تکبر و فریب خوردن از شیطان

قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا.

جایگاه اندیشه

علی  علیه السلام فرمودند: «الْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَة»[ نهج البلاغه، حکمت 5]

غرور؛ یعنی فریب دادن

وَ لهکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جَاء أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ

«یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»

امیرالمؤمنین  علیه السلام در نهج البلاغه برخی از آیات را تفسیر کرده اند. خیلی زیباست. در نهج البلاغه به بیش از 140 آیه استشهاد کرده است که برخی از خطبه های ایشان مستقلاً تفسیر یک آیه یا یک سوره است.

حضرت علی فرمود: مردم! دنیا شما را فریب نمی دهد «مَا الدُّنْیَا غَرَّتْکَ»دنیا چه کاره است که شما را فریب بدهد «وَ لَکِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ»؛ شما دنیا را وسیله فریب دادن قرار داده اید.

اما حدیث نورانی رسول خدا (ص) که این شش محور را شمرده شده است و می فرماید: مواظب باشید اینها شما را فریب ندهد. این حدیث خطاب به عبدالله ابن مسعود، از اصحاب پیغمبر است او در زمان خلفاء قاضی شد و در زمان خلیفه سوم هم از دنیا رفت.

عبدالله بن مسعود از کسانی است که زیاد خدمت رسول خدا (ص) می رسید و روایات متعددی را هم از پیغمبر (ص) نقل کرده است. حضرت فرمود: «یابنَ مَسعودٍ،لا تَغتَرَّنَّ بِاللهِ»؛ مغرور نشو! به چه چیزی؟ «بالله»؛ به خدا.

سؤال: مگر می شود انسان به خدا مغرور شود؟ بله، حدیث داریم مغرور شدن به خدا این است که انسان گناه کند و بگوید: خدا بزرگ است، می بخشد و یا خیلی ها گناه کرده اند ما هم یکی از آنها. مغرور شدن به خدا این است که آدم بر گناه پررویی کند.[ علی  علیه السلام می فرماید: إِنَّ مِنَ الْغِرَّةِ بِاللهِ أَنْ یُصِرَّ الْعَبْدُ عَلَی الْمَعْصِیَةِ وَ یَتَمَنَّی عَلَی اللهِ الْمَغْفِرَة (وسایل الشیعه، ج7، ص 137، تنبیه الخواطر، ج2، ص 72)]

عثمان بن مظعون از دنیا رفت. عثمان بن مظعون آن قدر آدم خوبی بود که پیغمبر وقتی دخترش رقیه از دنیا رفت او را در قبرستان بقیع دفن کرد و دعا کرد: خدایا او را با عثمان بن مظعون محشور کن و به او ملحقش کن.[ پیغمبر و یاران، ج4، ص 251]بسیار متدین، مؤمن و همیشه روزه دار بود. پیغمبر کنار قبرش ایستاد و گفت: خوشا به حالت بهشت بر تو گوارا باد. کسی که عمرش را با تقوا گذراند. پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین  علیه السلام و اصحاب در تشیع اش شرکت کردند. نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: «الا والله ما ادری ما یفعل بی وبکم»؛ به خدا من پیغمبر از عاقبت خودم و شما می ترسم، نمی دانم عاقبتم چه خواهد شد. برادران و خواهران ایمانی! به اطمینان نگویید! ان شاءالله خدا بهشت را نصیبم کند.[ هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 578.]

ابراهیم پیامبر (ص) نگران بود. سوره شعراء را نگاه کنید حضرت ابراهیم دعا می کرد: «أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ».

یوسف  علیه السلام دعا می کرد: «تَوَفَّنی مُسْلِماً».

مناجات امیرالمؤمنین  علیه السلام را که در مسجد کوفه دعا می کرد و دعای کمیل را ببینید

امام سجاد  علیه السلام دعا می کرد صحیفه سجادیه را ببینید! چه طور گناه نکرده ناله می کردند! از گناه نکرده ضجه می زدند! بنابراین نباید مغرور شویم.

قرآن کریم می فرماید: یهودی ها می گفتند: ما که جهنم نمی رویم و مطمئن هستیم که جهنم مال ما نیست، و اگر خدا خواسته باشد که ما را به جهنم ببرد چند روز بیشتر طول نمی کشد! سال هم نمی گفتند، خیلی پررویی می کردند.

