شرک،انواع آن،آرم و نشانه های آن،آثار آن و ویژگی های بت های ما در قرآن
شرک
شرک یعنى: به غیرخدا تکیه کردن، به مخلوق خدا مقام خدایى دادن.
شرک یعنى: قدرتى را در برابر قدرت خدا علَم کردن.
شرک یعنى: اطاعت بىچون و چرا از غیر خدا.
شرک یعنى: گروه گرایى، که در راه خدا نباشد.
شرک یعنى: وابستگى به قدرتها و ابرقدرتها.
در لابلاى تمام داستانهاى قرآن دو مسأله زیاد به چشم مىخورد:
1- زنده کردن ایمان به قدرت الهى و توجّه به الطاف و امدادهاى غیبى، و غافل نشدن از غضب و قهر خدا.
2- کوبیدن تمام تکیهگاههاى موهوم و خط بطلان کشیدن بر معیارهاى غلط و از بین بردن مویرگهاى شرک.
در قرآن مىخوانیم: حضرت نوح به فرزند خود هشدار داد وبه او اخطار کرد که همه کفّار با غضب خدا در آب غرق خواهند شد، فرزندش گفت: من تا قهر خداى تو را ببینم به کوه پناه مىبرم. « سوره هود، آیه 43» مشاهده مىفرمایید که منطق فرزند نوح چیست، اوکوه وقدرت کوه را در برابر قهر خدا قرار مىدهد. این نمونه روحیّه شرک است. اگر ما هم در برابر خدا همچون فرزند نوح کسى یا چیزى را عَلم کنیم مشرکیم.
تاریخچه شرک
انسان، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرایش زیادى دارد. در زمانهاى قدیم هنگامى که شخصیّت بزرگى مرگش فرا مىرسید و از میان مردم مىرفت، آنها به خاطر عشق و علاقهاى که به او داشتند، مجسّمه او را ساخته، مورد احترام و تکریم قرار مىدادند. این احترام کم کم به پرستش تبدیل گردید.
از عوامل دیگرى که مىتوان به عنوان پدید آورنده شرک در جامعه نام برد، ترس از طاغوتها، طمع، تقلید و رفاقتهاست.
تنوّع شرک
شرک در طول تاریخ داراى مظاهر گوناگونى بودهاست، دیروز جامعه انسانى شاهد گونههایى از شرک بوده، امروز شاهد گونههایى دیگر از آن هستیم.
شرکِ دیروز خورشید پرستى، ماه پرستى وبت پرستى بود و شرک امروز مقامپرستى، عنوان پرستى، قهرمان پرستى، پول پرستى و مدرک پرستى است.
شرکِ دیروز تعصّبات قومى وقومپرستى بود و شرک امروز ناسیونالیسم و وطنپرستى است.
نمونه هاى شرک
یکى مىگوید: اکنون دیگر به نماز باران نیاز نداریم، زیرا با حفر چاه نیم عمیق آب مورد نیاز خود را تأمین مىکنیم.
دیگرى مىگوید: الان دیگر زمانى نیست که خدا قهر کند و قحطى به مردم رو آورد، زیرا کشتىهاى گندم فورى از خارج وارد مىشود.
سوّمى مىگوید: اینکه قانون شرع حسابى دارد، قبول داریم، لکن ما نمىتوانیم از قوانین دولتى یا بینالمللى سرباز زنیم. گرچه حکم خدا چنین است، لکن رضایت مردم و یا همسر را هم باید به حساب آورد.
ما گاهى به فرمان خدا عمل مىکنیم و گاهى هم پیرو این و آنیم. این نوع دید و منطق با توحید و بندگى حقّ منافات دارد.
آرم و نشانه شرک
در قرآن، حدود دویست مرتبه با کلمه «دون اللّه» و «دونه»- که به معناى غیر خداست- از شرک سخن به میان آمده. اگر بخواهیم براى شرک، نشانه و آرمى پیدا کنیم که هم صحیح باشد و هم قرآنى، این کلمه بسیار مناسب است. آرى، کسانى که به سراغ غیر خدا مىروند، عزّت را از غیر خدا مىخواهند، قانون غیر خدا را اجرا مىکنند و به غیر او دل مىبندند، محرّک آنها رضاى دیگران است، از غیرخدا مىترسند وبراى غیر او کار مىکنند.
یکى از مسایل مهم روانشناسى بررسى ریشه عقدهها و جلوگیرى از آنهاست.
کسى که در مدار توحید قرارگرفت و فکر و حرکتش براى خدا شد، دیگر از نظر او شکست معنایى ندارد تا بخواهد عکسالعمل نشان دهد و برایش انفجار روانى پیش آید.
