احتضار و لحظه مرگ در قرآن و روایات
قرآن مىفرماید: «و جَائتْ سَکرَةُ المَوتِ بِالحَقّ ذلِک ما کُنتَ مِنهُ تَحِید» همان گونه که انسانِ مست نه مىفهمد که خودش چه مىگوید و نه مىفهمد که مردم درباره او چه مىگویند، در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهرهها از یک سو و جدایى از زن و فرزند و مال و مقام از سوى دیگر، براى او هوشى نگذارده و چنان او را گیج و مبهوت کرده که قرآن و حدیث از آن حالت به لفظ «سَکرَة» و مستى یاد کرده است. این تعبیر درباره قیامت هم آمده که مىفرماید:«... وتَرَى النّاسَ سُکارى و ما هم بِسُکارى ولکنّ عَذابَ اللّهِ شَدیدٌ»
قرآن مىفرماید: «حتّى اذا جاءَ احَدَهُم المَوتَ قالَ رَبّ ارجِعُونِ لَعلّى أعمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکتُ»
در روایات مىخوانیم که این ناله از کسانى است که مالیاتهاى اسلامى و زکات مال خود را نمىپردازند. « تفسیرالمیزان، ج 15، ص 79»
درقرآن مىخوانیم: «وانفِقُوا مِمّا رَزَقناکُم مِن قَبلِ أن یَأتِىَ احَدَکُمُ المَوتَ فَیَقول رَبّ لولا اخّرتَنِى الى أجَلٍ قَرِیبٍ فَاصَّدّقَ واکُن مِنَ الصّالِحین»
در قیامت نیز فریاد التماس ودرخواست مراجعت و برگشت به دنیا بلند است و مىگویند: «فَاْرجِعنا نَعمَلُ صالِحاً» خدایا! حالا فهمیدیم، ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهیم.
قرآن مىفرماید: «کلّا» اینقدر دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید، به فکر مردن باشید همان مرگى که «اذا بَلَغَتِ التَّراقِى» چون جان شما از بدن خارج و به استخوانهاى گردن رسد، «وَ قِیلَ مَن رّاقٍ» گفته مىشود: کیست که این انسان در حال مردن را نجاتبدهد؟ کدام پزشک و دارویى را براى رهایى او از مرگ بیاوریم؟!«وَ ظَنّ أنّهُ الفِراقُ» ولى خود انسان مىداند که هر لحظه و آنى از دنیا و تمام چیزهایى که یک عمر دنبال آنها دویده و جمع کرده و به آنها دل بسته جدا مىشود، از دوستان و فرزندان و همسر دور مىگردد. «وَ الْتَفَّتِ السّاقُ بِالسّاقِ» به خاطر بیرون آمدن روح از بدن، ساق پاهاى او بهم چسبیده و شدائد جدایى از دنیا و ورود به عالمى دیگر، او را در فشارى بس شدید قرار داده است.
حضرت على علیه السلام در نهجالبلاغه صحنه مرگ را چنین ترسیم مىفرماید: انواع گیجىها و حسرتها و فراقها از دنیا و روآوردن به جهان پر خطر دیگر براى انسان پیدا مىشود و در ادامه مىفرمایند: «فغَیرُ مَوصوفٍ ما نَزَلَ بِهِم»«یُفَکّرُ فیما أفنى عُمرَه و فیمَ اذهَب دَهرَه»
در روایات مىخوانیم: در لحظه مرگ، مال و فرزندان و عمل انسان براى او مجسّم مىشوند، محتضر به مال توجّهى مىکند، مىبیند جز کفن سهم دیگرى ندارد، توجّهى به فرزندان و همسرش مىکند، ولى آنان هم تا گور او را بیشتر همراهى نمىکنند و تنها عمل اوست که تا ابد با اوست.