سیره پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله‏

بعد از آنکه گوشه‏اى از امتیازات انبیا را- از قبیل دارابودن علم غیب و داشتن مقام و درجه عصمت و بندگى خدا و یقین و امثال آن- بیان کردیم بجاست که کمى هم درباره سیره شخص رسول اکرم صلى الله علیه و آله به گفتگو بنشینیم، امید است که آشنایى با زندگى حضرتش درسى براى امّت آن بزرگوار باشد.

در میان تمام انبیا، تنها پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است که جزئیّات تاریخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده که افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مى‏رود، زیرا زندگى سایر انبیا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحریفات فراوان و همراه با انواع تهمت‏ها نوشته شده است.

کتاب‏هاى زیادى درباره اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله نوشته شده که بیشتر آنها به زبان عربى است و چون در بخش‏هاى قبلى درباره انبیا و شناخت و صفات آنان بحث‏هایى کردیم مناسب است گوشه‏اى از سیره آن پیامبر عزیز صلى الله علیه و آله را در اینجا ذکر کنیم زیرا آشنایى با سیره و روش زندگى و اخلاق فردى و اجتماعى آن بزرگوار براى همه مردم بدون استثنا مفید است. از خداوند متعال مى‏خواهم این نوشته مختصر را از ما بپذیرد و ما را از بهترین امّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله قرار دهد.

آنچه در اینجا ذکر مى‏کنم از کتاب «بحارالانوار» جلد شانزده و «سیره ابن هشام» و «کُحل البصر» و «تفسیر المیزان» جلد ششم و غیر آن است.

عبادت پیامبر

چون پاسى از شب مى‏گذشت رسول‏خدا صلى الله علیه و آله از بستر برمى‏خاست و پس از گرفتن وضو و زدن مسواک و تلاوت آیاتى چند از قرآن کریم، در گوشه‏اى به عبادت‏ مى‏پرداخت و اشک مى‏ریخت. بعضى از همسرانش که او را به این حال مى‏دیدند مى‏گفتند: تو که گناهى ندارى چرا این قدر اشک مى‏ریزى؟ مى‏فرمود: آیا بنده شاکر خدا نباشم؟

امّ سلمه مى‏گوید: شبى پیامبر در خانه من بود، نیمه شب، او را نیافتم به سراغش شتافتم، دیدم در تاریکى ایستاده، دست‏ها را بلند کرده، اشک مى‏ریزد و مى‏گوید:

خدایا! هرچه نعمت به من داده‏اى از من مگیر، دشمنم را خشنود مکن، به بلاهایى که مرا از آنها نجات دادى گرفتارم مکن، حتى به اندازه چشم بر هم زدنى مرا به خود وامگذار. به او گفتم پدر و مادرم فدایت شوند، شما که بخشوده شده‏اى! فرمود:

هیچ کس از خدا بى‏نیاز نیست. حضرت یونس آنى به خودش واگذار شد، در شکم ماهى زندانى شد. « بحارالانوار، ج 16، ص 217»

چون ماه رمضان مى‏رسید، پیامبر همه بردگان خود را آزاد مى‏کرد.

به هنگام نماز مى‏لرزید و هرگاه نماز را به تنهایى مى‏خواند رکوع و سجود آن را طول مى‏داد، ولى هرگاه با مردم به جماعت نماز مى‏خواند بسیار عادّى و ساده برگزار مى‏کرد. به یکى از یارانش که امام جماعت سایر مسلمانان شده بود سفارش فرمود: هرگاه با مردم به نماز مى‏ایستى سعى کن بعد از حمد، سوره کوچکى قرائت کنى و نماز را طول ندهى.

زهد پیامبر

روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دوازده درهم به حضرت على علیه السلام داد و فرمود: لباسى براى من تهیّه کن. على علیه السلام به بازار رفت و لباسى به همان قیمت تهیّه کرد و خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله آورد. پیامبر فرمود: اگر لباس ارزان‏تر یا ساده‏ترى بود بهتر بود. اگر فروشنده حاضر است لباس را به او برگردان. حضرت على علیه السلام لباس را برگرداند و پول را پس‏ گرفت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برگشت.

رسول‏خدا صلى الله علیه و آله با على علیه السلام به سوى بازار راه افتادند، در راه کنیزى را دیدند که گریه مى‏کند، از حالش جویا شدند. گفت: چهار درهم پول براى خرید جنس به من داده‏اند ولى پول را گم کرده‏ام و اکنون مى‏ترسم که به خانه برگردم. پیامبر صلى الله علیه و آله چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و آنگاه به بازار رفتند وپیراهنى به قیمت چهار درهم خریدند.

هنگام بازگشت برهنه‏اى را دیدند، لباس را به او بخشیدند و دوباره به بازار برگشته و پیراهن دیگرى خریدند. در راه بازگشت به منزل دوباره همان کنیز را دیدند که ناراحت است و مى‏گوید: چون برگشتن به خانه طول کشیده مى‏ترسم مرا بزنند.