انسانى که براى خدا گام برداشت، خداوند مشترى کار اوست « توبه، آیه 111» حرفش را مىشنود و کارش را مىبیند «انه هو السمیع البصیر» او به غیر خدا کارى ندارد و از غیر خداوند هم انتظارى ندارد. «انما نطعمکم لوجه الله لانریدمنکم جزاء ولاشکورا»
اینکه ما مىگوییم کار فلانى گرفت یا نگرفت، شکست خورد یا پیروز شد، یا در روانشناسى مطرح مىشود که ناکامى در فلان حرکت سبب عقده فلانى شد، این کامیابىها و ناکامىها در خارج از مدار توحید مطرح است. زیرا در دائره توحید ناکامى مطرح نیست، براى پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى که چوپان بود، یا از مکه به سوى مدینه رفت، یا در کوهها پناهنده بود، یا در جنگها، یا بالاى منبر، یا در حال طواف، یا در حال گل کشى براى ساختن مسجد، یا تنها یا در میان انبوه مردم، هیچ یک از اینها براى روح پیامبر فرقى نداشت. آرى، مسئولیّتها فرق مىکند نه دلخوشى ها. این ما هستیم که اگر بخواهند شغل ما یا حتّى لباس ما یا میز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض کنند، از غم گرفته تا مرز خودکشى پیش مىرویم، چون همه اینها به نحوى براى ما اصالت و واقعیت و اهمیت پیدا کرده و یا بهتر بگویم بت شده است.
آمار مشرکان
با معناى گستردهاى که شرک دارد، اگر اندکى دقّت کنیم درمىیابیم که افراد مخلص کم هستند، مخلصان یعنى کسانى که محور کارهاى خود را خدا قرار داده،هیچ اراده تشکّر و جزایى از غیر او نداشته باشند، ریاکار نباشند، در برابر قانون خدا تسلیم بوده و قوانین غیر خدایى رامطرح نکنند. قرآن مىفرماید: «و ما یُؤمن أکثرهم بِاللّه الَّا و هم مشرکون» « یوسف، آیه 105» اکثر مردم به خدا ایمان ندارند مگر آنکه در کنار ایمانشان مشرک نیز هستند و تکیهگاههاى غیرالهى دارند.
آثار شرک
شرک به خدا آثار سویى دارد که گوشهاى از آن را در اینجا مىآوریم:
1- حبط عمل
شرک، سبب نابودى و محو اعمال مىشود و به تعبیر قرآن، تمام کارهاى خوب انسان توسّط شرک (حبط) مىشود.
گاهى یک عمل کوچک در زندگى، تمام زحمات انسان را از بین مىبرد؛ به چند مثال توجّه کنید:
الف: گاهى یک دانشآموز در تمام سال درس مىخواند، لکن در جلسه امتحان شرکت نمىکند و به همین دلیل بىمدرک مىماند و با اینکه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مىدهد.
ب: فردى را در نظر بگیرید که در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مىکند ولى در یک لحظه کمى سم مىخورد؛ این عمل کوچک تمام مراعاتهاى بهداشتى او را از میان مىبرد.
ج: شاگردى با یک عمر خدمت و کار و محبوبیّت نزد استاد، با یک عمل اشتباه، مانند کشتن فرزندِ استاد، تمام کارهاى خوب خود را محو مىکند.
آرى، شرک به خدا مانند سم خوردن و کشتن فرزند استاد است که مىتواند تمام زحمتهاى دوره عمر را نابود کند. اینک به سخن قرآن توجّه کنیم که مىفرماید: «و لو أشرکوا لحَبط عنهم ما کانوا یعملون» « انعام، آیه 88» اگر به خداوند شرک ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مىشود. حتّى به پیامبرش مىفرماید: «لئن اشرکت لیحبطنّ عملک ...» « زمر، آیه 65»اگر شرک بورزى تمامى اعمالت نابود مىشود.
2- اضطراب و نگرانى
ناگفته پیداست که انسان نمىتواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زیادند وهر کدام از آنها هم توقّع زیادى دارند. انسان در میان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد که قرار مىگیرد دچار اضطراب ونگرانى مىشود، زیرا رضایت هرفرد وگروهى به قیمت ناراضى شدن شخص وگروه دیگرى تمام مىشود.