گفتند: «لَنْ تَمَسَّنَا النّهارُ» آتش سراغ ما نمی آید خیالتان راحت باشد «إِلاّه أَیهاماً مَعْدُودهاتٍ» مگر یک مدت کمی. بعضی از تفاسیر نوشته اند منظور آنها حداکثر چهل روز است. بعضی می گویند: من از ساداتم، من از فرزندان فاطمه ام لذا عذاب نمی شوم! آیا قرآن کریم گناه و ثواب را به غیر سید محدود کرده است؟ خیر، امام رضا  علیه السلام به برادرش فرمود: اگر تو هم گناه کنی باید به جهنم بروی. اگر چه پسر موسی بن جعفر  علیه السلام باشد.

امام رضا  علیه السلام به بزنطی که از اصحاب خاص آن حضرت بود و به خانه امام  علیه السلام می آمد و حتی شب آنجا استراحت می کرد و با امام  علیه السلام هم غذا می شد، به او فرمود: قیامت خودت می دانی حواست جمع باشد![قرب الاسناد، ص 167]

عوامل غرور

رسول خدا فرمود:«یابنَ مَسعودٍ، لا تَغتَرَّنَّ بِاللهِ وَ لا تَغتَرَّنَّ بصَلاحِکَ

حضرت عیسی  علیه السلام پیغمبر خداست، پای شاگردانش را می شست، روح الله است، مرده زنده می کند. می گفتند: ای عیسی! چرا این کار را می کنی؟ می گفت: می خواهم غرور مرا نگیرد. از سر تواضع پای شاگردانش را می شست.

یکی از علمای اخلاق ایشان می فرمود: اینکه در روایات و احادیث داریم وقتی عروس وارد خانه می شود داماد باید پایش را بشوید، - یکی از آداب زفاف و عروسی این است که شب اول وقتی عروس در خانه داماد گام می گذارد، داماد باید پای عروس را بشوید – او می گفت: نمی دانم فلسفه اش چیست؟ ولی شاید فلسفه اش این است که مرد سالاری بی مردسالاری!

«عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ».

خداوند شیخ عباس قمی – صاحب فاتیح الجنان – را رحمت کند. ایشان در نجف اشرف کنار مرقد علی  علیه السلام به خاک سپرده شده است. ایشان در حال سخنرانی بود که دید در وسط جمعیت یک گوشه ای «ملا عباس تربتی» نشسته است، کسی که کتاب «فضیلت های فراموش شده» را پسرش درباره اش نوشته است. پسر ایشان مرحوم حسین علی راشد است که در رادیوی طاغوت صحبت می کرد و سخنرانی های خوبی نیز داشت. ایشان کتابی نوشته است به نام «فضیلت های فراموش شده» توصیه می شود که این کتاب را بخوانید. شرح حال پدرش است او خیلی آدم والایی بوده است. شیخ عباس قمی دید ملا عباس تربتی نشسته، از منبر پایین آمد و فرمود: از امروز تا روز آخر مجلس شما اینجا منبر بروید، جایی که شما نشسته باشید من سخنرانی نمی کنم. این خصوصیات شیخ عباس را شیخ عباس کرد. این است که کتاب مفاتیح زیر بغل همه قرار گرفته است.

ایشان وقتی صدای مصلی و مأمومش را از آن پایین در مسجد گوهرشاد می شنود، نماز جماعت را تعطیل می کند

زندانی کمونیستی می گوید: من خوابیده بودم پتو روی بدنم بود، یک وقت متوجه شدم دستی آمد روی سرم و شروع کرد به نوازش کردن، گفت: عزیزم نماز دارد قضا می شود، آفتاب دارد می زند. این آقا خودش خیلی وقت بود که بیدار بود، می گوید: پا شدم. با عصبانیت پتو را کنار زدم، شروع کردم به او بد و بیراه گفتن، به این پیرمرد که بالای سرم آمده بود گفتم: من کمونیستم نماز نمی خوانم، من خدایی را قبول ندارم. آن پیرمرد خیلی عذرخواهی کرد بعد هم که صبح شد و من بیدار شدم، آمد کنارم نشست و گفت: آقا ببخشید، من نمی دانستم شما کمونیست هستید! تصورم این بود این بند، بند زندانی های مسلمان است. می گوید: در همه عمرم آن چنان این روحانی را دوست داشتم که در شهادتش بسیار گریه کردم. آن عالم بزرگوار مرحوم شهید دستغیب (ره) بود. این فرد کمونیست می گوید از او خواهش کردم بیا با من هم سلولی شو با هم در یک جا باشیم. یک برخورد شهید دستغیب او را به ارادت دائمی مبتلا کرد و در پی آن مرید اسلام شد. این اثر تواضع است.