پیامبر صلى الله علیه و آله همراه کنیز به منزل صاحبش رفت، صاحب خانه به احترام تشریف فرمایى پیامبر صلى الله علیه و آله کنیز را بخشید و او را آزاد نمود. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: چه دوازده درهم با برکتى که دو برهنه را پوشاند و یک نفر را آزاد کرد. « بحارالانوار، ج 16، ص 215» آرى، اگر ما هم کمى از زندگى خود بکاهیم بسیارى از برادران ما به نوائى مى‏رسند.

یک نفر یهودى چند درهم از پیامبر صلى الله علیه و آله طلب داشت. روزى مطالبه کرد ولى پیامبر صلى الله علیه و آله چیزى نداشت که به او بپردازد. یهودى گفت: همین جا در کنار تو مى‏مانم تا بدهى خود را بپردازى و پیامبر صلى الله علیه و آله را در جاى خود نگهداشت. ظهر شد، مردم نماز ظهر را خواندند، عصر هم گذشت و وقت نماز مغرب و عشا فرا رسید و آن یهودى همچنان پیامبر صلى الله علیه و آله را عملًا بازداشت کرده بود. مردم از رفتار آن مرد یهودى عصبانى شدند اما پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ما حق ظلم نداریم. این رفتار پیامبر باعث شد تا آن یهودى به خاطر صبر، متانت و خوش اخلاقى پیامبر مسلمان شد و مقدارى از مال خود را نیز در راه خدا داد و گفت: این کار من نسبت به رسول خدا جنبه آزمایشى داشت نه جسارت.

سوز پیامبر

اگر کسى براى اصلاح و متحوّل کردن جامعه، از درون سوز نداشته باشد و مشتعل نباشد، محال است بتواند جامعه‏اى را مشتعل سازد. یکى از صفات برجسته انبیاى الهى سوز و گداز آنها براى هدایت و سعادت انسان‏هاست. یکى از ناسزاهایى که قدیمى‏ها به بعضى مى‏گفتند این بود: «اى بى درد!» پیداست که داشتن درد و سوز، خود یک کمال است و بى دردى یک درد بزرگ است!

خداوند در اوصاف پیامبرش مى‏فرماید: «حریص علیکم» « توبه، آیه 128» او نسبت به شما سوز دارد و براى ایمان شما حرص مى‏خورد و در جاى دیگر خطاب به پیامبر مى‏فرماید:

«لعلّک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین» « شعراء، آیه 3»

شاید خویشتن را هلاک کنى که چرا آنها ایمان نمى‏آورند.

همچنین در سوره طه مى‏فرماید: «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى» اى پیامبر! ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که این همه خود را به زحمت بیندازى!

آرى، سوز و گداز دینى از اوصاف انبیا و اولیاست و نه تنها براى آنها که براى هرمسلمانى لازم است. یک طلبه و یک دانشجو اگر بسوزد، دانشگاه و حوزه و جامعه را مى تواند متحوّل کند.

البته سوز هم باید از روى اخلاص باشد، دکّان نباشد! هر پیرو پیامبرى باید ببیند کجاى کار معطّل مانده است، آستین‏ها را بالا بزند و کار را انجام دهد. به نوع کار، پستى و شرافت ظاهرى آن نباید نگاه کرد. کارى که بر روى زمین مانده است باید با نیّت پاک و خالص انجام داد.

بى‏تکلّى پیامبر

یکى از خصوصیّات انبیا از جمله پیامبر اسلام پرهیز از تکلف بود. خداوند از پیامبرش مى‏خواهد که به مردم بگوید: «و ما أنا من المتکلّفین» «ص، آیه 86» من اهل تکلّف نیستم و خود و دیگران را به سختى نمى‏اندازم.

غمخوار و همدرد

پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله زندگى بر مردم سخت شد و کم کم کار به قحطى کشید، مردم به وحشت افتاده بودند، از جمله حضرت ابوطالب پدر بزرگوار حضرت على علیه السلام که پیرمردى عیالمند و کم درآمد بود، نیاز شدیدى به کمک داشت.

پیامبر صلى الله علیه و آله با عموى خود (عباس) بنا گذاشتند خدمت ابوطالب برسند و هر یک، یکى از فرزندان او را به خانه خود بیاورند و بدین وسیله مخارج زندگى او را سبک کنند. این تصمیم عملى شد. عباس، جعفر را به خانه خود برد و پیامبر صلى الله علیه و آله هم على علیه السلام را به منزل آورد و از همان اوان کودکى مربّى او گردید.

