عصمت ائمه در آیات قرآن

تعریف عصمت از دیدگاه شیعه:

پیش از ورود به بحث اثبات عصمت، لازم است که با تعریف دقیق آن از دیدگاه شیعیان آشنا شویم.

عصمت در لغت:

این واژه در لغت به معناى منع، نگهدارى و حفاظت به کار رفته است؛ جوهرى در صحاح اللغة مى‌نویسد:

والعصمة: المنع. یقال: عصمه الطعام، أی منعه من الجوع... والعصمة: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم. واعتصمت بالله، إذا امتنعت بلطفه من المعصیة.

عصمت به معناى منع است، «عصمه الطعام» یعنى غذا از گرسنگى او جلوگیرى کرد، و عصمت به معناى حفظ است، «اعتصمت بالله» یعنى زمانى که کسى به لطف خداوند از گناه خوددارى کند.

الجوهری، إسماعیل بن حماد (متوفای303هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، ج5 ص1986، تحقیق: أحمد عبد الغفور عطار، ناشر: دار العلم للملایین ـ بیروت، الطبعة الأولى.

فیومى در مصباح المنیر مى‌نویسد:

عصمه الله من المکروه (یعصمه) من باب ضرب حفظه ووقاه و (اعتصمت) بالله امتنعت به.

خداوند کسى را از بدى حفظ کرد، عصم یعصمه از باب ضرب یضرب، یعنى او را حفظ کرد و نگه داشت.

الفیومی، أحمد بن محمد بن علی المقری (متوفاى770هـ)، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج2، ص414، ناشر: المکتبة العلمیة – بیروت

و ابن منظور در لسان العرب مى‌نویسد:

عصم: العصمة فی کلام العرب: المنع. و عصمة الله عبده: أن یعصمه مما یوبقه. عصمه یعصمه عصما: منعه ووقاه. وفی التنزیل: «لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم» أی لا معصوم إلا المرحوم... و العصمة: الحفظ. یقال: عصمته فانعصم و اعتصمت با إذا امتنعت بلطفه من المعصیة. و عصمه الطعام: منعه من الجوع. وهذا طعام یعصم أی یمنع من الجوع.

عصمت در کلام عرب به معناى منع است، و عصمت خداوند بنده‌اش را به این معنا است که خداوند او را از چیزهاى که او را نابود مى‌کند، حفظ کرد. در قرآن آمده است که: «لا عاصم الیوم من أمر الله الا من رحم» یعنى «امروز هیچ نگهدارى در برابر فرمان خدا نیست مگر آن کس را که او رحم کند!». و عصمت یعنى حفظ کردند. عصمت،  یعنى زمانى که کسى به لطف خداوند از گناه خوددارى کند. عصمه الطعام، یعنى غذا او را از گرسنگى حفظ کرد...

الأفریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفاى711هـ)، لسان العرب، ج12، ص403ـ 404، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى.

سایر لغت شناسان نیز همین سخنان را تکرار کرده‌اند که به همین اندازه اکتفار مى‌شود. نتیجه این که: عصمت به سه معناى، حفظ، نگهدارى و منع به کار رفته است.

عصمت در اصطلاح

عصمت از دیدگاه دانشمندان شیعه به معناى مصونیت عده‌اى خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسیان است، سرمنشأ این مصونیت و عصمت نیز لطف و توفیفى است که از جانب خداوند شامل حال آن افراد مى‌شود که در نتیجه فرد معصوم در عین حال که قدرت بر انجام گناه و خطا را دارد از ارتکاب آن خوددارى کند.

مرحوم شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه در این باره مى‌گوید:

العصمة لطف یفعله الله تعالى بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة وترک الطاعة مع قدرته علیهما.

عصمت، لطفى از جانب خداوند است  که شامل حال مکلف مى‌شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز مى‌دارد؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است.

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، النکت الإعتقادیة و رسائل اخری، ص37، تحقیق: رضا مختاری، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ - 1993 م. توضیحات: چاپ کنگره هزارمین سالگرد رحلت شیخ مفید.

سید مرتضى نیز در تعریف عصمت مى‌گوید:

العصمة: ما یمنع عنده المکلف من فعل القبیح والاخلال بالواجب، ولولاه لم یمنع من ذلک ومع تمکینه فی الحالین. عبارة أخرى العصمة: الأمر الذی یفعل الله تعالى بالعبد وعلم أنه لا یقدم مع ذلک الأمر على المعصیة بشرط أن لا ینتهی فعل ذلک الأمر لأحد إلى الالجاء.

عصمت، همان چیزى است که با وجود آن، انجام کار زشت و عدم انجام واجبات براى مکلف ممتنع مى‌شود؛ به طورى  که اگر نبود، امکان انجام قبیح و ترک واجب ممکن بود؛ هر چند که ذاتاً انجام هر دو طرف (انجام قبیح و ترک واجب) امکان‌پذیر است. عصمت در حقیقت چیزى است که خداوند در حق بنده‌اش انجام مى‌دهد و از این جا دانسته مى‌شود که با وجود عصمت، شخص معصوم معصیتى انجام نمى‌شد، با این قید که وجود عصمت منتهى به سلب اختیار از مکلف و اجبار نمى‌شود.

المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الکاظم علیه السلام (متوفاى436هـ)، رسائل المرتضى، ج2 ص277، تحقیق: تقدیم: السید أحمد الحسینی / إعداد: السید مهدی الرجائی، ناشر: دار القرآن الکریم – قم، 1405هـ.

علامه حلى رضوان الله تعالى علیه در کتاب النافع یوم الحشر، عصمت را این گونه تعریف مى‌کند:

العصمة لطف خفی یفعل الله تعالى بالمکلف، بحیث لا یکون له داع إلى ترک الطاعة وارتکاب المعصیة مع قدرته على ذلک، لأنه لولا ذلک لم یحصل الوثوق بقوله: فانتفت فائدة البعثة، وهو محال.

عصمت، لطف پنهانى است که خداوند در حق بندگان انجام مى‌دهد؛ به طورى که پس از آن براى آن شخص انگیزه‌اى براى ترک اطاعت از خداوند و انجام گناه وجود ندارد؛ با این که بر انجام قدرت دارند؛ چرا که اگر معصوم نباشد، به گفته‌هاى او اعتماد نمى‌شود و در نتیجه فایده بعثت از بین خواهد رفت و این (براى خداوند) محال است.

الحلی الأسدی، جمال الدین أبو منصور الحسن بن یوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، النافع یوم الحشر فی شرح الباب الحادى عشر، ص89، شرح: الفقیه الفاضل المقداد السیوری (متوفای826هـ)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1417هـ ـ 1996م.

از مجموع این تعریفات دو نکته به دست مى‌آید:

1. عصمت، ملکه‌اى است نفسانى منشأ الهى دارد و لطفى از جانب خداوند و به هر کسى که بخواهد اعطا خواهد کرد؛

2. کسى که معصوم است، مجبور به انجام ندادن گناه نیست؛ بلکه در عین حال، قدرت بر انجام گناه را دارد؛ اما به لطف و توفیق خداوند از انجام آن خوددارى مى‌کند. همانند ما که از برخى گناهان‌؛ مثل برهنه رفتن به خیابان و... معصوم هستیم، با این که مى‌توانیم و قدرت بر انجام را داریم.