اینجاست که مسأله توحید وشرک مطرح است، انسان موحّد تنها در فکر راضى کردن خداست؛ او کارى ندارد که افراد یا گروهها چه مىخواهند وقهراً از یک آرامش خاصّى برخوردار است. در این زمینه به دو آیه از قرآن توجّه کنید:
الف: «ءَأربابٌ مُتفرّقون خَیرٌ ام اللّه الواحِد القهّار» « یوسف، آیه 39» آیا انسان، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است یا تنها یک خداى قهّار؟ آیا انسان در فکر راضى کردن یک خدا باشد، آرامش دارد یا در فکر راضى کردن چندین نفر آن هم با سلیقههاى گوناگون؟
ب: «ضَرب اللّه مثلًا رجلًا فیه شُرکآء مُتشاکسون و رَجلًا سَلماً لرَجل هلْ یَستویانِ مثلًا» « زمر، 29» خداوند مَثَلى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!
این مثال بیان مطلبى است که گفتیم: اگر کسى تنها تسلیم یک نفر باشد در آرامش است یا کسى که تحت سرپرستى چند نفر شریک بد اخلاق باشد؟
علاوه بر اینها راضى کردن دیگران مشکل است، لکن خداوند زود راضى مىشود. در دعاى کمیل مىخوانیم: «یاسریع الرضا» اى کسى که زود راضى مىشوى! اصولًا راضى شدن مردم، اگر در مدار توحید و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مىکنند جز کف زدن و نام یک خیابان را به اسم من کردن و مانند این تشویقهاى زود گذر و پوچ، کار دیگرى از دست آنها ساخته است؟ مگر در گذشته، آن گاه که در شکم مادر بودم جز خدا کسى بر من نظارت داشت؟ مگر الآن هر لحظه زیر نظر او نیستم؟ مگر فرداى قیامت سر و کارم تنها با او نیست؟ مگر همه خوبىها وکمالها از او نیست؟ مگر قلب همه مردم به دست او نیست؟ پس چرا من سرچشمه را رها کنم و دنبال دل این و آن بروم.
کوتاه سخن آنکه راضى کردن یک خدایى که هم زود راضى مىشود و هم مىتواند دلهاى دیگران را نسبت به من تغییر دهد و هم در گذشته و آینده سر و کارم با اوست، بسیار بهتر است از راضى کردن این همه مردم، با آن همه سلیقه.
قرآن مىفرماید: «لا تَجْعَلْ مع اللّه إلهاً آخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولًا» « اسراء، آیه 22» با وجود خداى واحد سراغ خداى دیگر نرو که جز مذمّت و خذلان، چیز دیگرى به تو نمىرسد. ما عمرى در پى جلب توجّه این و آن دویدیم تا در پایان فهمیدیم که همه، ما را براى خودشان مىخواهند، این تنها خداست که ما را براى خودمان مىخواست، مردم همین که دوست و مقام دیگرى پیدا کنند ما را رها کرده، مىروند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده که بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمایند. «إنّ من أزواجکم و أولادکم عدوّ لَکم» « سوره تغابن، آیه 14» به خاطر توجّه به همین معناست که بعضى از همسران و فرزندان، ما را فقط براى رفاه خود مىخواهند گرچه به قیمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.
3- تزلزل در شخصیّت
قرآن مىفرماید: «و مَن یشرک فکانّما خَرّ من السماء ...» « حج، آیه 31» کسى که مشرک شود، مانند آن است که از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گیرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پایبند به کلمه طیّبه «لااله الّا اللّه» طبق حدیث شریف قدسى:«کلمة لاالهالّااللّه حصنى فمندخل حصنى أمن من عذابى» « بحارالانوار، ج 3، ص 5» در دژ وقلعه محکم الهى است.
4- خوارى و ذلّت در قیامت
رسوایى و دوزخ از آثار اخروى شرک است. در قرآن، مکرّر مىخوانیم: در قیامت مشرکان مخاطب قرار مىگیرند که شما در دنیا به سراغ غیر خدا مىرفتید و خیال مىکردید آنها مىتوانند دردى را دوا کنند، اکنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانید تا چارهاى بیاندیشند، «لا تَجعلْ مع اللّه إلهاً آخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً» « اسراء، آیه 38» به سراغ غیر خدا نروید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.
ریا شرک است
ریا آن است که انسان کار نیکى را براى غیر خدا انجام دهد. در حدیثى مىخوانیم: «کل ریاء شرک» « بحارالانوار، ج 72، ص 281»
شرک مراتبى دارد: گاهى در جلوهاى روشن بروز مىکند، همچون بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و گاهى بسیار خفیف است به طورى که خود انسان هم نمىفهمد.