اول مردم‏

بر خلاف رهبرانى که هنگام احساس خطر، اول جان خود را از حادثه به در مى‏برند و پا به فرار مى‏گذارند و مردم و هواداران رادر گرفتارى‏ها رها مى‏کنند، پیامبر صلى الله علیه و آله در مکه ماندند و به برخى هواداران خود فرمان هجرت به حبشه را صادر فرمودند و به هنگام هجرت به مدینه نیز اول مسلمانان را فرستادند و بعد خودشان هجرت نمودند.

مشورت با مردم‏

در کارهایى که از طرف خدا فرمان مخصوصى صادر نشده و کار به خود امت و مشورت با آنان واگذار شده بود، گاه و بیگاه پیامبر با مردم مشورت مى‏کرد و حتى در مواردى رأى دیگران را بر نظر خود مقدّم مى‏داشت. در جنگ احد پیامبر صلى الله علیه و آله‏ شورایى تشکیل داد ودرباره اینکه براى جنگیدن از مدینه بیرون بروند یا در خود مدینه سنگر بگیرند مشورت نمود. نظر شخص پیامبر صلى الله علیه و آله و عدّه‏اى دیگر سنگربندى در مدینه بود. ولى اکثر جوان‏هایى که از یاران پیامبر بودند به بیرون رفتن از مدینه تمایل نشان دادند و گفتند: یا رسول‏الله صلى الله علیه و آله ما تابع شما هستیم ولى چون از ما نظر خواستید عقیده ما بیرون رفتن است.

در اینجا پیامبر صلى الله علیه و آله رأى جوانان پرشور و مؤمن را بر رأى دیگران و حتى بر رأى خود مقدّم داشت و سلاح برداشت و عازم جبهه نبرد شد. جالب این که فرمان‏ «وشاورهم فى الامر» « سوره آل عمران، آیه 159. بنگرید به: تفسیرنمونه، ج 3، ص 142» پس از شکست احد نازل شد و با اینکه به خاطر عمل به طرح اصحاب، مسلمانان در جنگ احد شکست خوردند ولى خداوند فرمان مى‏دهد: باز هم با آنان مشورت کن. « مقالات سیره نبوى از استاد مطهرى‏» البته تصمیم‏گیرى نهایى با رهبر است. زیرا قرآن در پایان همین آیه به پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏گوید: «فاذا عزمت فتوکّل على اللّه» هرگاه تو تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن و کار خود را شروع کن. « فروغ ابدیّت، ج 2، ص 443»

همگام با یاران‏

در سفرى که رسول‏خدا صلى الله علیه و آله با اصحاب داشتند هنگام تهیّه غذا هر یک از آنان کارى را قبول کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله هم هیزم جمع کردن را بر عهده گرفت و هرچه اصحاب خواستند از کار پیامبر صلى الله علیه و آله جلوگیرى نمایند نپذیرفت.

در مورد دیگرى که پیامبر صلى الله علیه و آله از شتر پیاده شدند و براى بستن آن به گوشه‏اى مى‏رفتند اصحاب آمدند تا شتر را از پیامبر صلى الله علیه و آله بگیرند و افسار آن را ببندند اما پیامبر نپذیرفت و فرمود: سعى کنید کار خود را به دیگران واگذار نکنید.

وفاى پیامبر

عمّار مى‏گوید: پیش از بعثت، من و حضرت محمد صلى الله علیه و آله با هم چوپانى مى‏کردیم.

یک روز به او پیشنهاد کردم که فلان منطقه چراگاه خوبى براى گوسفندان است فردا به آنجا برویم. حضرت محمد صلى الله علیه و آله پذیرفت. من فردا به آنجا رفتم و دیدم پیامبر صلى الله علیه و آله قبل از من به آنجا آمده است ولى گوسفندان خود را از چریدن بازمى‏دارد. پرسیدم چرا نمى‏گذارى گوسفندان بچرند؟ فرمود: چون وعده من با تو این بود که با هم شروع کنیم، نخواستم قبل از تو گوسفندان من از این چراگاه استفاده کنند.

صداقت پیامبر

یکى از فرزندان پیامبر صلى الله علیه و آله ابراهیم نام داشت و در کودکى از دنیا رفت، اندکى پس از مرگ او خورشید گرفت، مردم گمان کردند که این خورشید گرفتگى به خاطر فوت ابراهیم است. ولى پیامبر صلى الله علیه و آله فوراً مردم را جمع نمود و فرمود: گرفتن خورشید به خاطر مرگ فرزندم نبوده است.

او بدین وسیله مردم را از جهل و خرافه‏گرایى و علاقه نابجا حفظ نمود. در حالى که اگر هر سیاستمدارى بود با شعار «هدف وسیله را توجیه مى‏کند» از این تصور و فکر غلط مردم سوء استفاده مى‏کرد و علاقه نارواى آنان را مى‏ستود.

