شرک،انواع آن،آرم و نشانه های آن،آثار آن و ویژگی های بت های ما در قرآن

شرک‏

شرک یعنى: به غیرخدا تکیه کردن، به مخلوق خدا مقام خدایى دادن.

شرک یعنى: قدرتى را در برابر قدرت خدا علَم کردن.

شرک یعنى: اطاعت بى‏چون و چرا از غیر خدا.

شرک یعنى: گروه گرایى، که در راه خدا نباشد.

شرک یعنى: وابستگى به قدرت‏ها و ابرقدرت‏ها.

در لابلاى تمام داستان‏هاى قرآن دو مسأله زیاد به چشم مى‏خورد:

1- زنده کردن ایمان به قدرت الهى و توجّه به الطاف و امدادهاى غیبى، و غافل نشدن از غضب و قهر خدا.

2- کوبیدن تمام تکیه‏گاه‏هاى موهوم و خط بطلان کشیدن بر معیارهاى غلط و از بین بردن مویرگ‏هاى شرک.

در قرآن مى‏خوانیم: حضرت نوح به فرزند خود هشدار داد وبه او اخطار کرد که همه کفّار با غضب خدا در آب غرق خواهند شد، فرزندش گفت: من تا قهر خداى تو را ببینم به کوه پناه مى‏برم. « سوره هود، آیه 43» مشاهده مى‏فرمایید که منطق فرزند نوح چیست، اوکوه وقدرت کوه را در برابر قهر خدا قرار مى‏دهد. این نمونه روحیّه شرک است. اگر ما هم در برابر خدا همچون فرزند نوح کسى یا چیزى را عَلم کنیم مشرکیم.

تاریخچه شرک‏

انسان، موجودى است مادّى و به امور مادّى گرایش زیادى دارد. در زمان‏هاى قدیم هنگامى که شخصیّت بزرگى مرگش فرا مى‏رسید و از میان مردم مى‏رفت، آنها به خاطر عشق و علاقه‏اى که به او داشتند، مجسّمه او را ساخته، مورد احترام و تکریم قرار مى‏دادند. این احترام کم کم به پرستش تبدیل گردید.

از عوامل دیگرى که مى‏توان به عنوان پدید آورنده شرک در جامعه نام برد، ترس از طاغوت‏ها، طمع، تقلید و رفاقت‏هاست.

تنوّع شرک‏

شرک در طول تاریخ داراى مظاهر گوناگونى بوده‏است، دیروز جامعه انسانى شاهد گونه‏هایى از شرک بوده، امروز شاهد گونه‏هایى دیگر از آن هستیم.

شرکِ دیروز خورشید پرستى، ماه پرستى وبت پرستى بود و شرک امروز مقام‏پرستى، عنوان پرستى، قهرمان پرستى، پول پرستى و مدرک پرستى است.

شرکِ دیروز تعصّبات قومى وقوم‏پرستى بود و شرک امروز ناسیونالیسم و وطن‏پرستى است.

نمونه‏ هاى شرک‏

یکى مى‏گوید: اکنون دیگر به نماز باران نیاز نداریم، زیرا با حفر چاه نیم عمیق آب مورد نیاز خود را تأمین مى‏کنیم.

دیگرى مى‏گوید: الان دیگر زمانى نیست که خدا قهر کند و قحطى به مردم رو آورد، زیرا کشتى‏هاى گندم فورى از خارج وارد مى‏شود.

سوّمى مى‏گوید: اینکه قانون شرع حسابى دارد، قبول داریم، لکن ما نمى‏توانیم از قوانین دولتى یا بین‏المللى سرباز زنیم. گرچه حکم خدا چنین است، لکن رضایت مردم و یا همسر را هم باید به حساب آورد.

ما گاهى به فرمان خدا عمل مى‏کنیم و گاهى هم پیرو این و آنیم. این نوع دید و منطق با توحید و بندگى حقّ منافات دارد.

