهاش بود. و این حدیث را مسلم و بخارى هر دو آوردهاند.
در روایت دیگرى انس مىگوید موهاى پیامبر تا لاله گوشش بود و یا نصف گوشهایش را پوشیده بود.
ابو اسحاق مىگوید که از براء بن عازب شنیدم که مىگفت پیامبر مردى چهار شانه و متوسط القامه بود موهایش تا لاله گوشش میرسید، گاه جامه سرخ مىپوشید هرگز کسى را زیباتر از او ندیدهام. این حدیث را بخارى و مسلم در صحیح خود آوردهاند. و همو روایت مىکند که شنیدم براء مىگفت هرگز هیچکس از خلق خدا را در جامه سرخ به زیبائى پیامبر ندیدهام گیسوهایش نزدیک شانههایش بود.
ابو اسحاق مىگوید براء مکرر این مطلب را اظهار میداشت و مىخندید. و هم از براء بن عازب روایت مىکنند که مىگفت هرگز کسى را که زلف داشته باشد و جامه سرخ پوشیده باشد زیباتر از پیامبر (ع) ندیده ام زلف آن حضرت تا دوشش میرسید، شانه هایش فراخ بود نه بلند بالا بود و نه کوتاه.
نافع بن جبیر بن مطعم مىگوید على (ع) پیامبر را براى ما توصیف کرد و مىگفت داراى موهاى زیاد و صاف بود.
از عایشه روایت است که مىگفت موهاى رسول خدا نه کم پشت بود و نه پر پشت.
از ام هانى روایت است که گفت پیامبر (ص) وارد مکه شد در حالیکه موى سرش به چهار طرّه بخش شده بود.
از ابن عباس هم روایت شده است که پیامبر در مواردى که هنوز امرى دریافت نکرده بود با اهل کتاب موافقت مىفرمود، اهل کتاب موهاى خود را مىآویختند و مشرکان موهاى خود را جمع مىکردند (فرق باز مىکردند) پیامبر در آغاز موى جلوى سر خود را آویخته مىداشت و بعدها آنرا جمع مىکرد. این حدیث را بخارى هم روایت کرده است.
زهرى هم از انس روایت مىکند که پیامبر مدتى موى پیشانى خود را آویخته مىداشت و سپس آنها را جمع کرد.
عروة بن زبیر از عایشه نقل مىکند که مىگفت گاهى موهاى پیامبر را مىآراستم قسمتى از موهاى سر را جمع میکردم و بخشى از موهاى او را بر پیشانى او آویخته مىگذاشتم.
ابن اسحاق مىگوید معلوم نیست که این طرز آرایش بواسطه این بود که پیامبر از جمع کردن مو و جامه بطرف بالا نهى فرموده است و یا شیوه مخصوصى بوده است، امام محمد بن جعفر که فقیه بزرگوارى است مىگفت این شیوه، شیوه پیامبران است و مسیحیان هم آنرا رعایت مىکردند.
از انس بن مالک روایت شده است که گفت چون پیامبر رمى جمره فرمود و قربان انجام داد، سلمانى بخش راست سرش را تراشید و همه موهاى آن بخش را ابو طلحه برداشت آنگاه سمت چپ سرش را تراشیدند و دستور فرمود که میان مردم تقسیم نمایند. این حدیث را مسلم هم در صحیح خود آورده است.
صفت موى سپید حضرت پیامبر و روایاتى که درباره خضاب کردن او آمده است.
انس بن مالک مىگوید هنگامى که رسول خدا رحلت فرمود در سر و ریش او فقط بیست تار موى سپید بود. ربیعه که یکى از راویان این حدیث است.
مىگوید من تار مویى از پیامبر دیدم که سرخ بود گفتند از اثر بوى خوش و عطراست. این حدیث را مسلم و بخارى هر دو آوردهاند.