ریا، بسیار آرام و پنهانى در اعمال و کارهاى ما رسوخ پیدا مىکند، بهنحوى که غالباً انسان حضور ریا را در اعمال خود متوجّه نمىشود.
در حدیث مىخوانیم: مسأله شرک و تشخیص آن، به قدرى دقیق است که مانند تشخیص حرکت مورچهاى بر روى سنگ سیاه در دل شب مىماند، بنابراین، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى، رهایى از مویرگهاى شرک ممکن نیست.
نشانه دلهاى مشرک
قرآن مىفرماید: «إذا ذکر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذین لایؤمنون بالآخرة وإذا ذکر الّذین من دونه إذاهم یَستبشرون» «زمر، آیه 45» هنگامى که نام خدا به تنهایى برده مىشود، دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز مىشود، لکن تا نام غیر خدا برده مىشود با شادى خاصّى به همدیگر بشارت مىدهند.
مثلًا تا مىگوییم طبق فرمان خدا باید با این عمل یا شخص یا گروه مبارزه کرد، زیرا تکلیف الهى و فرمان خداست؛ قیافههایى درهم مىرود، امّا تا مىگوییم طبق اصل فلان از قوانین بینالمللى، همین قیافهها از هم باز مىشود. اگر بگوییم: «خدا مىخواهد» عبوس مىشوند. اگر بگوییم: «مردم انتظار دارند» شاد مىشوند.
در تمام مسایل به جاى وحى، به شرق و غرب چشم دوختهاند. به جاى خدا به غیر او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بیگانگان دلبستهاند، این خود نشانه انحراف یک امت است.
آنجا که اطاعت از والدین ممنوع است
در قرآن پنج مرتبه دستور اکید در مورد احسان به والدین آمده « سوره بقره، آیه 83؛ نساء، 36؛ انعام، 151؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15» که در چهار مورد آن، مسأله احترام والدین در کنار مسأله توحید و بندگى خدا مطرح شده است. این، به خاطر آن است که وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والدین است.
در روایات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده که فرمودهاند: نگاه به آنها عبادت است. با همه این سفارشها اگر والدین براى انحراف فرزند از مسیر خدا تلاش کنند، اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است که سرپیچى کنند، در دو آیه از قرآن به چشم مىخورد که تعبیر و معناى هر دو آیه مثل یکدیگر است:
«و إنْ جاهَداک لِتُشرک بى ما لیس لک به عِلمٌ فلا تُطِعهما» «عنکبوت، آیه 8»
«و إنْ جاهَداک على أنْ تشرک بى ما لیس لک به عِلم فلا تُطعهما» « لقمان، آیه 15»
اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند که تو را از مدار توحید بیرون کنند و به سویى بکشند که تو از آن اطلاعى ندارى، در این گونه موارد باید سر پیچى کنى. این تلاشها گاهى به صورت دلسوزى است که مىگویند: فرزندم! اگر ما از فلان طاغوت اطاعت نکنیم، نان و آب ما در خطر است. مال و مقام و عزّت ما بستگى به این دارد که فعلًا بله قربانگو باشیم و گاهى به صورت تحقیر فرزند است که تو نمىفهمى، دیگران که از تو بزرگتر بودهاند این راه را رفتهاند، کرنشها و اطاعتها نمودهاند و زندگى راحتى هم داشتهاند، نیاکان ما، ملّیت ما، اقتضا دارد که ما فلان راه را برویم، فلان اصل را بپذیریم، تن به فلان عمل بدهیم و فلان سلیقه را داشته باشیم.
گناه نابخشودنى
شرک گناه نابخشودنى است. در سوره نساء دو بار آمده است: «إنّ اللّه لا یغفر أن یُشرک به و یَغفر ما دون ذلک لمَن یشآء» « آیه 48 و آیه 116» یعنى همانا خدا گناه شرک را (تا مشرک موحّد نشود) نمىبخشد و غیر از آن، تمام گناهان را ممکن است ببخشد. البتّه بخشش خداوند نسبت به افرادى است که او بخواهد، و خواست خداى حکیم مربوط به یک سرى آمادگى و لیاقتهاى خود انسان است.