پیشگام در مبارزه‏

در جنگ احزاب که تمام نیروهاى ضداسلامى یعنى مشرکان و کافران و منافقان با طرحى گسترده قصد کودتا علیه‏اسلام را داشتند، پیامبر تصمیم به دفاع گرفت، لذا با مشورت اصحاب بنا گذاشتند که دور مدینه را خندق بکنند. در اینجا نیز رسول خدا اول کسى بود که شروع به کندن خندق نمود و با اینکه برخى مسلمانان با کسب اجازه و گروهى هم بدون آن، کار را رها مى‏کردند اما پیامبر صلى الله علیه و آله تا پایان کار ایستاد و همچنان مشغول کندن خندق بودند.

تدبیر پیامبر

رسول‏خدا صلى الله علیه و آله هنگام روبه‏رو شدن با مشکلات، اهل طرح و ابتکار و صداقت بود، در تاریخ مى‏خوانیم: قبایل عرب دست به دست هم داده، کعبه را تجدید بنا نمودند ولى همین که کار به نصب حجرالاسود رسید هر قبیله‏اى بر دیگرى پیشى مى‏گرفت تا این سند افتخار به نام او ثبت شود. در این باره گفتگوها به خشونت انجامید و زمینه‏اى براى درگیرى پیدا شد.

شخصى گفت: به جاى درگیرى صبر مى‏کنیم و اولین شخصى که از درِ مسجدالحرام وارد شد او را حَکم و داور قرار مى‏دهیم. ناگاه دیدند که حضرت محمد صلى الله علیه و آله وارد شد، او را حکم و داور قرار دادند. پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد پارچه‏اى آوردند و حجرالاسود را در میان آن نهادند و از تمام قبایل افرادى گوشه پارچه را گرفته، نزدیک کعبه آوردند، سپس شخص رسول‏الله صلى الله علیه و آله با دستان مبارکش حجرالاسود را برداشتند و در جاى خود نصب فرمودند و به غائله خاتمه دادند.

قاطعیّت پیامبر

عدّه‏اى خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما به تو ایمان مى‏آوریم به شرط اینکه: 1- بت‏ها را عبادت کنیم. 2- نماز نخوانیم.

امّا پیامبر صلى الله علیه و آله نپذیرفت، زیرا حاضر نبود گوشه‏اى از مکتب آسیب ببیند گرچه به قیمت زیاد شدن پیروان باشد. این دیگرانند که براى به دست آوردن پیروان زیادتر هر لحظه به شکلى ونامى و آرمى تغییر روش مى‏دهند وهمچون تجار دنبال پیدا کردن مشترى هستند.

پیامبر به کفّار مى‏فرمود: «لکم دینکم و لِىَ دین» « کافرون، آیه 6» دین شما براى شما باشد ودین من براى خودم. امّا غیر انبیا، در دین خود چندان استوار نیستند و به راه دشمنان‏ مى‏روند و یا به آنها متمایل مى‏شوند و راه سازش و نرمش را در پیش مى‏گیرند.

دشمنان انبیا همواره مى‏خواهند، پیامبران و پیروان آنها را به سازش بکشند؛ قرآن مسلمانان را از این نقشه آگاه مى‏سازد و مى‏فرماید: «ودّوا لو تدهن فیدهنون» « قلم، آیه 9»

همسردارى پیامبر

با اینکه اکثر همسران رسول خدا صلى الله علیه و آله زنانى سالمند، یتیم دار، بیوه و داراى اخلاق متفاوت بودند اما همان گونه که قرآن سفارش شده است: «عاشروهنّ بالمعروف» « سوره نساء، آیه 19» معاشرت پیامبر صلى الله علیه و آله با آنان کاملًا نیکو و طبیعى بود و گاه و بیگاه که بعضى از آنان بد رفتارى مى‏کردند و حتى اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله از رفتار آنان ناراحت شده، مى‏گفتند: یا رسول‏اللّه صلى الله علیه و آله! او را رها کنید، پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: ناراحتى و بدرفتارى زنان را باید در کنار نقاط مثبت و کمالات آنان حساب کرد و نباید انسان به خاطر ناراحتى و بدرفتارى، همسر خود را رها کند.

* پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسى که مال و ثروت داشته باشد ولى بر همسر و فرزندان خود سخت‏گیرى کند. « مستدرک، ج 2، ص 643»

* پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر وفادارى به همسرش خدیجه حتى بعد از مرگ او به زنانى که با خدیجه دوست بودند احترام خاصى مى‏گذاشت.

* پیامبر فرمود: من نسبت به خانواده‏ام از همه بهتر رفتار مى‏کنم. « وسائل‏الشیعه، ج 14، ص 122»

آن حضرت با همسرانش چنان به عدالت رفتار مى‏کرد که حتى در ایامى که بیماریش شدّت گرفته بود، بستر او را هر شبى در اتاق یکى از آنان قرار مى‏دادند.