برخى از بزرگان و دانشمندان، مسائل دیگرى را نیز افزوده و آن‌ها را نیز براى امام ضرورى دانسته‌اند. مرحوم مظفر در این باره مى‌نویسد:

والعصمة: هی التنزه عن الذنوب والمعاصی صغائرها وکبائرها، وعن الخطأ والنسیان، وإن لم یمتنع عقلا على النبی أن یصدر منه ذلک بل یجب أن یکون منزها حتى عما ینافی المروة، کالتبذل بین الناس من أکل فی الطریق أو ضحک عال، وکل عمل یستهجن فعله عند العرف العام.

عصمت به معناى پاک بودن از گناهان و معصیت‌ها؛ چه صغیره و چه کبیره آن است،‌ همچنین از خطا و فراموشى؛ اگر چه از نظر عقلى براى پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند.

بلکه واجب است که از چیزهایى که با مروّت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایى که از دیدگاه عرف عمومى زشت  محسوب مى‌شود.

المظفر، الشیخ محمد رضا (متوفای1381هـ)، عقائد الإمامیة، ص54، ناشر: انتشارات أنصاریان ـ قم.

این گفتار نیز درست به نظر مى‌رسد؛ چرا که از دید مردم برخى از کارها که براى دیگران حلال و مباح به حساب مى‌آید، اگر فرد شاخصى آن‌ها را انجام دهد، زننده و زشت شمرده مى‌شود؛ از این رو اگر پیامبر و یا امام و رهبر جامعه آن اعمال را انجام دهند، مردم دید دیگرى نسبت به آن‌ها پیدا کرده و قداست خود را در جامعه از دست خواهند داد. در نتیجه مردم به گفتار آن‌ها اعتماد نکرده و از پیروى از فرامین آن‌ها خوددارى خواهند کرد.

دلیل عصمت انبیاء و امامان از کارهاى که از دید عرف زننده است، همان دلایلى است عصمت از گناه، خطا، نسیان و سهو را ثابت مى‌کند.

عصمت ائمه علیهم السلام، ریشه قرآنی دارد:

عصمت ائمه علیهم السلام از ضروریات مذهب شیعه به حساب مى‌آید و ریشه قرآنى و روائى دارد؛ بنابراین، نمى‌تواند چنین مطلبى به پشنهاد یک فرد عادى وارد افکار و عقائد شیعیان شده باشد.

آیه تطهیر، آیه اولى الأمر و... از آیاتى است که صراحتا عصمت ائمه علیهم السلام را ثابت مى‌کند و حتى بزرگان اهل سنت نیز بر این مطلب تصریح کرده‌اند. ما به صورت فشرده چند آیه را مورد بحث و بررسى قرار خواهیم داد:

عصمت،‌ در آیه تطهیر:

آیه تطهیر، از آیاتى است که صراحتا عصمت و پاکى ائمه علیهم السلام را از هر گونه پلیدى و ناپاکى به اثبات مى‌رساند، خداوند در آیه 33 سوره احزاب مى‌فرماید:

... إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً.

خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد.

براى اثبات عصمت ائمه علیهم السلام از این آیه، توجه به چند نکته ضرورى است:

حصر اراده با کلمه «انما»:

این آیه با کلمه «انما» که از قوى‌ترین ادات حصر به شمار مى‌رود، اذهاب رجس و پلیدى را در اهل بیت علیهم السلام منحصر کرده است  و از آن جائى که الف و لام «الرجس» الف و لام جنس به حساب مى‌آید، شامل هر نوع پلیدى؛ چه ظاهرى و چه باطنى خواهد شد.

به تعبیر دیگر خداوند در این آیه اراده کرده است که هر نوع پلیدى؛ چه باطنى و چه ظاهرى را تنها از اهل بیت علیهم السلام، بزداید و تنها آن‌ها را پاک و منزه سازد. این معنا، عصمت اهل بیت علیهم السلام را به روشنى ثابت مى‌کند.

اراده تکوینی است، نه تشریعی

بدون تردید مراد از اراده در این آیه اراده تکوینى است نه اراده تشریعى؛ زیرا خداوند آیه را با کلمه «انما» که یکى از قوى‌ترین ادات حصر است آغاز و «اذهاب رجس» را منحصر به پنج تن آل عبا کرده است. اگر مراد اراده تشریعى باشد، حصر آن به اهل بیت لغو خواهد بود؛ چرا که اراده تشریعى شامل تمامى افراد بشر مى‌شود و اختصاص به اهل بیت ندارد؛ چنانچه خداوند کریم در آیه وضو مى‌فرماید:

مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. مائده / 6.

خدا نمى‏خواهد بر شما تنگ بگیرد، لیکن مى‏خواهد شما را پاک، و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس [او] بدارید.

واضح است که مراد از اراده در این آیه، تشریعى و در باره همه مؤمنین است و اختصاص به افراد معین وخاصى ندارد؛ اما اراده در آیه تطهیر به «اهل البیت» با کلمه «انما» حصر شده است؛ پس قطعاً اراده در آیه تطهیر تکوینى است. وقتى اراده تکوینى شد، عصمت اهل البیت ثابت و بقیه افراد بشر؛ از جمله همسران رسول خدا، بنى هاشم و... از دایره آن خارج خواهند شد.

نکته دیگر این که اگر اراده در این آیه اراده تشریعى باشد، هیچ فضیلتى را براى اهل بیت ثابت نمى‌کند؛ چرا که اراده تشریعى طهارت براى همه مؤمنان وجود دارد؛ در حالى که در طول تاریخ بحث بر سر این بوده است که این فضیلت اختصاصى اهل کساء است یا شامل زنان پیامبر هم مى‌شود.

این آیه شامل همسران پیامبر نمی‌شود:

مخالفان اهل بیت علیهم السلام همواره سعى کرده‌اند که دیگران و از جمله ام المؤمنات را نیز مشمول این فضیلت بزرگ نمایند؛ در حالى که با تدبر در آیه بطلان گفتار آن‌ها روشن مى‌شود. براى اثبات این قضیه دلایل بسیارى وجود دارد که ما به صورت مختصر به برخى از آن‌ها اشاره مى‌کنیم:

آیه  تطهیر به صورت مستقل نازل شده است:

نکته مهمى که مخالفان عصمت ائمه علیهم السلام به آن توجه ندارند، این است که جمله: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» به صورت مستقل نازل شده نه به همراه آیات قبل و بعد خودش. این مطلب از حدود هفتاد روایتى که در این باب در منابع اهل سنت موجود است به راحتى قابل اثبات است؛ حتى در بین این هفتاد روایت، یک روایت هم وجود ندارد که بگوید این آیه با آیاتى که مخاطب آنان همسران رسول خدا است، یکجا نازل شده است و هیچ یک از مفسران هم این ادعا را نکرده‌است.

حتى کسانى همچون عکرمه خارجى که گفته‌اند آیه مورد بحث مخصوص همسران رسول خدا است و شامل اهل بیت علیهم السلام نمى‌شود، نگفته‌اند که این آیه در ضمن آیات قبلى نازل شده است.

مشخص کردن مصداق اهل بیت (ع) توسط پیامبر خدا (ص):

روایات فراوانى در منابع اهل سنت وجود دارد که رسول خدا صلى الله علیه وآله صراحتا مصداق «اهل بیت» در آیه  تطهیر را روشن کرده است.

مسلم نیشابورى در صحیح خود مى‌نویسد:

حدثنا أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ وَمُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ بن نُمَیْرٍ واللفظ لِأَبِی بَکْرٍ قالا حدثنا محمد بن بِشْرٍ عن زکریا عن مُصْعَبِ بن شَیْبَةَ عن صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ قالت قالت عَائِشَةُ خَرَجَ النبی صلى الله علیه وسلم غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ من شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جاء الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ معه ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جاء عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قال «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روى دوش ایشان عبایى طرح دار از موى سیاه بود. پس حسن بن على آمد پس او را در زیر عبا گرفت. پس حسین آمد  و او را نیز وارد کرد. پس  على آمد او را نیز وارد کرد. سپس فرمود: خداوند مى خواهد از شما اهل بیت پلیدى ها را دور کند و شما را پاک نماید.