شرکزدایى مقدّم بر توحید
در حقیقت، شرک زدایى بر توحید مقدّم است، زیرا ظرف، تا از غذاى فاسد خالى نشود نمىتوان در آن غذاى سالم ریخت، لذا در شعار توحید، کلمه «لااله» بر کلمه «الّا اللّه» مقدّم است. قرآن در این زمینه روى ریشههاى پیدایش شرک دست مىگذارد و مىفرماید: اى انسان! این تکیه گاههایى که براى خود گرفتهاى و امید کمک و نفع و عزّت دارى، همچون تکیه بر تار عنکبوت است. « عنکبوت، آیه 41» در جاى دیگر مىفرماید: غیر خدا بر نفع وضرر خود قدرت ندارند تا چه رسد کمکى به تو کنند. « رعد، آیه 16»
باز در قرآن مىخوانیم: تمام قدرتها اگر جمع شوند بر آفریدن یک مگس هم قادر نیستند. « حج، آیه 73» آیا تو عزّت را از ناحیه غیر خدا مىخواهى؟! « نساء، آیه 139»
آیا ندیدیم که چگونه دار و دسته قارون و فرعون و اطرافیان نمرود نتوانستند جلوى قهر خدا را بگیرند؟ در تاریخ معاصر، شاهد عینى این موضوع بودهایم و با چشم خود دیدهایم که چگونه تمام قدرتها براى حفظ شاه ومحو صداى امام خمینى قدس سره بسیج شدند امّا ناکام ماندند. چگونه افرادى به غیر خدا تکیه کردند و نتیجهاى نگرفتند لکن خدا ابراهیم را در آتش و یوسف را در دل چاه و یونس را در شکم ماهى و حضرت محمّد را در میان گردن کشانى که خانه او را محاصره کردند و امام خمینى را در میان ابرقدرتها حفظ کرد.
یکى از راههاى شرکزدایى، مقایسههایى است که قرآن میان خدا و غیر خدا مىکند و بدین وسیله به انسان هشدار مىدهد که چه چیزى را به جاى چه کسى مىپذیرد! از باب نمونه چند آیه را با ترجمه ساده نقل مىکنیم:
الف: «أفَمن یخلُق کمَن لا یخلق أفلا تذکّرون» « نحل، آیه 17» آیا کسى که قدرت آفریدن دارد ومىآفریند مانند کسى است که چنین قدرتى را ندارد آیا متذکّر نمىشوید؟!
ب: «أتدعون بعلًا و تذرون احسن الخالقین» « صافّات، آیه 135» آیا به سراغ بتهایى که توانایى هیچگونه آفرینشى ندارند مىروید وپروردگارى را که بهترین آفریننده است رها مىسازید.
ج: «إنّ الّذین تَدعون من دونِ اللّه عِبادٌ أمثالکم» « اعراف، آیه 194» این تکیهگاههایى که شما متوجّه آنها شدهاید وآنها را مىخوانید بندگانى هستند همچون خود شما، موجوداتى محدود، ضعیف، عاجز ونیازمند؛ راستى چرا عزّت خود را از دست دادهاید و در برابر کسانى چون خودتان این قدر کرنش مىکنید؟ آرى، ایمان به خدا که رفت عزّتِ نفس هم مىرود وانسان خوار وذلیل مىشود، به قول اقبال لاهورى:
آدم از بىبصرى بندگى آدم کرد |
|
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم کرد |
یعنى در خوى غلامى ز سگان پستتر است |
|
من ندیدم که سگى نزد سگى سر خم کرد |
|
|
|
د: «انّ الّذین تدعون من دون اللّه لن یخلقوا ذبابا» « حج، آیه 73» آنان که شما به سراغشان مىروید حتّى قدرت خلقت یک مگس را هم ندارند.
ه: «فلا یملکون کشف الضرّ عنکم» « اسراء، آیه 56» نمىتوانند مشکلى از شما را حل کنند.
و: «لایملکون لکم رزقاً» « عنکبوت، آیه 17» نمىتوانند روزى شما را تأمین کنند وافزایش دهند.
ز: «ان تدعوهم لا یسمعوا دعاءکم و لو سمعوا ما استجابوا لکم» « فاطر، آیه 16» غیر خدا صداى شما را نمىشنوند و اگر بشنوند نیز نمىتوانند دردى از شما دوا کنند.
ح: «أیبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جمیعاً» « نساء، آیه 139» چرا به سراغ دیگران مىروید؟ آیا در نزد آنها عزّت مىجویید در حالى که تمامى عزّتها براى خداست!
ط: «یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه» « حج، آیه 13» آیا به دنبال آنها براى کسب سود مىروید؟
درحالى که ضرر آنها از سود آنها بیشتر است.
ى: «هل من شُرکائکم مَن یَهدى الىَ الحَقّ» « یونس، آیه 35» آیا از شریکهایى که براى خدا گرفتهاید، کسى هست که شما را به سوى حقّ هدایت کند؟!