مهربانى با کودکان‏

نوزادى را براى دعا یا نامگذارى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند، نوزاد دامن حضرت را نجس کرد، مادر کودک و اطرافیان به شدت ناراحت شدند، اما پیامبر فرمود: آزادش بگذارید، من لباس خود را مى‏شویم امّا فریاد زدن شما باعث مى‏شود که این کودک بى گناه بترسد.

* پیامبر صلى الله علیه و آله به اطفال سلام مى‏کردند.

* نام اطفال و کودکان را محترمانه مى‏بردند.

* به خصوص درباره دختران سفارش‏هاى خاصى مى‏فرمودند و در مکتب او ارزش دادن به زن کارى پسندیده بود. در قرآن کریم آمده است: تولد دختر سبب عصبانیّت پدران مى‏شد تا آنجا که از شدّت بغض رنگشان سیاه مى‏شد: واذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم» « نحل، آیه 58»

در چنین جوّى، احترام مخصوص به کودک و دختر بسیار چشمگیر و ارجمند است. آرى، در زمانى که داشتن دختر ننگ بود، پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: بهترین فرزندان شما دخترانند و علامت خوشقدمى زن آن است که اوّلین فرزندش دختر باشد. « مستدرک، ج 2، ص 614»

یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله در خدمت آن حضرت نشسته بود که به او خبر دادند:

همسر شما دختر آورده، او ناراحت شد. پیامبر صلى الله علیه و آله که این منظره را دید فرمود: زمین جایگاه او و آسمان سایه‏بان او و روزى او هم با خداست، پس چرا تو ناراحت شدى؟ او همچون گلى است خوشبو که از آن استفاده مى‏کنى. «وسائل‏الشیعه، ج 15، ص 101»

فردى در محضر پیامبر اکرم گفت: من هرگز کودک خود را نبوسیده‏ام. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این علامت قساوت توست.

درباره عدالت میان کودکان نیز تأکید و سفارش فرمود که اگر یکى از آنها را در برابر دیگرى بوسیدى باید دیگرى را نیز ببوسى.

روزى پیامبر آبى آشامید، مقدارى آب ته ظرف باقى ماند، کودکى که در آنجا بود گفت: یا رسول الله! بقیّه آب را به من بدهید. در همان لحظه چند نفر بزرگسال گفتند: یا رسول الله! براى تبرّک باقى‏مانده آب را به ما بدهید. پیامبر فرمود: اول نوبت کودک است. سپس به او فرمود: آیا اجازه مى‏دهى آب را به بزرگ‏ترها بدهم؟ کودک پاسخ منفى داد. پیامبر آب را به کودک داد.

بعد از جنگ موته، در حالى که فرزندان جعفر طیّار را بر مرکب خود سوار نموده بود به استقبال سپاه اسلام رفت. سپس وارد مسجد شد و بالاى منبر قرار گرفت و در حالى که فرزندان جعفر روى پلّه‏هاى منبر بودند، در فضیلت جعفر سخنرانى فرمود. پس از آن آنها را روى زانوى خود نشاند و دست نوازش بر سرشان کشید. « سیره حلبى، ج 3 ص 68»

امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر دو رکعت آخر نماز ظهر را بدون انجام مستحبات، به سرعت خواند. مردم پرسیدند: یا رسول الله چه کارى پیش آمده است؟ فرمودند:

مگر شیون و گریه کودک را نشنیدید. « کافى، ج 6، ص 48»

روزى پیامبر یکى از سجده هایش را خیلى طول داد. بعد از نماز برخى گفتند: یا رسول الله! گمان کردیم وحى نازل شده است. فرمودند: خیر، فرزندم حسن، در حال سجده بر دوشم سوار شد، صبر کردم او از شانه‏ام فرود آید.

هرگاه حسن وحسین علیهما السلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد مى‏شدند، حضرت از جابرمى‏خاست و آنان را در آغوش مى‏گرفت وبردوش خود سوار مى‏کرد. « بحارالانوار، ج 43، ص 285»

مهمان‏نوازى پیامبر

سلمان مى‏گوید: به منزل پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم، متّکایى را که خود حضرت از آن استفاده مى‏کرد پشت من قرار داد. جالب اینکه این عمل را نسبت به هر مهمانى انجام مى‏داد. پیامبر براى میهمانان خود زیرانداز پهن مى‏کرد و هنگام غذا خوردن تا زمانى که میهمان مشغول خوردن غذا بود، از سفره کنار نمى‏کشید. « سنن النبىّ ص 53 و 67»

روزى یکى از برادران و خواهران رضاعى پیامبر هرکدام جداگانه خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند امّا پیامبر نسبت به خواهر بیش از برادر احترام کرد، برخى دلیل این تفاوت را پرسیدند، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: چون این خواهر احترام پدر و مادر خود را بیشتر رعایت مى‏کرد من هم نسبت به او علاقه و احترام زیادترى دارم. « بحارالانوار، ج 16، ص 281»