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1883،‌ ح2424، کِتَاب الْفَضَائِلِ، بَاب فَضَائِلِ أَهْلِ بَیْتِ النبی(ص)، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

ترمذى در سنن خود نقل مى‌کند:

حدثنا قُتَیْبَةُ حدثنا محمد بن سُلَیْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ عن یحیى بن عُبَیْدٍ عن عَطَاءِ بن أبی رَبَاحٍ عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ رَبِیبِ النبی صلى الله علیه وسلم قال لَمَّا نَزَلَتْ هذه الْآیَةُ على النبی صلى الله علیه وسلم «إنما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» فی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَدَعَا فَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَیْنًا فَجَلَّلَهُمْ بِکِسَاءٍ وَعَلِیٌّ خَلْفَ ظَهْرِهِ فجللهم بِکِسَاءٍ ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا قالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا نَبِیَّ اللَّهِ قال أَنْتِ على مَکَانِکِ وَأَنْتِ على خَیْرٍ.

از عمر بن أبى سلمه پسر همسر رسول خدا نقل شده است که وقتى آیه «انما یرید الله...» بر پیامبر نازل شد، من در خانه ام سلمه بودم، رسول خدا فاطمه، حسن و حسین را خواست، على (ع) نیز پشت سر آن حضرت بود، کساء را بر سر همه آن‌ها پوشاند و سپس فرمود: خدایا این‌ها اهل بیت من هستند، پس پلیدى را از آن‌ها دور کن و آنان را پاک و پاکیزه بگردان. ام سلمه گفت: اى پیامبر خدا من هم جزء آن‌ها (اهل بیت) هستم؟ آن حضرت فرمود: سرجاى خودت بمان، تو بر خوبى هستى.

الترمذی السلمی،  ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص351، ح3205، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

البانى وهابى همین روایت را در کتاب صحیح و ضعیف سنن ترمذى، ذیل حدیث شماره 3205 و در کتاب صحیح الترمذى، ذیل حدیث 2562 تصحیح کرده است.

ترمذى در روایت دیگر از ام سلمه نقل مى‌کند:

حدثنا مَحْمُودُ بن غَیْلَانَ حدثنا أبو أَحْمَدَ الزُّبَیْرِیُّ حدثنا سُفْیَانُ عن زُبَیْدٍ عن شَهْرِ بن حَوْشَبٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم جَلَّلَ على الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَعَلِیٍّ وَفَاطِمَةَ کِسَاءً ثُمَّ قال اللهم هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَخَاصَّتِی أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا فقالت أُمُّ سَلَمَةَ وأنا مَعَهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال إِنَّکِ إلى خَیْرٍ قال هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ وهو أَحْسَنُ شَیْءٍ رُوِیَ فی هذا وفی الْبَاب عن عُمَرَ بن أبی سَلَمَةَ وَأَنَسِ بن مَالِکٍ وَأَبِی الْحَمْرَاءِ وَمَعْقِلِ بن یَسَارٍ وَعَائِشَةَ.

ام سلمه همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: رسول خدا بر روى حسن، حسین، على وفاطمه عبایى کشید.پس فرمود که حداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدى را ببر و ایشان را پاک گردان. ام سلمه مى گوید: از رسول خدا پرسیدم که آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمودند تو بر خوبى هستى (از اهل بیت  نیستى اما از نیکانی).

ترمذى گفته است که این حدیث خوبى است و بهترین روایت در این زمینه است...

الترمذی السلمی،  ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص699، ح3871، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

احمد بن حنبل، ابویعلى و طبرانى از ام سلمه نقل کرده‌اند که من مى‌خواستم وارد کساء شوم؛ ولى رسول خدا صلى الله علیه وآله مانع شد و گوشه کساء را از دست من کشید:

قالت أُمُّ سَلَمَةَ فَرَفَعْتُ الکِسَاءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ من یدی وقال انک على خَیْرٍ

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص323، ح26789، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفاى307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج12، ص344، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م؛

الطبرانی،  ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص53، ح2664، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.

حتى روایتى در صحیح مسلم وجود دارد که زید بن ارقم صراحتا مى‌گوید زنان پیامبر جزء «اهل البیت» نیستند:

حدثنا محمد بن بَکَّارِ بن الرَّیَّانِ حدثنا حَسَّانُ یعنى بن إبراهیم عن سَعِیدٍ وهو بن مَسْرُوقٍ عن یَزِیدَ بن حَیَّانَ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال دَخَلْنَا علیه فَقُلْنَا له لقد رَأَیْتَ خَیْرًا لقد صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الحدیث بِنَحْوِ حدیث أبی حَیَّانَ غیر أَنَّهُ قال ألا وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عز وجل هو حَبْلُ اللَّهِ من اتَّبَعَهُ کان على الْهُدَى وَمَنْ تَرَکَهُ کان على ضَلَالَةٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا من أَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قال لَا وأیم اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَکُونُ مع الرَّجُلِ الْعَصْرَ من الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إلى أَبِیهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَیْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.

از زید بن ارقم سؤال کردیم، اهل بیت رسول خدا کیانند؟ همسران او؟ پاسخ داد: نه قسم به خدا که زن چند وقتى با شوهرش خواهد بود سپس وى را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مى‌گردد.

النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفاى261هـ)، صحیح مسلم، ج4، ص1874، ح2408، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علی بن أبی طالب، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.

ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا مى‌کنیم و دوستان را به کتاب‌هاى مفصل و اختصاصى در این زمینه ارجاع مى‌دهیم.

«اهل البیت» یا «اهل البیوت»

علاوه بر این نکات، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله یک همسر و یک خانه نداشتند؛ بلکه همسران متعدد داشتند که هر کدام از آن‌ها داراى خانه‌ مستقلى بوده است؛ بنابراین اگر مراد از «اهل البیت» در این آیه زنان پیامبر بود، باید به جاى اهل البیت «اهل البیوت» مى‌آمد. چنان‌چه در اول آیه آمده است:

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ.

و همان‌طور که در آیه بعد آمده است:

وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلىَ‏ فىِ بُیُوتِکُنَّ مِنْ ءَایَتِ اللَّهِ وَ الحِْکْمَةِ.

و در آیه 53 سوره احزاب مى‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ.

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، داخل خانه‌هاى پیامبر مشوید.

بنابراین مراد از آیه هرگز نمى‌تواند زنان پیامبر باشد.

هیچ یک از زنان پیامبر ادعا نکرده‌است

جالب این است که هیچ یک از زنان رسول خدا ادعا نکرده‌است که این آیه اختصاص به آن‌ها دارد و یا این که آن‌ها مشمول این آیه مى‌شوند. بیشترین روایات در این باب از قول ام المؤمنین عایشه و ام المؤمنین ام سلمه وارد شده است که هر دوى آن‌ها با اصرار فراوان این آیه را مختص به اهل کساء مى‌دانسته‌اند.