و از زهرى هم روایت شده است:
از محمد بن سیرین روایت است که گفت از انس بن مالک پرسیدم آیا پیامبر (ص) خضاب مىکرد؟ گفت پیامبر صلوات الله علیه فقط چند موى سپید داشت. مسلم و بخارى هم این حدیث را نقل نموده اند.
از ثابت هم روایت شده است که گفت از انس پرسیدم آیا پیامبر خضاب مىکرد؟ گفت پیامبر هرگز آن قدر موى سپید نداشت که محتاج به خضاب باشد، و اگر میخواستى مىتوانستى موهاى سپید او را بشمرى، اما ابو بکر با حنا خضاب مىکرد. بطریق دیگر هم این روایت را از انس نقل شده است با این تفاوت که اگر میخواستى موهاى سپید سر او را بشمرى مىتوانستى و ابو بکر با حنا و سرمه و عمر فقط با حنا خضاب میکرد. مسلم این حدیث را در صحیح خود آورده است.
باز از انس پرسیدند که آیا موى پیامبر سپید شده بود؟ گفت نه خداوند متعال موى پیامبر را سپید نکرد در تمام سر او هفده تا هیجده تار موى سپید شده بود.
قتاده هم از انس روایت مىکند که پیامبر (ص) خضاب نفرموده زیرا کمى از موهاى چانه و کمى هم کنار شقیقهها و کمى هم از سر او سپید شده بود.
زهیر از ابى جحیفه روایت مىکند که مىگفت پیامبر (ص) را دیدم که موى چانهاش سپید است باو گفته شد تو در آن موقع چند ساله بودى و مثل چه کسى بودى؟ گفت من تیر مىتراشیدم و بآن پر میزدم.
از عبد الله بن بسر سلمى هم روایت است که مىگفت پیامبر را دیدم گفتند آیا پیرو داراى موى سپید بود؟ گفت فقط در چانه او چند تار موى سپید دیده مىشد.
از جابر بن سمره هم روایتى درباره موى سپید پیامبر رسیده است که مىگفت اگر پیامبر روغن میزد دیده نمیشد و هر وقت روغن نزده بود موهاى سپید دیده مىشد، روایت دیگرى هم از همین جابر نقل شده است که گفت در سر و
ریش پیامبر فقط در فرق سرش چند تار موى سپید بود که هر گاه روغن میزد، آنها را مىپوشاند: همچنین از جابر بن سمره نقل شده است که مىگفت موهاى جلو سر و ریش پیامبر کمى خاکسترى شده بود هر گاه که روغن میزد و شانه مىکرد آشکار نبود.
ابو نعیم که از راویان این حدیث است افزوده است که پیامبر داراى موى انبوه بود و هر گاه موهاى او نامرتب بود تارهاى سپید آشکار مىشد سپس کسى از جابر پرسید چهره پیامبر کشیده بود؟ گفت نه گرد بود همچون خورشید و ماه. و من مهر نبوت را در شانه او دیدم که به اندازه تخم کبوتر و برنگ بدنش بود.
عثمان بن عبد الله بن موهب قرشى مىگوید بر ام سلمه زوجه گرامى پیامبر وارد شدیم او قسمتى از موهاى پیامبر را که پیش او بود بما نشان داد که با حنا و برگ نیل خضاب شده و قرمز رنگ بود. این روایت بطرق دیگر هم نقل شده است: و از همین عثمان روایت شده است که نزد ام سلمه زنگ کوچکى از نقره ضخیم بود و در آن چند تار موى پیامبر وجود داشت هر کس تب مىکرد بسراغ ام سلمه میرفت و او آن زنگ را وارد ظرف آبى میکرد و بیمار آن آب را بر چهره خود مىپاشید، یک مرتبه خانوادهام مرا پى این کار فرستادند ام سلمه آن را بیرون آورد سه تار موى قرمز در آن وجود داشت.