آرم و نشانه شرک‏

در قرآن، حدود دویست مرتبه با کلمه «دون اللّه‏» و «دونه‏»- که به معناى غیر خداست- از شرک سخن به میان آمده. اگر بخواهیم براى شرک، نشانه و آرمى پیدا کنیم که هم صحیح باشد و هم قرآنى، این کلمه بسیار مناسب است. آرى، کسانى که به سراغ غیر خدا مى‏روند، عزّت را از غیر خدا مى‏خواهند، قانون غیر خدا را اجرا مى‏کنند و به غیر او دل مى‏بندند، محرّک آنها رضاى دیگران است، از غیرخدا مى‏ترسند وبراى غیر او کار مى‏کنند.

یکى از مسایل مهم روانشناسى بررسى ریشه عقده‏ها و جلوگیرى از آنهاست.

کسى که در مدار توحید قرارگرفت و فکر و حرکتش براى خدا شد، دیگر از نظر او شکست معنایى ندارد تا بخواهد عکس‏العمل نشان دهد و برایش انفجار روانى پیش آید.

انسانى که براى خدا گام برداشت، خداوند مشترى کار اوست‏ « توبه، آیه 111» حرفش را مى‏شنود و کارش را مى‏بیند «انه هو السمیع البصیر» او به غیر خدا کارى ندارد و از غیر خداوند هم انتظارى ندارد. «انما نطعمکم لوجه الله لانریدمنکم جزاء ولاشکورا»

اینکه ما مى‏گوییم کار فلانى گرفت یا نگرفت، شکست خورد یا پیروز شد، یا در روانشناسى مطرح مى‏شود که ناکامى در فلان حرکت سبب عقده فلانى شد، این کامیابى‏ها و ناکامى‏ها در خارج از مدار توحید مطرح است. زیرا در دائره توحید ناکامى مطرح نیست، براى پیامبر صلى الله علیه و آله زمانى که چوپان بود، یا از مکه به سوى مدینه رفت، یا در کوه‏ها پناهنده بود، یا در جنگ‏ها، یا بالاى منبر، یا در حال طواف، یا در حال گل کشى براى ساختن مسجد، یا تنها یا در میان انبوه مردم، هیچ یک از اینها براى روح پیامبر فرقى نداشت. آرى، مسئولیّت‏ها فرق مى‏کند نه دلخوشى ها. این ما هستیم که اگر بخواهند شغل ما یا حتّى لباس ما یا میز ما و دفتر ما و محلّ زندگى ما را عوض کنند، از غم گرفته تا مرز خودکشى پیش مى‏رویم، چون همه اینها به نحوى براى ما اصالت  و واقعیت و اهمیت پیدا کرده و یا بهتر بگویم بت شده است.

آمار مشرکان‏

با معناى گسترده‏اى که شرک دارد، اگر اندکى دقّت کنیم درمى‏یابیم که افراد مخلص کم هستند، مخلصان یعنى کسانى که محور کارهاى خود را خدا قرار داده،هیچ اراده تشکّر و جزایى از غیر او نداشته باشند، ریاکار نباشند، در برابر قانون خدا تسلیم بوده و قوانین غیر خدایى رامطرح نکنند. قرآن مى‏فرماید: «و ما یُؤمن أکثرهم بِاللّه الَّا و هم مشرکون» « یوسف، آیه 105» اکثر مردم به خدا ایمان ندارند مگر آنکه در کنار ایمانشان مشرک نیز هستند و تکیه‏گاه‏هاى غیرالهى دارند.

آثار شرک‏

شرک به خدا آثار سویى دارد که گوشه‏اى از آن را در اینجا مى‏آوریم:

1- حبط عمل‏

شرک، سبب نابودى و محو اعمال مى‏شود و به تعبیر قرآن، تمام کارهاى خوب انسان توسّط شرک (حبط) مى‏شود.

گاهى یک عمل کوچک در زندگى، تمام زحمات انسان را از بین مى‏برد؛ به چند مثال توجّه کنید:

الف: گاهى یک دانش‏آموز در تمام سال درس مى‏خواند، لکن در جلسه امتحان شرکت نمى‏کند و به همین دلیل بى‏مدرک مى‏ماند و با اینکه علم او محفوظ است اعتبار اجتماعى خود را از دست مى‏دهد.

ب: فردى را در نظر بگیرید که در تمام عمر امور بهداشتى را مراعات مى‏کند ولى در یک لحظه کمى سم مى‏خورد؛ این عمل کوچک تمام مراعات‏هاى بهداشتى او را از میان مى‏برد.