گاهى مهمانان حضرت بعد از صرف غذا از خانه بیرون نمى‏رفتند و همچنان مشغول گفتگو بودند ولى رسول خدا صلى الله علیه و آله تحمّل مى‏کردند تا آیه نازل شد که هرگاه مهمان پیامبر شدید پس از صرف غذا متفرّق شوید، زیرا نشستن بى مورد شما سبب بازداشتن رسول خدا صلى الله علیه و آله از کارهاى فردى و اجتماعى اوست که قهراً سبب آزار ایشان نیز مى‏شود. «فاذا طعمتم فانتشروا ولامستانسین لحدیث» « احزاب، آیه 53»

رفتار پیامبر با مخالفان‏

طبق فرمان خدا که دستور مى‏دهد: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها» « انفال، آیه 61»- اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند تو نیز دست آنها را عقب نزن و تمایل نشان بده- رفتار پیامبر با مخالفان، طبق همین آئین‏نامه بود، البته در سوره انفال آیه 58 مى‏خوانیم:

هرگاه از توطئه دشمن و نداشتن حسن نیّت او بویى بردى، فوراً با اعلام قبلى، پیمان را لغو کن. این قرآن است که مى‏فرماید: یهود و نصارا را در مسائلى که مورد توافق هر دو دسته است به وحدت و همکارى دعوت کن: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الى کلمة سواء بیننا و بینکم» « آل عمران، آیه 63» به اهل کتاب بگو: بیایید در محور توحید و مبارزه با شرک و طاغوت‏زدایى با هم توافق داشته باشیم.

آرى، وحدت در توحید و نفى شرک در مکتب اسلام ارزش دارد.

در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: از شرکت در مجالس مخالفان که در بحث‏هاى بى‏منطق و باطل وارد مى‏شوند دورى کن تا شاید آنها مسیر خود را عوض نمایند:

«واذا رایت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره» « انعام، آیه 67»

پیامبر صلى الله علیه و آله سخنان مخالفان را چنان گوش مى‏داد که خیال مى‏کردند پیامبر صلى الله علیه و آله زود باور و سراپاگوش است، «ویقولون هو اذن» « توبه، آیه 61» ولى در عمل هرگز تحت تأثیر گفته‏ها و سوگندهاى آنها قرار نمى‏گرفت.

براى مبارزه از همه نوع امکانات و تجهیزات نظامى استفاده مى‏کرد، تعلیم تیراندازى را حتى براى نوجوانان لازم مى‏دانست و برد و باخت را در این زمینه جایز مى‏شمرد و مى‏فرمود: به خاطر یک تیرى که به سوى دشمن خدا رها مى‏شود؛ هم سازنده آن و هم رها کننده آن وهم کسى که آن را خریده و در اختیار سرباز اسلام قرار داده است، به بهشت مى‏روند.

در برابر منافقان مى‏بینیم که ساختمان مسجد آنان را خراب مى‏کند و به هنگام جنگ تبوک، منافقان در یک خانه تیمى مشغول توطئه بودند پیامبر که دید در این لحظه حساس دشمن چنین طرحى مى‏ریزد دستور داد خانه را بر سر این منافقان خراب کردند و پیامبر نسبت به زنده آنان با شدّت رفتار کرد «واغلظ علیهم» و به مرده منافقان نماز نمى‏خواند. «لا تصلّ على احد منهم مات ابدا» « توبه، آیه 84»

سستى و بى‏تفاوتى در قاطعیت مکتبى او راهى نداشت ابولهب عموى پیامبر بود امّا سوره «تَبّت» با لحن تندى درباره او نازل شد، آرى، دست کارشکن باید قطع شود گرچه عموى پیامبر باشد. در این زمینه فرمان صریح در قرآن آمده که پیامبر و مؤمنان حق استغفار براى مشرکان ندارند گرچه این مشرکان از بستگان آنها باشند:«ما کان للنبىّ والذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى‏» « توبه، آیه 113»

در آیات متعدّدى خداوند پیامبرش را دلدارى مى‏دهد که مبادا تلاش و توطئه دشمن در اراده تو اثر بگذارد، تو از آزار آنها چشم بپوشى و بر خدا توکل نما: «ودع أذاهم و توکلّ على اللّه» « احزاب، آیه 48»

و هرگز غم مخور و از مکر و حیله آنها به خود سخت نگیر: «ولاتحزن علیهم ولاتک فى ضیق مما یمکرون» « نحل، آیه 127»

ما از تمام نقشه‏هاى سرّى و علنى دشمنان تو آگاهیم: «انّا نعلم ما یسرّون و ما یعلنون» « یس، آیه 76»

وظیفه تو صبر و تسبیح خداست: «فاصبر على ما یقولون و سبّح بحمد ربّک قبل طلوع الشمس و قبل الغروب» « ق، آیه 39»