ابو رمثه مىگوید حضور پیامبر (ص) رسیدم دو برد سبز پوشیده بود و موى بالاى سرش سپید بود که با حنا رنگ قرمز بخود گرفته بود. پسر ابو رمثه مىگوید با پدرم پیش پیامبر رفتیم چون او را دیدم پدرم گفت میدانى این کیست؟ گفتم نه گفت این پیامبر (ص) است چون پدرم این را گفت بر خود لرزیدم زیرا تصور مىکردم پیامبر از جنس بشر نیست و حال آنکه او انسانى بود داراى گیسوهاى خضاب شده از حنا و دو جامه سبز بر تن داشت. از ابو رمثه هم روایت است که پیامبر با حنا و سرمه خضاب مىکرد.
ابن عمر هم روایت مىکند که پیامبر (ص) کفشهاى پوست دباغى شده مىپوشید و گاه ریش خود را با زعفران و ورس (دانهاى است زرد) زرد مىکرد و ابن عمر هم این کار را مىکرد. از همو روایت شده است که مجموعه موهاى سپید پیامبر 20 تار مو بود.
عبد الله بن محمد بن عقیل مىگوید انس بن مالک در زمان حکومت عمر بن عبد العزیز بر مدینه به مدینه آمد، عمر بن عبد العزیز کسى نزد او فرستاد تا از او بپرسد که آیا پیامبر خضاب مىفرموده است؟ زیرا من چند تار مو از آن حضرت دیدهام که رنگ شده بود، انس گفت پیامبر صلوات الله علیه داراى موهاى سیاه بود اگر موهاى سپید سرو ریش او را میشمردیم بیش از یازده تار مو نبود این رنگى که در تارهاى موى رسول الله مىبینى بواسطه عطر مخصوصى است که بکار مىبرد و موجب تغییر رنگ مو مىشد.
_ترجمه دلائل النبوة ج1 148
از عایشه و همچنین از امام جعفر بن محمد (ع) روایتى درباره پیامبر به این صورت نقل شده است: پیامبر داراى قامتى متوسط بود، نه بى اندازه بلند و نه کوتاه سنگین وزن هم نبود، عقیده عمومى این بود که متوسط القامه است، چون تنها راه میرفت به کسى شبیه نبود ولى اگر میان کسانى که بلند قامت بودند حرکت مىکرد بلندقامتتر از آنها بنظر میرسید و چون از آنها جدا مىشد همچنان داراى قامت معتدل بنظر میرسید، رنگ چهرهاش نه سپید بى نمک بود و نه سیهچرده و گندمگون بلکه گلگون بنظر میرسید در عین حال چنان نبود که سرخى بر رنگ او غلبه داشته باشد. ابن عمر در مسجد رسول خدا (ص) غالبا درباره پیامبر این شعر ابو طالب را که در وصف پیامبر سروده است میخواند.
سپیده چهره اى که بحرمت او از ابر طلب باران مىشد، پناهگاه یتیمان و پشتوانه بیوه زنان است.
هر کس که این شعر را مىشنید مىگفت آرى این چنین بود. بعضى از کسانى که پیامبر را توصیف کردهاند، گفتهاند رنگ چهرهاش سرخ بوده است.