ج: شاگردى با یک عمر خدمت و کار و محبوبیّت نزد استاد، با یک عمل اشتباه، مانند کشتن فرزندِ استاد، تمام کارهاى خوب خود را محو مى‏کند.

آرى، شرک به خدا مانند سم خوردن و کشتن فرزند استاد است که مى‏تواند تمام زحمت‏هاى دوره عمر را نابود کند. اینک به سخن قرآن توجّه کنیم که مى‏فرماید: «و لو أشرکوا لحَبط عنهم ما کانوا یعملون» « انعام، آیه 88» اگر به خداوند شرک ورزند، تمام اعمال آنان حبط و نابود مى‏شود. حتّى به پیامبرش مى‏فرماید: «لئن اشرکت لیحبطنّ عملک ...» « زمر، آیه 65»اگر شرک بورزى تمامى اعمالت نابود مى‏شود.

2- اضطراب و نگرانى‏

ناگفته پیداست که انسان نمى‏تواند همه مردم را از خود راضى نگاه دارد، چون تعداد مردم زیادند وهر کدام از آنها هم توقّع زیادى دارند. انسان در میان تقاضاهاى گوناگون و متعدّد که قرار مى‏گیرد دچار اضطراب ونگرانى مى‏شود، زیرا رضایت هرفرد وگروهى به قیمت ناراضى شدن شخص وگروه دیگرى تمام مى‏شود.

اینجاست که مسأله توحید وشرک مطرح است، انسان موحّد تنها در فکر راضى کردن خداست؛ او کارى ندارد که افراد یا گروه‏ها چه مى‏خواهند وقهراً از یک آرامش خاصّى برخوردار است. در این زمینه به دو آیه از قرآن توجّه کنید:

الف: «ءَأربابٌ مُتفرّقون خَیرٌ ام اللّه الواحِد القهّار» « یوسف، آیه 39» آیا انسان، چند سرپرست و ارباب داشته باشد بهتر است یا تنها یک خداى قهّار؟ آیا انسان در فکر راضى کردن یک خدا باشد، آرامش دارد یا در فکر راضى کردن چندین نفر آن هم با سلیقه‏هاى گوناگون؟

ب: «ضَرب اللّه مثلًا رجلًا فیه شُرکآء مُتشاکسون و رَجلًا سَلماً لرَجل هلْ یَستویانِ مثلًا» « زمر، 29» خداوند مَثَلى زده است: مردى را که مملوک شریکانى است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!

این مثال بیان مطلبى است که گفتیم: اگر کسى تنها تسلیم یک نفر باشد در آرامش است یا کسى که تحت سرپرستى چند نفر شریک بد اخلاق باشد؟

علاوه بر اینها راضى کردن دیگران مشکل است، لکن خداوند زود راضى مى‏شود. در دعاى کمیل مى‏خوانیم: «یاسریع الرضا» اى کسى که زود راضى مى‏شوى! اصولًا راضى شدن مردم، اگر در مدار توحید و در خط رضاى خدا نباشد چه ارزشى دارد؟ مگر مردم براى من چه مى‏کنند جز کف زدن و نام یک خیابان را به اسم من کردن و مانند این تشویق‏هاى زود گذر و پوچ، کار دیگرى از دست آنها ساخته است؟ مگر در گذشته، آن گاه که در شکم مادر بودم جز خدا کسى بر من نظارت داشت؟ مگر الآن هر لحظه زیر نظر او نیستم؟ مگر فرداى قیامت سر و کارم تنها با او نیست؟ مگر همه خوبى‏ها وکمال‏ها از او نیست؟ مگر قلب همه مردم به دست او نیست؟ پس چرا من سرچشمه را رها کنم و دنبال دل این و آن بروم.

کوتاه سخن آنکه راضى کردن یک خدایى که هم زود راضى مى‏شود و هم مى‏تواند دل‏هاى دیگران را نسبت به من تغییر دهد و هم در گذشته و آینده سر و کارم با اوست، بسیار بهتر است از راضى کردن این همه مردم، با آن همه سلیقه.