روزى یکى از دشمنان رسول خدا بر حضرتش وارد شد و به جاى «السّلام علیک» گفت: «السّام علیک» یعنى مرگ بر تو، و با کمال جسارت این کلمه را چند مرتبه تکرار کرد ولى پیامبر با داشتن قدرت انتقام تنها با کلمه «و علیک» به او پاسخ دادند. بعضى از حاضران که خیلى ناراحت شده بودند به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردند: چرا جواب این همه توهین او را ندادى؟! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با همان کلمه «علیک»،- آنچه مى‏گویى بر تو است،- جواب دادم. « کافى، ج 2، ص 5»

امان دادن به دشمن‏

در سال هشتم هجرى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله ارتشى از مدینه بسیج نمود و مکه را فتح کرد و بت‏ها را درهم کوبید، پس از فتح مکه سخت‏ترین دشمنان خود را عفو نمود حتى زن کافرى را که با تهیّه غذاى مسموم، توطئه قتل رسول خدا صلى الله علیه و آله را چیده بود بخشید.

یکى از سران بت‏پرست به نام صفوان که از قبیله بنى امیه بود به شهر جدّه که در چند فرسخى مکه است فرار کرد، برخى نزد رسول خدا آمدند و براى او امان‏نامه‏اى درخواست کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله عمّامه خود را براى او فرستاد تا با این نشانه در امان باشد و به مکه وارد شود. صفوان از جدّه برگشت و خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و گفت: دو ماه به من مهلت دهید تا فکر کنم پیامبر چهار ماه به او مهلت داد. صفوان که در بعضى آمد و رفت‏ها همراه و در کنار رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار مى‏گرفت جذب این مکتب و رهبر شد و با اختیار اسلام را پذیرفت.

در آیه ششم سوره توبه درباره امان دادن به دشمن و پناهندگى او سخن به میان آمده و در فقه اسلامى نیز ضمن مباحث جهاد بحثى پیرامون امان دادن مطرح است که نقل آن در اینجا ضرورتى ندارد.

صفات دیگرى از پیامبر

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله روى فرش ساده و حصیر مى‏خوابید، کفش و لباس خود را وصله مى‏زد، گاهى که به او توهین مى‏شد با تبسّم یا عفو برخورد مى‏نمود، شخصاً به بازار مى‏رفت و نیازمندى‏هاى خود را به خانه مى‏آورد و در کارهاى خانه کمک مى کرد.

«انس» مى‏گوید: سالها در خانه پیامبر صلى الله علیه و آله بودم و هرگز از من انتقاد و گلایه‏اى نکرد. به دست خود شیر مى‏دوشید. به اطفال سلام مى‏کرد. دعوت برده‏ها را مى‏پذیرفت. از غذایى که میل نداشت مذمّت نمى‏کرد. درباره مسواک و استفاده از عطر و به جاى آوردن غسل جمعه و اصلاح سر و صورت خود و پوشیدن لباس سفید، عنایت و دقّت خاصّى داشت.

در حال غذا خوردن به چیزى تکیه نمى‏داد تا در کنار نعمت‏هاى خدا قیافه متکبّرانه به خود نگیرد.

از حشمت‏هاى ظاهرى تنفّر داشت، لذا اجازه نمى‏داد کسى پشت سر او به‏ عنوان همراه، راه بیفتد.

هرگاه سواره بود و کسى مى‏خواست دنبال او بیاید، مى‏فرمود: یکى از این سه کار را بکن یا جلوتر از من برو و من پشت سر تو بیایم یا من مى‏روم وشما بعداً بیایید ویا اینکه دو نفرى سوار مرکب مى‏شویم.

وقتى برخى از زنان پیامبر از او درخواست کرند که از غنائم به دست آمده به ما هم بدهید و به او عرض کردند: تا کى وضع ما باید این قدر ساده باشد؟ پیامبر ناراحت شد و فرمود: زندگى من زندگى ساده‏اى است اگر مى‏خواهید با من زندگى کنید، صبر کنید و اگر نمى‏خواهید، من حاضرم شما را طلاق دهم.

یک بار وارد خانه دخترش فاطمه شد، دید او دستبندى به دست کرده و پرده جدیدى آویخته، پیامبر بدون آن که حرف بزند برگشت. فاطمه زهرا علیها السلام متوجه قضیه شد وفوراً پرده و دستبند را خدمت پیامبر فرستاد و پیام داد که به هر نحو صلاح مى‏دانید، به مصرف برسانید.

رسول خدا صلى الله علیه و آله در حضور کسى لباس خود را از تن بیرون نمى‏کرد.

پیش کسى پاى خود را دراز نمى‏کرد.

با گشاده‏رویى صحبت مى‏کرد و به همه افراد توجّه مى‏فرمود.