استدلال به آیه تطهیر، برای اثبات عصمت، از زبان رسول خدا (ص)

در منابع شیعه و سنى روایاتى یافت مى‌شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز با استناد به آیه تطهیر، عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کرده است. خزار قمى در کتاب کفایة الأثر مى‌نویسد:

حدثنا علی بن الحسین بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسى التلعکبری، قال حدثنا عیسى بن موسى الهاشمی بسر من رأى، قال حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، عن الحسین بن علی، عن أبیه علی علیهم السلام قَالَ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْآیَةُ «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَفِی سِبْطَیَّ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَکَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ؟ قَالَ: أَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَبَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ‏ وَبَعْدَ مُوسَى عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَکَذَا وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.

الخزاز القمی الرازی، أبی القاسم علی بن محمد بن علی، کفایة الأثر فی النص على الأئمة الاثنی عشر، ص156، تحقیق: السید عبد اللطیف الحسینی الکوه کمری الخوئی، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

در منابع اهل سنت نیز روایاتى یافت مى‌شود که رسول خدا صلى الله علیه وآله به آیه تطهیر استناد و به عصمت اهل بیت علیهم السلام تصریح کرده است.

بیهقى در دلائل النبوة، فسوى در المعرفة والتاریخ، شجرى جرجانى در کتاب الأمالى و دیگر بزرگان اهل سنت روایت مفصلى از ابن عباس از رسول خدا نقل کرده‌اند که آن حضرت براى اثبات عصمت اهل بیت علیهم السلام به آیه تطهیر استناد کرده و سپس به صراحت مى‌فرماید که من و اهل بیتم از هر گونه گناهى معصوم هستیم:

از آن جائى که روایت مفصل است، ما تنها بخش مورد نظر را نقل مى‌کنیم. آن حضرت فرمود:

... ثم جعل القبائل بیوتاً فجعلنی فی خیرها بیتاً وذلک قوله عز وجل «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیراً» فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب.

البیهقی، أبی بکر أحمد بن الحسین بن علی (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج1، ص171، طبق برنامه الجامع الکبیر؛

الفسوی، أبو یوسف یعقوب بن سفیان (متوفاى277هـ)، المعرفة والتاریخ، ج1، ص105، تحقیق: خلیل المنصور، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ- 1999م.

الشجری الجرجانی، المرشد بالله یحیی بن الحسین بن إسماعیل الحسنی (متوفاى499 هـ)، کتاب الأمالی وهی المعروفة بالأمالی الخمیسیة، ج1، ص198، تحقیق: محمد حسن اسماعیل، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1422 هـ - 2001م؛

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الدر المنثور، ج6، ص606، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1993؛

الشوکانی، محمد بن علی بن محمد (متوفاى1255هـ)، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، ج4، ص280، ناشر: دار الفکر – بیروت.

الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبد الله (متوفاى1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج22، ص14، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.

تحریف روایت در چاپ‌هاى فعلی:

با این که سیوطى در الدر المنثور، شوکانى در فتح القدیر و آلوسى در روح المعانى مصادر روایت را این گونه نقل کرده‌اند: «وأخرج الحکیم الترمذى والطبرانى وابن مردویه وأبو نعیم والبیهقى معا فى الدلائل عن ابن عباس رضى الله عنهما» اما با مراجعه به این چاپ‌هاى فعلى کتاب نوادر الأصول ترمذى و معجم کبیر طبرانى مى‌بینیم که تمام روایت نقل شده؛ اما جمله «فأنا وأهل بیتی مطهرون من الذنوب» را که عصمت اهل بیت علیهم السلام ثابت مى‌کند، حذف کرده‌اند.

الترمذی، محمد بن علی بن الحسن ابوعبد الله الحکیم (متوفاى360هـ)، نوادر الأصول فی أحادیث الرسول صلی الله علیه وسلم، ج1، ص331، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل - بیروت - 1992م.

الطبرانی،  ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص56 و ج12، ص103،  تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م؛

و حتى خود سیوطى همین روایت را در الخصائص الکبیر و الحاوى للفتاوى، بدون این جمله نکرده است.

السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بکر (متوفاى911هـ)، الخصائص الکبرى، ج1، ص65، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - 1405هـ - 1985م.

همو: الحاوی للفتاوی فی الفقه وعلوم التفسیر والحدیث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج2، ص200، تحقیق: عبد اللطیف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

و حتى صالحى شامى، بعد از نقل تمام آیه تطهیر براى این که تحریف خود را توجیه کند، نوشته است که «الآیة» با این که‌ آیه تطهیر با جمله «ویطهرکم تطهیراً» و آیه ادامه ندارد که تا نیازى به نوشتن «الآیة» باشد.

الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج1، ص235، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

متأسفانه دست‌هاى امانت‌دار، برخى از بزرگان سنى، این روایات که دلالت واضح بر عصمت اهل بیت علیهم السلام و در نتیجه ولایت و امامت آن‌ها دارد، تحریف مى‌کنند تا مبادا تشنگان حقیقت از سرچشمه زلال اهل بیت علیهم السلام سیراب شوند.

بنابراین استدلال به آیه تطهیر، به صدر  اسلام و به زمان خود رسول خدا صلى الله علیه وآله برمى‌گردد و آن جناب نیز از آیه تطهیر عصمت اهل بیت علیهم السلام را استنباط کرده‌اند.

عصمت در آیه «اولی الأمر»

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏. النساء/59.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را!

یکى از آیاتى که عصمت پیامبر اسلام و ائمه علیهم السلام را ثابت مى‌کند، همین آیه است؛ چرا که خداوند در این آیه، اطاعت از رسول خدا و « اولى الأمر » را به صورت مطلق واجب کرده است؛ یعنى هر دستورى که آن‌ها در هر زمینه‌اى دادند، باید بدون چون و چرا پذیرفته شود.

اگر «اولى الأمر» معصوم نباشد، ممکن است عمداً و یا سهواً دستورى بدهد که مخالف دستور خداوند و یا رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد که در این صورت اگر از دستور خدا و رسول او اطاعت شود، از دستور «اولى الأمر» سر پیچى شده است، و این مخالف با صریح آیه است؛ چون  در این آیه، اطاعت از آن‌ها به صورت مطلق واجب شده است. و اگر از دستور « اولى الأمر » اطاعت شود، از دستور خداوند سر پیچى شده است.

این تناقض در صورتى حل مى‌شود که «اولى الأمر» معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد.

حتى فخر رازى، مفسر معروف اهل سنت نیز از این آیه عصمت «اولى الأمر» را فهمیده است. و ذیل همین آیه مى‌گوید:

فثبت أن الله تعالى أمر بطاعة أولی الأمر على سبیل الجزم، وثبت أن کل من أمر الله بطاعته على سبیل الجزم وجب أن یکون معصوما عن الخطأ، فثبت قطعا أن أولی الأمر المذکور فی هذه الآیة لا بد وأن یکون معصوما.

بنابراین ثابت شد که فرمان خدا به اطاعت از أولو الامر حتمى و قطعى است (چون خداوند با کسى شوخى ندارد) و نیز ثابت شد که هر کس خداوند پیروى و اطاعتش را واجب بداند باید معصوم از خطا و اشتباه باشد وقتى این چنین بود اولى الامر در این آیه به ناچار و قطعا باید معصوم باشند.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص116، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

البته بحث از اطاعت مطلق را در بحث ادله عقلى به صورت تفصیلى مطرح و بررسى خواهیم کرد.

اطاعت مطلق از رسول خدا و ائمه علیهم السلام:

خداوند در آیه شریفه 80 سوره نساء مى‌فرماید:

مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفیظاً.

کسى که از پیامبر اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و کسى که سرباز زند، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسئول نیستى).