قرآن مى‏فرماید: «لا تَجْعَلْ مع اللّه إلهاً آخر فَتقعُد مَذموماً مَخذولًا» « اسراء، آیه 22» با وجود خداى واحد سراغ خداى دیگر نرو که جز مذمّت و خذلان، چیز دیگرى به تو نمى‏رسد. ما عمرى در پى جلب توجّه این و آن دویدیم تا در پایان فهمیدیم که همه، ما را براى خودشان مى‏خواهند، این تنها خداست که ما را براى خودمان مى‏خواست، مردم همین که دوست و مقام دیگرى پیدا کنند ما را رها کرده، مى‏روند. اگر در قرآن به انسان سفارش شده که بعضى از فرزندان و همسران هم دشمن شمایند. «إنّ من أزواجکم و أولادکم عدوّ لَکم» « سوره تغابن، آیه 14» به خاطر توجّه به همین معناست که بعضى از همسران و فرزندان، ما را فقط براى رفاه خود مى‏خواهند گرچه به قیمت بدبختى و نابودى ما تمام شود.

3- تزلزل در شخصیّت‏

قرآن مى‏فرماید: «و مَن یشرک فکانّما خَرّ من السماء ...» « حج، آیه 31» کسى که مشرک شود، مانند آن است که از آسمان پرتاب شود، مورد هجوم پرندگان قرار گیرد و طعمه آنها شود. امّا انسان موحّد و پایبند به کلمه طیّبه «لااله الّا اللّه‏» طبق حدیث شریف قدسى:«کلمة لااله‏الّااللّه حصنى فمن‏دخل حصنى أمن من عذابى» « بحارالانوار، ج 3، ص 5» در دژ وقلعه محکم الهى است.

4- خوارى و ذلّت در قیامت‏

رسوایى و دوزخ از آثار اخروى شرک است. در قرآن، مکرّر مى‏خوانیم: در قیامت‏ مشرکان مخاطب قرار مى‏گیرند که شما در دنیا به سراغ غیر خدا مى‏رفتید و خیال مى‏کردید آنها مى‏توانند دردى را دوا کنند، اکنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانید تا چاره‏اى بیاندیشند، «لا تَجعلْ مع اللّه إلهاً آخر فتُلقى‏ فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً» « اسراء، آیه 38» به سراغ غیر خدا نروید که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.

ریا شرک است‏

ریا آن است که انسان کار نیکى را براى غیر خدا انجام دهد. در حدیثى مى‏خوانیم: «کل ریاء شرک» « بحارالانوار، ج 72، ص 281»

شرک مراتبى دارد: گاهى در جلوه‏اى روشن بروز مى‏کند، همچون بت پرستان و خورشید و ماه پرستان و گاهى بسیار خفیف است به طورى که خود انسان هم نمى‏فهمد.

ریا، بسیار آرام و پنهانى در اعمال و کارهاى ما رسوخ پیدا مى‏کند، به‏نحوى که غالباً انسان حضور ریا را در اعمال خود متوجّه نمى‏شود.

در حدیث مى‏خوانیم: مسأله شرک و تشخیص آن، به قدرى دقیق است که مانند تشخیص حرکت مورچه‏اى بر روى سنگ سیاه در دل شب مى‏ماند، بنابراین، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى، رهایى از مویرگ‏هاى شرک ممکن نیست.

نشانه دلهاى مشرک‏

قرآن مى‏فرماید: «إذا ذکر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذین لایؤمنون بالآخرة وإذا ذکر الّذین من دونه إذاهم یَستبشرون» «زمر، آیه 45» هنگامى که نام خدا به تنهایى برده مى‏شود، دل‏هاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز مى‏شود، لکن تا نام غیر خدا برده مى‏شود با شادى خاصّى به همدیگر بشارت مى‏دهند.

مثلًا تا مى‏گوییم طبق فرمان خدا باید با این عمل یا شخص یا گروه مبارزه کرد، زیرا تکلیف الهى و فرمان خداست؛ قیافه‏هایى درهم مى‏رود، امّا تا مى‏گوییم طبق اصل فلان از قوانین بین‏المللى، همین قیافه‏ها از هم باز مى‏شود. اگر بگوییم: «خدا مى‏خواهد» عبوس مى‏شوند. اگر بگوییم: «مردم انتظار دارند» شاد مى‏شوند.

