اخلاق پیامبران‏ در قرآن و روایات

اخلاص‏

آن بزرگواران هرگز انتظارى از احدى نداشتند، در سوره شعراء از آیه 109 تا 180 خلاصه‏اى از پیام چند تن از پیامبران از جمله: حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعیب علیهم السلام را نقل مى‏کند که همه یکصدا مى‏گفتند: «ما اسئلکم علیه مِن أجر ان اجرى الّا على ربّ العالمین» « فرقان، آیه 57» ما از شما مزدى نمى‏خواهیم، پاداش ما تنها بر پروردگار جهانیان است.

پیامبر اسلام نیز انتظارى از مردم نداشت، جز آنکه با اختیار خود راه خدا را انتخاب کنند: «قل ما اسئلکم علیه مِن أجر الّا مَن شاء أن یتّخذ الى ربه سبیلًا» « فرقان، آیه 57»

سود این امر نیز در حقیقت به خود مردم باز مى‏گردد، مانند معلمى که به شاگردان خود مى‏گوید: پاداش تدریس من این باشد که درس را خوب فراگیرید و در این امر کوتاهى نکنید.

و در آیه‏اى دیگر، پاداش رسالت پیامبر، مودّت اهل‏بیت او شمرده شده است.

خداوند خطاب به پیامبرش مى‏فرماید:

«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فى القربى» « شورى، آیه 23» اى پیامبر! به مردم بگو: من مزدى از شما نمى‏خواهم جز آنکه اهلبیت مرا دوست بدارید.

روشن است که دوستى اهل‏بیت، این رهبران معصوم رمز تداوم راه خدا و انبیاست و پیروى از آنان به سود خود مردم است و اگر در یک جا مزد رسالت، پیوند با اهلبیت و رهبران معصوم علیهم السلام و در جاى دیگر انتخاب راه خدا شمرده شده، به خاطر آن است که هرگز میان راه خدا و راه پیشوایان معصوم جدایى وجود ندارد، همان گونه که میان کتاب خدا و عترت، تا ابد پیوندى ناگسستنى است. کوتاه سخن آنکه انبیا مزد مادّى از مردم نمى‏خواستند و انتظارشان انتخاب و تداوم راه آنان بود:«قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم» «سبأ، آیه 47»

پیامبران نه تنها توقّع مادى از کسى نداشته، وعده مادّیت هم به کسى نمى‏دادند.

در تاریخ مى‏خوانیم: گروهى خدمت پیامبر رسیدند و با وى شرط کردند که اگر به تو ایمان آوردیم حکومت بعد از خود را باید به ما بسپارى. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این امر مربوط است به خدا نه من.

این تنها پیامبر است که در برابر تمام پیشنهادها و وعده‏هاى مادّى و تطمیع‏هاى غیر قابل وصف مشرکان مى‏فرماید: به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهید و مرا بر زمین و آسمان حاکم کنید هرگز از راهى که مى‏روم باز نخواهم گشت. « سیره ابن هشام، ج 1، ص 265» و این قاطعیّت خود یکى از امتیازات انبیاست.

صداقت‏

انبیا در گفتار و کردار صداقت داشتند. آنها در برابر برخى درخواست‏ها و سؤالات مخالفان، طبق دستور خدا، با صراحت اعلام مى‏داشتند که ما نمى‏دانیم و یا دست ما نیست و خدا مى داند.

از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله درباره روز قیامت سؤال کردند، خداوند فرمود: به آنها بگو:

«انّما علمها عند ربّى» « اعراف، آیه 187» علم روز قیامت فقط نزد پروردگار من است.

همچنین مى‏فرمودند: «قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله» « اعراف، آیه 188» من مالک سود و زیان خود نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد.

انصاف‏

مکتب انبیا، مکتب انصاف است نه تعصّب. پیامبران، مخالفان خود را به کشف حقیقت دعوت مى‏کردند. از ابتدا نمى‏گفتند شما باطلید و ما بر حق، بلکه مى‏فرمودند: «انّا او ایاکم لعلى هدىً او فى ضلال مبین» یکى از ما و شما بر حق و دیگرى در گمراهى است!

اما دیگران بر اساس تعصّب سخن مى‏گویند: «قالت الیهود لیست النصارى على شى‏ء و قالت النصارى لیست الیهود على شى‏ء» « بقره، آیه 113» یهودیان مى‏گفتند: مسیحیان برحقّ نیستند و مسیحیان مى‏گفتند: یهودیان بر حقّ نیستند.

خیرخواهى‏

در قرآن، در نقل ماجراى پیامبران، از واژه «نصح» به معناى نصیحت و خیرخواهى، فراوان استفاده شده است.