در این آیه خداوند اطاعت مطلق از پیامبر خود را برابر با اطاعت از خداوند دانسته است و دستور به اطاعت مطلق، یکى از بهترین ادله نقلى بر عصمت پیامبر خدا است.

همین مطلب در روایاتى که از طریق عامه و خاصه وارده شده، از زبان خود رسول خدا نیز نقل شده است. بخارى در صحیح خود نقل کرده است:

حدثنا محمد بن سِنَانٍ حدثنا فُلَیْحٌ حدثنا هِلَالُ بن عَلِیٍّ عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ عن أبی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم قال کُلُّ أُمَّتِی یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ إلا من أَبَى قالوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ یَأْبَى قال من أَطَاعَنِی دخل الْجَنَّةَ وَمَنْ عَصَانِی فَقَدْ أَبَى.

ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: تمام امت من وارد بهشت مى‌شوند؛ مگر کسى که سرباز زند، گفتند: اى پیامبر خدا ! چه کسانى سرباز زنند؟ فرمود: هر کس از من اطاعت کند، وارد بهشت مى‌شود و هر کس از فرمان من سرپیچى کند، سرباز زده‌اند.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری، ج6، ص2655، ح6851، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

بنابراین اطاعت مطلق از رسول خدا صلى الله علیه وآله طبق این آیه قرآن کریم، بر همگان واجب و همانند اطاعت از خداوند است و اطاعت مطلق از هر کسى مساوى با عصمت آن شخص است؛ چنانچه فخر رازى تفسیرپرداز شهیر اهل سنت در این باره مى‌گوید:

قوله: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» من أقوى الدلائل على أنه معصوم فی جمیع الأوامر والنواهی وفی کل ما یبلغه عن الله، لأنه لو أخطأ فی شیء منها لم تکن طاعته طاعة الله وأیضا وجب أن یکون معصوما فی جمیع أفعاله، لأنه تعالى أمر بمتابعته فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» ( الأنعام: 153 155 ) والمتابعة عبارة عن الاتیان بمثل فعل الغیر لأجل أنه فعل ذلک الغیر، فکان الآتی بمثل ذلک الفعل مطیعاً لله فی قوله: «فَاتَّبَعُوهُ» فثبت أن الانقیاد له فی جمیع أقواله وفی جمیع أفعاله، إلا ما خصه الدلیل، طاعة لله وانقیاد لحکم الله.

این گفته خداوند «من یطع الرسول...» از قوى‌ترین دلایل بر عصمت پیامبر خدا است در تمام اوامر و نواهى و همه چیزهایى که از جانب خداوند ابلاغ مى‌کند؛ چرا که اگر او در یکى از این‌ها اشتباه کند، اطاعت از او، اطاعت از خداوند نخواهد بود. همچنین طبق این آیه، واجب است که در تمام کارهایش نیز معصوم باشد؛ چرا که خداوند در جمله «فاتبعوه» دستور به پیروى از او را داده است و پیروى عبارت است از انجام کارها  همانند کارهاى پیامبر خدا انجام داده؛‌ پس کسى که کردارش همانند پیامبر باشد، در حقیقت از خداوند در جمله «فاتبعوه» اطاعت کرده است؛ در نتیجه پیروى مطلق از رسول خدا در گفتار و رفتار؛ مگر در چیزهایى که با دلیل از این عموم خارج شود، اطاعت از خداوند و گردن نهادن بر فرمان خداوند است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج10، ص154، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

البته منظور فخر رازى از تفصیلى که داده، به احتمال زیاد،‌ چیزهایى همانند ازدواج با بیش از چهار زن و دیگر ویژگى‌هاى آن حضرت است که با دلایل دیگر ثابت شده است که مسلمانان نباید همانند آن‌ها را انجام دهند.

در روایت صحیح السند دیگر که از طریق عامه نقل شده است، رسول خدا صلى الله علیه وآله همین اطاعت مطلق را براى امام بعد از خودش نیز ثابت کرده است. ابن أبى شیبه،‌ استاد بخارى در کتاب المصنف در این باره مى‌نویسد:

حدثنا وکیع بن الجراح قال ثنا الأعمش عن أبی صالح عن أبی هریرة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن أطاع الإمام فقد أطاعنی ومن عصانی فقد عصى الله ومن عصى الإمام فقد عصانی.

ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل مى‌کند که آن حضرت فرمود: هر کس از من اطاعت از خدا اطاعت کرده است، و هر کس از «امام» اطاعت کند، به درستى که از من اطاعت کرده است،‌ هر کس از فرمان من سرپیچى کند، از فرمان خداوند سرپیچى کرده است و هر کس از فرمان امام سرپیچى کند، از فرمان من سرپیچى کرده است.

إبن أبی شیبة الکوفی، ابوبکر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج6، ص418، ح32529، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

این روایت از نظر سندى کاملا صحیح است و تمام روات آن از روات بخارى، مسلم و دیگر صحاح سته هستند که ما به جهت اطمینان روات آن را بررسى خواهیم کرد.

بررسى سند روایت:

وکیع بن الجراح: ذهبى در باره او مى‌نویسد:

وکیع بن الجراح أبو سفیان الرؤاسی أحد الأعلام... قال أحمد ما رأیت أوعى للعلم منه ولا أحفظ...

وکیع بن جراح، یکى از سرشناسان بود، احمد گفته: مخزن علمى پرتر و حفظ کننده‌تر از او ندیدم.

الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2، ص350، رقم: 6056، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.

سلیمان بن مهران الأعمش: ذهبى در باره او گفته:

سلیمان بن مهران الحافظ أبو محمد الکاهلی الأعمش أحد الأعلام.

سلیمان بن مهران، یکى از مشاهیر بود.

الکاشف  ج1، ص464، رقم: 2132

ذکوان أبو صالح الزیات: ذهبى او را این چنین معرفى کرده است:

ذکوان أبو صالح السمان الزیات شهد الدار وروى عن عائشة وأبی هریرة وعنه بنوه عبد الله وسهیل وصالح والأعمش من الأئمة الثقات عند الأعمش عنه ألف حدیث توفی بالمدینة سنة إحدى ومائة ع

ذکوان ابوصالح، یکى از پیشوایان مورد اعتماد بود.

الکاشف  ج1، ص386، رقم: 1489

بنابراین سند روایت کاملا صحیح است.

و احمد بن حنبل در مسند خود نقل مى‌کند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا أبو النَّضْرِ ثنا عُقْبَةُ یَعْنِى بن أبی الصَّهْبَاءِ ثنا سَالِمُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ ان عَبْدَ اللَّهِ بن عُمَرَ حدثه انه کان ذَاتَ یَوْمٍ عِنْدَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم مع نَفَرٍ من أَصْحَابِهِ فَأَقْبَلَ علیهم رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال یا هَؤُلاَءِ أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ انى رسول اللَّهِ إِلَیْکُمْ قالوا بَلَى نَشْهَدُ انک رسول اللَّهِ قال أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ فی کِتَابِهِ من أطاعنی فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ قَالَُوا بَلَى نَشْهَدُ انه من أَطَاعَکَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وان من طَاعَةِ اللَّهِ طَاعَتَکَ قال فإن من طَاعَةِ اللَّهِ أَنْ تطیعونی وان من طاعتی أَنْ تُطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ أَطِیعُوا أَئِمَّتَکُمْ فَإِنْ صَلَّوْا قُعُوداً فَصَلُّوا قُعُوداً.