در تمام مسایل به جاى وحى، به شرق و غرب چشم دوخته‏اند. به جاى خدا به‏ غیر او توجّه دارند و به جاى قانون او به قانون بیگانگان دل‏بسته‏اند، این خود نشانه انحراف یک امت است.

آنجا که اطاعت از والدین ممنوع است‏

در قرآن پنج مرتبه دستور اکید در مورد احسان به والدین آمده‏ « سوره بقره، آیه 83؛ نساء، 36؛ انعام، 151؛ اسراء، 23؛ احقاف، 15» که در چهار مورد آن، مسأله احترام والدین در کنار مسأله توحید و بندگى خدا مطرح شده است. این، به خاطر آن است که وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والدین است.

در روایات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده که فرموده‏اند: نگاه به آنها عبادت است. با همه این سفارش‏ها اگر والدین براى انحراف فرزند از مسیر خدا تلاش کنند، اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است که سرپیچى کنند، در دو آیه از قرآن به چشم مى‏خورد که تعبیر و معناى هر دو آیه مثل یکدیگر است:

«و إنْ جاهَداک لِتُشرک بى‏ ما لیس لک به عِلمٌ فلا تُطِعهما» «عنکبوت، آیه 8»

«و إنْ جاهَداک على أنْ تشرک بى‏ ما لیس لک به عِلم فلا تُطعهما» « لقمان، آیه 15»

اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند که تو را از مدار توحید بیرون کنند و به سویى بکشند که تو از آن اطلاعى ندارى، در این گونه موارد باید سر پیچى کنى. این تلاش‏ها گاهى به صورت دلسوزى است که مى‏گویند: فرزندم! اگر ما از فلان طاغوت اطاعت نکنیم، نان و آب ما در خطر است. مال و مقام و عزّت ما بستگى به این دارد که فعلًا بله قربان‏گو باشیم و گاهى به صورت تحقیر فرزند است که تو نمى‏فهمى، دیگران که از تو بزرگ‏تر بوده‏اند این راه را رفته‏اند، کرنش‏ها و اطاعت‏ها نموده‏اند و زندگى راحتى هم داشته‏اند، نیاکان ما، ملّیت ما، اقتضا دارد که ما فلان راه را برویم، فلان اصل را بپذیریم، تن به فلان عمل بدهیم و فلان سلیقه را داشته باشیم.

گناه نابخشودنى‏

شرک گناه نابخشودنى است. در سوره نساء دو بار آمده است: «إنّ اللّه لا یغفر أن یُشرک به و یَغفر ما دون ذلک لمَن یشآء» « آیه 48 و آیه 116» یعنى همانا خدا گناه شرک را (تا مشرک موحّد نشود) نمى‏بخشد و غیر از آن، تمام گناهان را ممکن است ببخشد. البتّه بخشش خداوند نسبت به افرادى است که او بخواهد، و خواست خداى حکیم مربوط به یک سرى آمادگى و لیاقت‏هاى خود انسان است.

شرک‏زدایى مقدّم بر توحید

در حقیقت، شرک زدایى بر توحید مقدّم است، زیرا ظرف، تا از غذاى فاسد خالى نشود نمى‏توان در آن غذاى سالم ریخت، لذا در شعار توحید، کلمه «لااله‏» بر کلمه «الّا اللّه‏» مقدّم است. قرآن در این زمینه روى ریشه‏هاى پیدایش شرک دست مى‏گذارد و مى‏فرماید: اى انسان! این تکیه گاه‏هایى که براى خود گرفته‏اى و امید کمک و نفع و عزّت دارى، همچون تکیه بر تار عنکبوت است. « عنکبوت، آیه 41» در جاى دیگر مى‏فرماید: غیر خدا بر نفع وضرر خود قدرت ندارند تا چه رسد کمکى به تو کنند. « رعد، آیه 16»

باز در قرآن مى‏خوانیم: تمام قدرت‏ها اگر جمع شوند بر آفریدن یک مگس هم قادر نیستند. « حج، آیه 73» آیا تو عزّت را از ناحیه غیر خدا مى‏خواهى؟! « نساء، آیه 139»

