حق بودن در جملات خبری منوط به تطابق با خارج است(بنا بر قولی) اما افعال انسان که از چیزی خبر نمیدهند بنابر این قانیت وباطل بودن فعل انسان ملاک دیگری دارد و هر کاری که نورانیت می آورد و انسان را به خدا نزدیک میکند ق است ودر مقابل آن چه که انسان را به دنیا نزدیک تر و چشم خدابین انسان را کورتر میکند باطل نامیده میشود و انسان های عادی چون نورانیت را نمیفهمند باید سراغ پیغمبر وآل او بروند تا از آنها بیاموزند که چه کاری حق است اما خودمعصومین واولیاءالله که در درجه اول پیغمبر وآل او هستند ملاک حق وباطل بودن عمل شان با چیزی سنجیده نمیشود و هرچه عمل کنند حق است واز آنجایی که اراده ای جز اراده خدا ندارند وقلب هایشان ظرف مشیت خداست،هرچه کنند حق است ودیگر نباید قی را ورای آنها تصور کرد و بعد بگوییم کارشان مطابق آن بوده است یا نه.در اینجا بحث مهمی مطرح میشود که چون شاکله ائمه با هم فرق داشته است و یکی نرم خو تر ودیگر روحیه ای انقلابی تر داشته است و یکی لاغر با مزاجی صفرایا سودا ودیگری چاق وگوشتی با مزاجی دموی یا بلغمی بوده اند و نوع محیطی که در آن ها رشد کرده اند و حوادثی که در زندگی با آن ها بوده است شاکله هایشان گوناگون می باشد لذا اراده خداوند وقتی به ظرف آن ها ریخته میشود ممکن است نظراتشان با هم فرق کند وهیچ اشکالی در تبعیت کردن ما پیش نمی آید زیرا با هریک مرتبط و از هریک الگو گیری کنیم چون با نورانیت نفس خودشان ما را سیر میدهند مشکلی پیش نمی آید. با این توضیحات اشکالی که در بعضی روایات به نظر میرسد حل میشود که چرا ائمه در بعضی قضیه ها نظرشان با هم فرق داشته است چرا نقل شده است که امام حسین خواهان جنگ با معاویه بوده اند و امام حسن نظرشان بر صل بوده است یا حضرت زهرا سلام الله علیها نظرشان بر جنگ با خلفا بوده است وامیر المومنین میفرماید که پیغمبر فرموده صبر کنیم وما صبر میکنیم یا در بعضی روایات نقل شده که امام کاظم همسری داشته اند که نمیخواسته اند با او زندگی کنند اما امام صادق نظرشان بر جدایی نبوده است وبعد از شهادت ایشان امام کاظم طلاق میدهند.

همچنین این بحث شاکله سوالی که در ذهن خیلی ها پیش می آید که چرا حالات ائمه با هم تفاوت داشته است امام سجاد اینقدر اهل گریه وزاری بوده اند و مثلا بعضی امام دیگر به این حد به ظاهر گریه نمیکردند یا امیر المومنین خلی اهل شوخی بوده اند و مثلا امام کاظم علیه السلام اینطور نبوده اند.