اینها هم تا حدودى درست مىگویند البته آن قسمت از پوست پیامبر که در معرض تابش آفتاب و جریان باد قرار داشت گلگون مینمود امّا آنچه که زیر جامه بود سپید بوده است و البته پوستهاى سپید در اثر تابش آفتاب و وزش بادهاى گرم سرخ رنگ مىشود، عرق چهره و بدنش همچون مروارید و بسیار خوشبو بود مویش صاف بود هنگامى که آنها را شانه میزد موجى همچون موج ریگزارهاى نرم و یا موج آبگیر بر موهاى او دیده مىشد، بهنگام شانه کردن گاهى موهایش بیکدیگر متصل مىشد در اوائل موهاى جلو پیشانى خود را تا نزدیک چشم آویخته مىداشت، جبرئیل او را از این کار منع نمود و در اواخر سر خود را مىتراشید بلندى موى سرش تا حدود ابروهایش بود، بعضىها هم گفتهاند که موى او تا دوشش میرسیده است ولى عقیده بیشتر این است که موهایش تا لاله گوشش بوده
است، گاهى پیامبر براى خود چهار طرّه بافته مىگذاشت که روى گوشهاى او را مىگرفت و گوشهاى او میان سیاهى مویش چون دو ستاره مىدرخشید، بیشتر موهاى سپیدش در دو طرف سر قرار داشت و موهاى سپید ریشش بالاى چانهاش بود، موهاى سپید در سیاهى موهاى دیگر چون تارهاى نقره مینمود و هر گاه که با رنگ زرد خضاب مىبست همچون تارهاى طلا دیده مىشد چهرهاش از همه زیباتر و خوشرنگتر بود هر کس او را وصف و یا تشبیه کرده است به ماه کامل تشبیه نموده است و بسیارى مىگویند در شبهاى نیمه ماه به او و به ماه نگاه مىکردیم و او بسیار زیباتر بود
موی سر امام رضا علیه السلام
_إحقاق الحق، الشوشتری ج28 674 مأمون حکم کرد که تمامى اکابر و بنى العباس و قواد لشکر و امراى عرب و بزرگان قریش و عامه علما و محدثان و قضات و طبقات خلایق بر درگاه حضرت امام علیه السلام روند و همراه حضرت امام متوجه عیدگاه شوند و این حال در نیشابور بود. چون خلایق تمامى به درگاه آن حضرت جمع شدند و تصور داشتند که او بر سیرت خلفا و صورت ایشان در موکب خلافت به عیدگاه خواهد فرمود آن حضرت صورت و طریقه که حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم روز عید به مصلى مىفرمود عمل نمود. غسل کرده و گیسوهاى مبارک را در پس سر انداخت و جامههاى سفید تا نصف ساق بپوشید و دراعه سفید بر سر نهاد و طره آن را در میان هر دو شانه باز گذاشت و غزه که در مصلى آن را پیش روى مبارک حضرت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم فرو مىبردند در دست گرفت و نعلین در پاى مبارک کرد و بدین صورت ناگاه همچو آفتاب درخشان که از سراپاى وجود مبارکش نور تابان بود از خانه طلوع کرد و به آواز بلند فرمود: اللّه أکبر اللّه أکبر. تمامى خلایق خود را از اسبها بینداختند و به یک دفعه با آن حضرت به تکبیر در آمدند و آن حضرت پیاده نعلین پوشیده روان شد و هر قدم که مىآمد یک نوبت تکبیر مىفرمود و خلایق نیشابور تمامى به تکبیر در آمدند تا به غایتی که در و دیوار مملکت با آن حضرت به تکبیر آمدند و فریاد گریه و فغان تکبیر از مردمان بر آمد و حالتى غریب ظاهر شد گوئیا همه عالم در تکبیر و تحمید و تسبیح در آمدند. و به هر قدم که آن حضرت تکبیر مىفرمود آن حالت زیادت مىشد و افغان و غوغاى مردم و گریه و تضرع و نیاز ایشان روى در افزونى مىنهاد و مأمون در خانه خود نشسته بود. مقربان او در رفتند و آن حال را حکایت کردند، با مأمون گفتند که خود را دریاب که اگر حضرت امام بدین طریقه به مصلى مىرسد دیگر هرگز کسى بر تو سلام خلافت نخواهد کرد.
سلام جالب بود ولی یک سوال چرا با اینکه امام های ما موهای بلند ی داشتن و مثل امام صادق که ریش هاشونو تیز نمیکردند و همیشه سلمانی میرفتن گرد کوتاه میکردن و امام زمان موهای بلندی دارند و کسانی که توصیف کردن موهاشون تا شانه بوده .همینطور امام هادی و امام حسن مجتبی و زمان حج کوتاه میکردن از ته میزدن .یا خیلی توسیف ها اومده که فرق سر باز میکردن که نشانه بلندی مو پس چرا حوزوی های الان مثل ابوبکر موهاشونو از ته میزنن . و ریشاشونو نوک تیز میزارن بلند میشه