آیا ندیدیم که چگونه دار و دسته قارون و فرعون و اطرافیان نمرود نتوانستند جلوى قهر خدا را بگیرند؟ در تاریخ معاصر، شاهد عینى این موضوع بوده‏ایم و با چشم خود دیده‏ایم که چگونه تمام قدرت‏ها براى حفظ شاه ومحو صداى امام خمینى قدس سره بسیج شدند امّا ناکام ماندند. چگونه افرادى به غیر خدا تکیه کردند و نتیجه‏اى نگرفتند لکن خدا ابراهیم را در آتش و یوسف را در دل چاه و یونس را در شکم ماهى و حضرت محمّد را در میان گردن کشانى که خانه او را محاصره کردند و امام خمینى را در میان ابرقدرت‏ها حفظ کرد.

یکى از راه‏هاى شرک‏زدایى، مقایسه‏هایى است که قرآن میان خدا و غیر خدا مى‏کند و بدین وسیله به انسان هشدار مى‏دهد که چه چیزى را به جاى چه کسى مى‏پذیرد! از باب نمونه چند آیه را با ترجمه ساده نقل مى‏کنیم:

الف: «أفَمن یخلُق کمَن لا یخلق أفلا تذکّرون» « نحل، آیه 17» آیا کسى که قدرت آفریدن دارد ومى‏آفریند مانند کسى است که چنین قدرتى را ندارد آیا متذکّر نمى‏شوید؟!

ب: «أتدعون بعلًا و تذرون احسن الخالقین» « صافّات، آیه 135» آیا به سراغ بت‏هایى که توانایى هیچ‏گونه آفرینشى ندارند مى‏روید وپروردگارى را که بهترین آفریننده است رها مى‏سازید.

ج: «إنّ الّذین تَدعون من دونِ اللّه عِبادٌ أمثالکم» « اعراف، آیه 194» این تکیه‏گاه‏هایى که شما متوجّه آنها شده‏اید وآنها را مى‏خوانید بندگانى هستند همچون خود شما، موجوداتى محدود، ضعیف، عاجز ونیازمند؛ راستى چرا عزّت خود را از دست داده‏اید و در برابر کسانى چون خودتان این قدر کرنش مى‏کنید؟ آرى، ایمان به خدا که رفت عزّتِ نفس هم مى‏رود وانسان خوار وذلیل مى‏شود، به قول اقبال لاهورى:

آدم از بى‏بصرى بندگى آدم کرد

 

گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم کرد

یعنى در خوى غلامى ز سگان پست‏تر است‏

 

من ندیدم که سگى نزد سگى سر خم کرد

 

 

 

د: «انّ الّذین تدعون من دون اللّه لن یخلقوا ذبابا» « حج، آیه 73» آنان که شما به سراغشان مى‏روید حتّى قدرت خلقت یک مگس را هم ندارند.

ه: «فلا یملکون کشف الضرّ عنکم» « اسراء، آیه 56» نمى‏توانند مشکلى از شما را حل کنند.

و: «لایملکون لکم رزقاً» « عنکبوت، آیه 17» نمى‏توانند روزى شما را تأمین کنند وافزایش دهند.

ز: «ان تدعوهم لا یسمعوا دعاءکم و لو سمعوا ما استجابوا لکم» « فاطر، آیه 16» غیر خدا صداى شما را نمى‏شنوند و اگر بشنوند نیز نمى‏توانند دردى از شما دوا کنند.

ح: «أیبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جمیعاً» « نساء، آیه 139» چرا به سراغ دیگران مى‏روید؟ آیا در نزد آنها عزّت مى‏جویید در حالى که تمامى عزّت‏ها براى خداست!

ط: «یدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه» « حج، آیه 13» آیا به دنبال آنها براى کسب سود مى‏روید؟

درحالى که ضرر آنها از سود آنها بیشتر است.

ى: «هل من شُرکائکم مَن یَهدى الىَ الحَقّ» « یونس، آیه 35» آیا از شریک‏هایى که براى خدا گرفته‏اید، کسى هست که شما را به سوى حقّ هدایت کند؟!