گاهى براى فهماندن مطلب، آن را تا سه بار تکرار مى‏فرمود. « اخلاق نبوى، ص 25»

صدا زدن و جواب دادن او همراه با احترام بود، حتى نسبت به زنان و کودکان. « سنن النبىّ، ص 53»

از بیماران عیادت و دلجویى مى‏کرد. « مکارم الاخلاق، ص 359»

هنگام خروج از خانه، خود را آماده و زینت مى‏کرد. « سنن النبىّ، ص 42»

نیکوکاران را پاداش مى‏داد، روزى شخصى را در حال نماز دید که با جمله‏هایى بسیار پر مغز و زیبا با خداى متعال راز و نیاز مى‏کند. فرمود: نمازش که تمام شد او را نزد من آورید. وقتى به حضور حضرت رسید، حضرت سکّه طلایى به او هدیه داد و فرمود: «وهبت لک الذهب لحسن ثنائک على الله» « حیاة الحیوان، ج 2، ص 63» چون حال خوشى داشتى و خدا را به نیکویى حمد و سپاس مى‏کردى این سکّه را به تو بخشیدم.

هنگام خوردن آب و غذا، «بسم اللّه» و بعد از آن «الحمد للّه» مى‏گفت. « بحارالانوار، ج 15، ص 335»

نمى‏نشست و بر نمى‏خاست جز با ذکر خدا.

روزى به کارگرى برخورد که بر اثر کار بسیار پینه بر دست داشت، دست‏هاى او را در دست گرفت و بر آنها بوسه زد. « سیره نبوى، مصطفى دلشاد؛ از: العمل وحقوق العامل فى الاسلام ص 305»

به اشخاصى که مورد احترام واعتماد مردم بودند، احترام مى‏گذارد و گاهى مسئولیت امور را به همان شخص مورد نظر واگذار مى‏کرد.

نسبت به کارهاى نیک و بد، بى‏تفاوت نبود بلکه هم اهل تشویق بود و هم اهل انتقاد.

به خاطر شدّت علاقه‏اى که به هدایت مردم داشت به قدرى مى‏سوخت که آیه نازل شد ما قرآن را نفرستادیم که تو خود را به دردسر و مشقت اندازى: «ما انزلنا علیک القرآن لتشقى» « طه، آیه 2»

در مجلس چنان با یک یک مردم گرم مى‏گرفت که هر کدام خیال مى‏کردند نزدیک‏ترین افراد به پیامبر صلى الله علیه و آله تنها اوست.

گاهى بعضى از یاران آن حضرت از ایشان درخواست مى‏کردند که به دشمنان خود نفرین کند اما او حاضر نمى‏شد و دعاى او این بود که خداوندا! این مردم را هدایت فرما.

چون با کسى دست مى‏داد تا او دست پیامبر را رها نمى‏کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله دست‏ خود را عقب نمى‏کشید.

تا آنجا که ممکن بود سائل را رد نمى‏کرد حتى روزى زنى فرزند خود را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد و گفت: به حضرت بگو پیراهن خود را به من عطا کن. فرزندش خدمت حضرت رفت و تقاضاى پیراهن نمود، پیامبر پیراهن خود را به او داد، آیه نازل شد که: «لا تبسطها کل البسط» « اسراء، آیه 29» حق ندارى هرچه دارى در راه خدا انفاق کنى.

وارد مجلس که مى‏شد، در قسمت پائین مى‏نشست.

هدیه را هرچند کم بود مى‏پذیرفت.

هرگاه یکى از مسلمانان و اصحاب خود را نمى‏دید فوراً سراغ او را مى‏گرفت و اگر در مسافرت بود برایش دعا مى‏کرد، و اگر مریض بود به عیادتش مى‏رفت.

در جلسات، دایره‏وار مى‏نشست که بالا و پائین آن معلوم نباشد.

در اجراى قانون، میان هیچ کس فرقى نمى‏گذاشت و لذا وقتى یکى از یارانش واسطه شد که قانون و حدّ خدا در مورد زنى از قبیله‏هاى معروف و سرشناس اجرا نشود، فرمود: به خدا سوگند اگر دخترم دزدى کند حد خدا را در مورد او جارى مى‏کنم و در اجراى قانون میان انسان‏ها هرگز فرقى نمى‏گذارم.

پیامبر درباره اسرا و بردگان فوق‏العاده سفارش مى‏کرد. او با زن اسیرى ازدواج نمود که این عمل سبب محبّت مردم به اسرا و شخصیّت آنان شد. و به همین خاطر مسلمانان، بسیارى از اسیران را آزاد کردند. رسول‏خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: از همان لباس و غذاى خود به آنان بدهید و نام آنها را با کلمه جوانمرد صدا بزنید، تا احساس ناراحتى نکنند.

با غنى و فقیر یکسان برخورد مى‏نمود. در گفتگوها از جدال و سخنان غیر لازم خوددارى مى‏کرد. هرگز دنبال عیبجویى و بدگویىِ این و آن نبود و از قهقهه و خنده بلند دورى مى‏کرد.