پیامبر فرمود: 1. ابن مسعود به خدا مغرور مشو؛ 2. به صلاح و عنوانت مغرور مشو؛ 3. به علمت مغرور نشو

گفت و گوی ملا خلیل قزوینی با ملا محسن کاشانی

عزیزان من! بعضی از این کتاب ها مثل «سیمای فرزانگان» و «مردان عمل در میدان علم» را بخوانید و ببینید چرا گذشتگان ما ماندگار شده اند. ملا خلیل قزوینی برای خودش عالم بزرگی بود در حدی که تفسیر و کتاب دارد، شرحی بر کافی به نام «صافی» نوشته است. ایشان با ملا محسن فیض کاشانی بحثش شد – دو عالم هر دو اوایل قرن یازده – ایشان در نظریه اش اصرار داشت و در جواب بر فیض غلبه کرد. فردای آن روز فیض کاشان رفت و او هم قزوین رفت. ملا خلیل می گوید: رفتم در کتاب های خودم مطالعه و بررسی کردم دیدم، نظر من اشتباه و حق با فیض بوده است، من بی دلیل اصرار بر عقیده ام کرده ام و فیض را در این قضیه علمی بی جهت محکوم کرده ام! از قزوین پیاده راه افتاد به سوی کاشان. این مسیر طولانی را آمد پشت در خانه فیض کاشانی، با صدای بلند گفت: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمِسیء؛ ای محسن گناهکار آمده! در را باز کرد گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: اشتباه کرده ام حالا آمده ام دستت را ببوسم و عذرخواهی کنم، مرا ببخش. اعتذار و عذرخواهی کرد و برگشت.[ سیمای فرزانگان، ص 261]

تواضع آیت الله شیخ عبدالکریم حائری

از شیخ مرتضی حائری کتابی چاپ شده که یادداشت های شخصی اوست، به نام «سرّ دلبران»، ایشان در آن کتاب می گوید:پدرم آمد منزل مرحوم آیت الله قمی، شخصی مسئله ای را از پدرم پرسیده بود وپدرم جواب داده بود. زمانی که پدرم وارد منزل مرحوم شد از او سؤال کرد و گفت: نظر شما چیست؟ مرحوم آقای قمی جواب داد. پدرم تأملی کرد وگفت: به چه دلیل؟ دلیلش را گفت. بعد ایشان گفت: عجب دلیلی! پدرم گفت: من این را یک طور دیگر جواب دادم. بلافاصله به پیشکارش گفت: آن جوابی را که در استفتاء نوشتم بیاورید و نظر ایشان را بنویسید، نظر ایشان صحیح تر است. این طور تواضع داشتند که نامشان و آثارشان ماندگار شد.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: عبدالله بن مسعود! مغرور نشو «و لا تَغتَرَّنَّ بصَلاحِکَ وَ عِلمِکَ» 4. «وعَمَلِکَ».

به امام سجاد  علیه السلام گفتند: چه قدر عبادت می کنید؟ فرمود: عبادت من کجا و جدم امیرالمؤمنین  علیه السلام کجا؟

5.«وَ بِرِّک»به احسان وبه انفاقت هر قدر هم که باشد مغرور نباش. انفاق ما به پای انفاق صدیقه طاهره نمی رسد که درباره آن سوره هل اتی نازل شد.

6. فرمود:«وَعِبادتِکَ»به عبادتت مغرور نشو.[ بحارالانوار، ج74، ص 103]

راهکار برون رفت از این آفت جان سوز{فریب شیطان را خوردن}:

عظمت خدا و نعمت های او را ببینیم و از سوی دیگر، کوچکی خودمان را فراموش ننماییم.

مرگ و قیامت را از یاد نبریم

 انابه به سوی خدا داشته باشیم. روایتی داریم از امام صادق  علیه السلام که فرمود: غُرور را با انابه از بین ببرید.[مصباح الشریعه، ص 211]انابه یعنی بازگشت به خدا، دائم الذکر بودن، به یاد خدا بودن