عبد الله بن عمر نقل کرده استکه روزى به همراه رسول خدا (ص) با تعدادى از اصحاب بودیم که آن حضرت جلو آمد و فرمود: آیا شما نمى‌دانید که من پیامبر خدا هستم؟ گفتند: بلى، شهادت مى‌دهیم که تو رسول خدا هستى. آن حضرت ادامه داد: آیا نمى‌دانید که خداوند در کتابش نازل کرده: هر کس از من اطاعت کند به درستى که از خداوند اطاعت کرده است، همگى گفتند: بلى، شهادت مى‌دهیم که هرکس از شما اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده و یکى از اطاعت‌هاى خداوند پیروى از شما است. آن حضرت فرمود: اگر از اطاعت خداوند این است که از من اطاعت کند، وظیفه شما این است که از ائمه خود اطاعت کنید؛ (حتى) اگر آن‌ها نشسته نماز خواندند، شما نیز نشسته نماز بخوانید.

الشیبانی،  ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج2، ص93، ح5679، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

هیثمى بعد از نقل این روایت مى‌گوید:

رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر ورجاله ثقات.

این روایت را حمد و طبرانى در معجم الکبیر نقل کرده‌اند و راویان آن مورد اعتماد هستند.

الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج2، ص67، ناشر: دار الریان للتراث/‏ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.

و در روایات صحیح السند دیگرى که بازهم از طریق شیعه و سنى نقل شده است، رسول خدا صلى الله علیه وآله آن امامى که اطاعت مطلق از او واجب است را مشخص کرده، آن جا که فرموده:

أیها الناس من عصى علیا فقد عصانی، ومن عصانی فقد عصى الله عز وجل، ومن أطاع علیا فقد أطاعنی، ومن أطاعنی فقد أطاع الله.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص372، ناشر: جامعه مدرسین، قم‏، اول، 1403 ق‏.

همین روایت در منابع اهل سنت نیز با سند صحیح نقل شده است، حاکم نیشابورى در مسند خود مى‌نویسد:

أخبرنا أبو أحمد محمد الشیبانی من أصل کتابه ثنا علی بن سعید بن بشیر الرازی بمصر ثنا الحسن بن حماد الحضرمی ثنا یحیى بن یعلى ثنا بسام الصیرفی عن الحسن بن عمرو الفقیمی عن معاویة بن ثعلبة عن أبی ذر رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم من أطاعنی فقد أطاع الله ومن عصانی فقد عصى الله ومن أطاع علیا فقد أطاعنی ومن عصى علیا فقد عصانی.

حاکم نیشابورى، سپس مى‌گوید:

 هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.

الحاکم النیسابوری،  ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى 405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص131، ح4617، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.

و ذهبى در تلخیص المستدرک، در ذیل روایت مى‌گوید:

صحیح.

المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص121، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ

و اهل سنت اعتقاد دارند که اگر روایتى در المستدرک حاکم بیاید، به منزله ورود در صحیحین است.

در نتیجه، همان طورى که طبق تصریح فخررازى، اطاعت مطلق از رسول خدا،‌ همانند و همسان با اطاعت از خداوند بود و عصمت آن حضرت را ثابت مى‌کرد، بر طبق این روایات صحیح السند که در منابع شیعه و سنى آمده، اطاعت مطلق از امیرمؤمنان علیه السلام نیز همانند اطاعت مطلق از پیامبر و اطاعت از خداوند است و قوى‌ترین دلیل بر عصمت آن حضرت است.

عصمت در آیه «لا ینال عهدی الظالمین»

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. البقره / 124.

و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود، و وى آن همه را به انجام رسانید، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم. » [ ابراهیم ] پرسید: « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى رسد ».

این آیه از آیاتى است که الهى بودن مقام امامت، برترى مقام امامت بر مقام نبوت و نیز عصمت امام را ثابت مى‌کند؛ چرا که حضرت ابراهیم علیه السلام با این که پیامبر بود، وقتى به مقام امامت رسید و عظمت و بزرگى این مقام را دید، از خداوند کریم این مقام را براى ذریه و فرزندانش نیز درخواست کرد؛ اما خداوند در جواب خلیل خود به صورت مطلق فرمود:

 عهد من ظالمان نخواهد رسید

یعنى این مقام مخصوص کسانى است که در تمام عمرشان لحظه‌اى ظلم نکرده باشند. براى اثبات عصمت با استفاده از این آیه، نیازمند چند مقدمه هستیم که به صورت خلاصه طرح مى‌شود:

استفاده از کلمه «امام» در آیه:

در این آیه خداوند کریم از کلمه «امام» استفاده کرده است که این کلمه از نظر لغوى به معناى پیشوا و «من یؤتم به» گرفته شد است و بدان معنا است که مردم وظیفه دارند از او به صورت مطلق و در تمام شئونات زندگى، گفتار،‌ کردار، اخلاق، عقائد و... پیروى کنند و چنین کسى باید معصوم از هر گونه خطا و اشتباه باشد که ما در بحث ادله عقلى به تفصیل به این مطلب خواهیم پرداخت.

فخر رازى مفسر نامدار اهل سنت در باره لزوم عصمت امام مى‌گوید:

المسألة الرابعة: قوله: «إِنّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» یدل على أنه علیه السلام کان معصوماً عن جمیع الذنوب لأن الإمام هو الذی یؤتم به ویقتدى، فلو صدرت المعصیة منه لوجب علینا الاقتداء به فی ذلک، فیلزم أن یجب علینا فعل المعصیة وذلک محال لأن کونه معصیة عبارة عن کونه ممنوعاً من فعله وکونه واجباً عبارة عن کونه ممنوعاً من ترکه والجمیع محال.

مسأله چهارم: این گفته خداوند که «من تو را پیشوا براى مردم انتخاب کردم» دلالت مى‌کند بر این که آن حضرت از تمام گناهان معصوم باشد؛ چرا که امام کسى است که از او پیروى و به او اقتدا مى‌شود، اگر معصیتى از او سر بزند، واجب است که ما در همان معصیت از او پیروى کنیم،‌ در این صورت بر ارتکاب معصیت واجب مى‌شود و این محال است؛ چرا که معصیت عبارت از چیزى که انجامش ممنوع است، و اگر واجب باشد،‌ معنایش این است که ترک معصیت ممنوع باشد و جمیع این فرض‌ها محال است.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج4، ص37، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

مراد از «امامت» در آیه چیست؟

برخى از علماى سنى تلاش کرده‌اند که ثابت کنند مراد از «جاعلک للناس اماما» همان مقام رسالت؛ چرا که «امام»  یعنى کسى که مردم وظیفه دارند از او اطاعت کنند و پیامبران نیز به اتفاق همگان واجب الإطاعه هستند؛ پس مراد از «امام» همان نبوت است نه امام به همان معنایى که شیعه قائل است.

واضح است که این دیدگاه قابل قبول نیست؛ زیرا تردیدى نیست که خداوند به حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از سالها ابتلا و امتحان که بسیارى از این امتحان‌ها ‌همانند ذبح اسماعیل، افتادن در آتش نمرود، گذاشتن حضرت اسماعیل در صحراى برهوت مکه و... در زمان نبوت آن حضرت بوده، مقام جدیدى غیر از مقام نبوت داده است که این مقام جدید او را چنان به شعف آورده که فورا آن را براى فرزندانش نیز درخواست کرده است. و اگر مراد از امام در این آیه همان نبوت باشد، جعل دوباره امامت و تحصیل حال معنا ندارد.

علامه طباطبائى رضوان الله تعالى علیه در این باره مى‌نویسد:

قوله تعالى: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، أی مقتدى یقتدی بک الناس، و یتبعونک فی أقوالک و أفعالک، فالإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس، و لذلک ذکر عدة من المفسرین أن المراد به النبوة، لأن النبی یقتدی به أمته فی دینهم، قال تعالى: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- 63، لکنه فی غایة السقوط.

أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذی هو قوله:

جاعِلُکَ و اسم الفاعل لا یعمل إذا کان بمعنى الماضی، و إنما یعمل إذا کان بمعنى الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامة فی ما سیأتی، مع أنه وحی لا یکون إلا مع نبوة، فقد کان (ع) نبیا قبل تقلده الإمامة، فلیست الإمامة فی الآیة بمعنى النبوة (ذکره بعض المفسرین.)

و أما ثانیا: فلأنا بینا فی صدر الکلام: أن قصة الإمامة، إنما کانت فی أواخر عهد إبراهیم ع بعد مجی‏ء البشارة له بإسحق و إسماعیل، و إنما جاءت الملائکة بالبشارة فی مسیرهم إلى قوم لوط و إهلاکهم، و قد کان إبراهیم حینئذ نبیا مرسلا، فقد کان نبیا قبل أن یکون إماما فإمامته غیر نبوته.

 (إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام یعنى مقتدا و پیشوایى که مردم به او اقتداء کرده و در گفتار و کردارش از او پیروى مى‌کنند، و به همین جهت عده‏اى از مفسرین گفته‏اند: مراد  از امامت همان نبوت است؛ چون نبى نیز کسى است که امتش در دین خود به وى اقتداء مى‌کنند، هم چنان که خداى تعالى فرموده:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ؛ ما هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر براى این که باذن او پیروى شود)

لذا تفسیرى که از جعل در «انى جاعلک للناس اماماً» به نبوت شده، به چند دلیل معقول نیست:

1. کلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش کلمه (جاعلک) است و اسم فاعل هیچ‌گاه به معناى گذشته باشد عمل نمى‌کند و مفعول نمى‏گیرد، وقتى عمل مى‌کند که یا به معناى حال باشد و یا آینده.

بنا بر این قاعده، جمله «إِنِّى جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعده‏اى است به ابراهیم علیه السلام که در آینده او را به مقام امامت مى‌رساند و خود این جمله و وعده از طریق وحى به ابراهیم علیه السلام ابلاغ شده است؛ پس معلوم مى‏شود قبل از آن که این وعده به او برسد، پیغمبر بوده که این وحى باو شده؛ از این رو، به طور قطع امامتى که بعدها به او میدهند، غیر نبوتى است که در آن حال داشته، (این جواب را بعضى دیگر از مفسرین نیز گفته‏اند).

2. جریان امامت ابراهیم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعیل بوده، ملائکه وقتى این بشارت را آوردند که آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند، در سر راه خود سرى به ابراهیم علیه السلام زده‏اند و ابراهیم در آن موقع پیغمبرى بود مرسل؛ پس معلوم مى‌شود قبل از امامت داراى نبوت بوده.

طباطبایى، سید محمد حسین‏ (متوفاى 1412هـ)، المیزان فى تفسیر القرآن‏، ج‏1، ص271، ناشر: منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة‏، الطبعة: الخامسة، 1417هـ.

شیخ کلینى رضوان الله تعالى علیه با سند صحیح از امام باقر علیه السلام نقل مى‌کند:

عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ أَبِی السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَاتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَاتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَاتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَقَبَضَ یَدَهُ قَالَ لَهُ: یَا إِبْرَاهِیمُ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً فَمِنْ عِظَمِهَا فِی عَیْنِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام قَالَ: یَا رَبِّ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ: لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِین‏.

جابر گوید: شنیدم که امام باقر علیه السلام مى‌فرمود: همانا خدا ابراهیم را به بندگى به پذیرفت پیش از آنکه به پیغمبرى پذیرد و به پیغمبرى پذیرفت پیش از آنکه به رسالت گیرد،  او را به مقام رسالت رساند، پیش از آنکه او را خلیل خود انتخاب کند، به مقام خلیل رسید، پیش از آنکه او را به امامت برساند و چون این مقامات برایش فراهم نمود ـ امام پنج انگشت خود را (براى نمودن این پنج مقام) جمع کرد- به ابراهیم گفت: اى ابراهیم همانا من تو را امام مردم گردانیدم. از بس این مرتبت در چشم ابراهیم بزرگ آمد، گفت: پروردگارا و از فرزندان من هم؟، خدا فرمود: پیمان من به ستمکاران نرسد.

الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1 ص175، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.

منظور از «عهدی» مقام امامت است،‌ نه مقام رسالت:

و باز تردیدى نیست که مراد از «عهدی»‌ که خداوند صراحتا گفته است آن را به ظالمان و ستمگران نخواهد داد، همان مقام امامت است که پیش از این در آیه گذشت؛ چنانچه بسیارى از مفسران و علماى اهل سنت به این مطلب اعتراف کرده‌اند؛ از جمله فخررازى در تفسیر خود مى‌گوید:

(لاَ یَنَالُ عَهْدِی) جواباً لقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) وقوله (وَمِن ذُرِّیَّتِی) طلب للإمامة التی ذکرها الله تعالى فوجب أن یکون المراد بهذا العهد هو الإمامة لیکون الجواب مطابقاً للسؤال.

جمله «لا ینال عهدی» جواب این گفته ابراهیم «ومن ذریتی» است، ابراهیم در این جمله همان امامت را درخواست کرده است که خداوند در آیه ذکر نموده؛ پس واجب است که مراد از «عهد» را «امامت» بدانیم، تا  جواب مطابق با سؤال باشد.

الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی (متوفاى604هـ)، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب، ج4، ص39، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1421هـ - 2000م.

و بیضاوى، یکى دیگر از مفسران اهل سنت در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ» مى‌گوید:

إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.

جمله «لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مى‌کند که اگر در نسل او ظالمى وجود داشته باشد، آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت، امانتى است از جانب خدا و عهد او، و ظالم صلاحیت این امانت و عهد را ندارد و تنها انسان‌هاى پاک و پرهیزگار به این مقام مى‌رسند. این آیه دلالت بر عصمت انبیاء از گناهان کبیره قبل از بعثت مى‌کند و این فاسق صلاحیت براى امامت ندارد.

البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص398، ناشر: دار الفکر – بیروت.

و ابن کثیر دمشقى سلفى نیز در تفسیر آیه مى‌گوید:

لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ یقول تعالى منبهاً على شرف إبراهیم خلیله (علیه السلام) وان الله جعله إماما للناس.

خداوند با این جمله شرف خلیلش ابراهیم را به مردم گوشزد مى‌کند و این که خداوند او را امام بر مردم قرار داده است.

ابن کثیر الدمشقی،  ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص165، ناشر: دار الفکر - بیروت – 1401هـ.

مراد از ظلم در آیه چیست؟

حال بعد از این مقدمات به این بحث مى‌پردازیم که مراد از ظلم چیست؟ آیا فقط شامل ظلم بر دیگران مى‌شود یا شامل ظلم بر نفس که گناهان صغیره و کبیره مصداق اتم ظلم به نفس هستند را نیز شامل مى‌شود ؟

تردیدى نیست که گناه و سرپیچى از فرامین الهى نوعى ظلم به حساب مى‌آید؛ چنانچه خداوند در قرآن مى فرماید:

وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. الطلاق / 1.

هر کس حدود خدا را تجاوز کند‌، به نفسش ظلم کرده است.