حضرت نوح در برابر انواع سخنان ناروا به قوم خود مى‏فرمود: «ابلّغکم رسالات ربى و أنصح لکم» « اعراف، آیه 62» من پیام‏هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى‏کنم. من خیرخواه شما هستم و شما را نصیحت مى‏کنم.

ساده‏زیستى‏

از آنجا که بهترین نمونه تبلیغ، تبلیغ عملى است، پیامبران الهى باید با مشکلات توده مردم درگیر باشند تا در عمل الگوى تربیت و استقامت مردم قرار گیرند، ولذا پیامبران همچون مردم زندگى عادى داشتند و در ناگوارى‏ها در کنار آنان بودند و مزه مشکلات را مى‏چشیدند. مسائلى از قبیل گرفتار شدن به دشمن، اذیّت شدن از سوى فرزند نااهل، همسر مخالف، مرض، فقر، یتیمى، استهزا و سایر مشکلاتى که کم و بیش براى افراد دیگر هست براى آنان نیز بوده است و اینک چند آیه در این زمینه نقل و ترجمه مى‏کنیم:

«و جعلنا لهم ازواجاً و ذرّیة» « رعد، آیه 38» ما براى انبیا نیز همچون سایرین زن و فرزند (که قهراً مشکلاتى را به دنبال دارد) قرار دادیم.

«وما ارسلنا قبلک من المرسلین الا انهم لیاکلون الطعام و یمشون فى الاسواق» « فرقان، آیه 20»

پیش از تو پیامبرى نفرستادیم مگر آنکه همچون مردم غذا مى‏خوردند و در بازارها رفت و آمد داشتند.

این زندگى معمولى و ساده در فرهنگ طاغوتى مخالفان مورد سرزنش بود تا جایى که درباره حضرت نوح مى‏گفتند: «ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تأکلون منه و یشرب مما تشربون» « مؤمنون، آیه 33» او هم انسانى مثل شماست، مى‏خورد از آنچه شما مى‏خورید و مى‏آشامد از آنچه شما مى‏آشامید.

انبیا لباسى همانند لباس عامّه مردم مى‏پوشیدند. در حالى که دیگران مانند قارون، غرق در زینت و تفاخر به میان مردم مى‏آمدند. «فخرج على قومه فى زینته» « قصص، آیه 79»

انبیا از زندگى اشرافى و تجمّلاتى دور بودند. در مورد رسول خدا روایت داریم که ایشان «خفیف المؤنه‏» یعنى کم خرج بود.

اساساً تجمّلات و تشریفات به تدریج انسان را طاغوتى مى‏کند.

حضرت على علیه السلام مى‏فرماید: خداوند دبدبه و کبکبه‏اى که مردم را با آن تحت تأثیر قرار دهند به پیامبرانش نمى‏دهد و پیامبران از این روش استفاده نمى کنند.

موسى و هارون علیهما السلام با یک حالت بسیار ساده و متواضعانه بر فرعون وارد شدند تا با او سخن بگویند. « نهج‏البلاغه، خطبه 192»

در تاریخ مى‏خوانیم: هنگامى که پیامبر اسلام در میان اصحاب خود مى‏نشست، جلسه را به شکل دایره تشکیل مى‏داد که بالا و پائین نداشته باشد.

در نشست و برخاست و پوشیدن لباس و معاشرت جورى بود که وقتى یک فرد غریب وارد مسجد مى‏شد نمى‏توانست تشخیص دهد کدام یک از آنان پیامبرند.

از نظر شغل، اکثر انبیا اهل دامدارى و کشاورزى بودند و شخصاً چوپانى مى‏کردند. در مسافرت‏ها به هنگام تهیّه غذا شخص پیامبر جمع‏آورى هیزم را به عهده مى‏گرفت.

نه تنها انبیا که شاگردان طراز اول مکتب آنان و جانشینان آنان نیز همین گونه‏ بودند. امام سجاد علیه السلام با کاروان ناشناس به حج مى‏رفت و با مسئول کاروان شرط مى‏کرد که داوطلبانه و با افتخار قسمتى از کارهاى حجّاج را براى رضاى خدا به عهده بگیرد.

درباره حضرت رضا علیه السلام مى‏خوانیم: شخصى وارد حمام مى‏شود و حضرت را نشناخت، به ایشان گفت: بدن مرا کیسه بکش. امام رضا علیه السلام به راحتى و بدون تکلّف قبول کرد و زمانى که آن مرد متوجّه شد طرف او امام رضا علیه السلام است با کمال شرمندگى عذرخواهى کرد اما حضرت فرمود: تا شما را کیسه نکشم دست برنمى‏دارم.