از دیدگاه روایات حد اقل مرتبه گناه، ظلم به نفس خویش است؛ یعنى اگر کسى در تمام عمرش حتى یک بار گناه بکند،  مصداق ظالم مى‌شود. و عهد الهى که امامت باشد به ظالم نمى‌رسد؛ از این رو، امام باید معصوم باشد.

شیخ صدوق رضوان الله تعالى علیه در این باره مى‌نویسد:

وَقَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» عَنَى بِهِ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ لِمَنْ قَدْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً أَوْ أَشْرَکَ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَإِنْ أَسْلَمَ بَعْدَ ذَلِکَ وَالظُّلْمُ وَضْعُ الشَّیْ‏ءِ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ وَأَعْظَمُ الظُّلْمِ الشِّرْکُ. قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» وَکَذَلِکَ لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ ارْتَکَبَ مِنَ الْمَحَارِمِ شَیْئاً صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً وَإِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَکَذَلِکَ لَا یُقِیمُ الْحَدَّ مَنْ فِی جَنْبِهِ حَدٌّ فَإِذَا لَا یَکُونُ الْإِمَامُ إِلَّا مَعْصُوماً وَلَا تُعْلَمُ عِصْمَتُهُ إِلَّا بِنَصِّ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَیْهِ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه وآله لِأَنَّ الْعِصْمَةَ لَیْسَتْ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَتَرَى کَالسَّوَادِ وَالْبَیَاضِ وَمَا أَشْبَهَ ذَلِکَ وَهِیَ مَغِیبَةٌ لَا تُعْرَفُ إِلَّا بِتَعْرِیفِ عَلَّامِ الْغُیُوبِ عَزَّ وَجَل‏.

و گفته خداوند که فرمود: «عهد من به مردم ستمکار نمى‌رسد»، مقصود خداوند این است: کسى که بت و یا معبود دیگرى غیر از خدا را ولو یک چشم بهم زدن پرسیده باشد، شایسته مقام امامت نیست؛ اگر چه بعد از آن اسلام آورده باشد. ظلم به معناى قرار دادن یک چیز در غیر جاى خودش هست و شرک بزرگترین ظلم است. خداوند در این باره مى‌فرماید: «به درستى که شرک، ستم بزرگى است».

همچنین مقام امامت شایسته کسى که مرتکب کار حرام شده باشد نیست، چه کبیره آن را انجام داده باشد یا صغیره‌اش را؛ اگر چه بعد از آن توبه کرده باشد. و نیز کسى که بر گردن حدى باشد، نمى‌تواند بر دیگرى حدّ اجرا نماید؛ از این رو، امام باید معصوم باشد و عصمت جز به نص الهى از طریق پیامبر خدا صلى الله علیه وآله شناخته مى‌شود؛ چرا که عصمت، در قیافه ظاهرى انسان هویدا نیست و همانند سیاهى و سفیدى و چیزهاى دیگر با چشم دیده نمى‌شود؛ بلکه عصمت، صفتى است مخفى که جز از طریق خداوند داناى غیب شناخته نمى‌شود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، معانی الأخبار، ص131، ناشر: جامعه مدرسین، قم‏، اول، 1403 ق‏.

همو: الخصال، ص310، تحقیق: علی أکبر الغفاری، ناشر: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة ـ قم، 1403هـ ـ 1362ش

برخى از بزرگان سنى نیز با استناد به همین آیه، به صراحت گفته‌اند که انسان فاسق نمى‌تواند امامت جامعه را به عهده بگیرد. ابو بکر جصاص در این باره مى‌نویسد:

فثبت بدلالة هذه الآیة بطلان إمامة الفاسق وأنه لا یکون خلیفة وأن من نصب نفسه فی هذا المنصب وهو فاسق لم یلزم الناس اتباعه ولا طاعته.

پس به دلالت این آیه، ثابت مى‌شود که امامت فاسق باطل است و او نمى‌تواند امام باشد، و اگر کسى خودش را به این منصب نصب کند (به زور در اختیار بگیرد) در حالى که فاسق است، اطاعت و پیروى از او بر مردم واجب نیست.

الجصاص الرازی الحنفی، أبو بکر أحمد بن علی (متوفاى370هـ)، أحکام القرآن، ج1، ص86، تحقیق: محمد الصادق قمحاوی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت – 1405هـ.

جالب است که ابن عیینه که از بزرگان تاریخ اهل سنت به حساب مى‌آید، نصب ظالم را به عنوان امام،‌ همانند چوپانى گرگ‌ها بر گوسفندان دانسته است:

وعن ابن عیینة لا یکون الظالم إماما قط وکیف یجوز نصب الظالم للإمامة والإمام إنما هو لکف الظلمة فإذا نصب من کان ظالما فی نفسه فقد جاء المثل السائر من استرعى الذئب ظلم.

از ابن عیینه نقل شده است که: ظالم هرگز نمى‌تواند باشد، چگونه نصب ظالم براى امامت جایز باشد، در حالى فلسفه وجودى امام، جلوگیرى از ظلم است، وقتى کسى که خودش ظالم است به امامت منصوب شود، این مثل در باره او مصداق پیدا مى‌کند: کسى که گرگ را چوپان قرار دهد، ظلم کرده است.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص211، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

النسفی، أبو البرکات عبد الله ابن أحمد بن محمود (متوفاى710هـ)، تفسیر النسفی، ج1، ص69، طبق برنامه الجامع الکبیر.

أبی حیان الأندلسی، محمد بن یوسف (متوفاى745هـ)، تفسیر البحر المحیط، ج1، ص549، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ناشر: دار الکتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ -2001م.

زمخشرى در کتاب الکشاف در این باره مى‌نویسد:

«لا ینال عهدی الظالمین» وقرىء ( الظالمون ) أی من کان ظالما من ذریتک لا یناله استخلافی وعهدی الیه بالإمامة وإنما ینال من کان عادلا بریئا من الظلم وقالوا فی هذا دلیل على ان الفاسق لا یصلح للإمامة.

لا ینال عهدى الظالمین، که برخى «ظالمون» خوانده‌اند، به این معنا است: کسى که از فرزندان تو ظالم باشد، جانشین و عهدى من براى امامت، به او نخواهد رسید، و تنها به کسى مى‌رسد که عادل و از ظلم پاک باشد. گفته‌اند که این آیه دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.

الزمخشری الخوارزمی، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ)، الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج1، ص211، تحقیق: عبد الرزاق المهدی، بیروت، ناشر: دار إحیاء التراث العربی.

و بیضاوى مى‌گوید:

«قال لا ینال عهدی الظالمین» إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون من ذریته ظلمة وأنهم لا ینالون الإمامة لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها وإنما ینالها البررة الأتقیاء منهم وفیه دلیل على عصمة الأنبیاء من الکبائر قبل البعثة وأن الفاسق لا یصلح للإمامة.

جمله «قال لا ینال عهدى الظالمین» در جواب درخواست ابراهیم علیه السلام است و به او گوشزد مى‌کند که در بین نوادگان کسانى جزء ظالمان هستند و آن‌ها به مقام امامت نخواهند رسید؛ چرا که امامت امانت خداوند و عهد او است، و ظالم صلاحیت آن را ندارند. تنها انسان‌هاى نیک و پاک از فرزندان ابراهیم به آن مقام خواهند رسید. این آیه دلیل بر عصمت انبیاء از گناه کبیره قبل از بعثت است و دلیل بر این است که فاسق صلاحیت امامت را ندارد.

البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاى685هـ)، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1، ص397 ـ 398، ناشر: دار الفکر – بیروت.

نتیجه آن که: طبق این چهار آیه، ائمه اهل بیت علیهم السلام معصوم هستند.