چرا به خدا بی اعتناء هستیم؟
1- دوام نعمتها: اگر نعمتى از اوّل عمر با ما بود دیگر براى ما تازگى ندارد؛ اینکه ما آثار خدا را مىبینیم و به یاد او نیستیم و قدر آن را نمىدانیم، چون از اوّل زندگى در نعمت و با نعمت بودهایم. مثال: تا به حال خدا را به خاطر وجود انگشت شصت خود شکر نکردهاید، چون از اوّل تولّد با شما بوده، امّا اگر این انگشت براى مدّت کوتاهى بسته شود یا اصلًا بریده شود، مىبینید که بدون آن نمىتوانید حتّى دگمه یقه خود را ببندید. (اکنون که این جملهها را مىخوانید مىتوانید آزمایش کنید)
آرى، دوام نعمتها سبب غفلت ما از خدا مىشود و یکى از فلسفههاى ناگوارىها همین هشدارهاست. قرآن مىفرماید: ما گاهى مردم را در تنگنا قرار مىدهیم. «لعلّهم یضّرعون» « سوره اعراف، آیه 94» تا شاید به ما توجّه و به درگاه ما تضرّع کنند.
قرآن مکرّر به مردم امر مىکند که یاد نعمتها و امدادهاى الهى باشید و در دعاها مشاهده مىکنیم که اولیاى دین یک یک نعمتهاى خدا را ذکر مىکنند:
پروردگارا! تویى که مارا از کوچکى به بزرگى، از جهل به علم، از کمى به زیادى، از فقر به غنا و از مرض به سلامتى رساندى. درباره یاد خدا و نعمتهاى او قبلًا مطالبى را بیان کردیم.
2- بى توجّهى به آثار وجود خدا: اگر مىگوییم انسان از شگفتىهاى ساختمان یک سلّول، یک اتم یا یک برگ مىتواند خدا را بشناسد این درباره کسانى است که بخواهند بشناسند؛ امّا اگر کسى در جستجوى شناختن نباشد، هرگز با دیدن آثار، خدا را نمىشناسد. به این مثالها توجّه کنید:
الف: یک جگرفروش روزى دهها جگر را مىشکافد وبه سیخ مىکشد، امّا چه بسا مویرگها را نشناسد، چون در مقام شناخت مویرگ نیست.
ب: یک آئینه فروش که موهایش نامرتّب است، از صبح تا شب صدها بار به آئینهها نگاه مىکند، امّا موى خود را مرتّب نمىکند، زیرا او در فکر فروش آئینه است نه اصلاح موى خویش.
از مثالهاى فوق نتیجه مىگیریم که انسان تا نخواهد ودر مقام شناخت و بهرهگیرى نباشد، نه مىشناسد ونه بهره مىگیرد. اگر افرادى آثار خدا را مىبینند و مطالعه مىکنند وباز هم ایمان نمىآورند، براى آن است که هدفشان از مطالعه شناخت خدا نیست. اگر کسى در اندیشه شناخت خدا باشد، با یک دلیل او را شناخته وایمان مىآورد و چنانچه شخصى در چنین اندیشهاى نباشد با هزار دلیل نیز به خدا ایمان نمىآورد.
3- تأثیر پذیرى از محیط: یکىاز عوامل انحراف انسان از مذهب ودستورات مذهبى، تأثیرپذیرى از محیط است. انسان طبعاً و وجداناً از دزدى ناراحت مىشود وخیانت را بد مىداند لکن اگر در محیطى قرار گرفت که افراد آن دزد و خائن بودند او هم با آن رفتارها خو مىگیرد.
4- فرار از مسئولیّت: گاهى بىاعتنایى به مذهب، به خاطر فرار از مسئولیّت است، زیرا پذیرفتن دین، مساوى با قبول برخى قید وبندها است و گروهى به خاطر اینکه به خیال خود آزاد باشند به مذهب بىاعتنا مىشوند، غافل از آنکه رها شدن از فرمان و اطاعت خدا، مستلزم اسارت و بندگى دیگران است. کسى که بنده او نشد بنده همه مىشود و کسى که فرمان او را نپذیرفت بله قربانگوى همه خواهد بود. «ومَن یُشرک باللّه فکانّما خَرّ من السماء فَتَخطفَه الطّیر» « حج، آیه 31» کسى که در کنار خدا به سراغ غیر خدا رود او را به هر سویى مىبرند.
5- دشمنى با حقّ: گروهى هم به خاطر تعصّب، هوس، خودخواهى و لجاجت، با حقّ دشمنى مىورزند و به مکتب آسمانى، پشت پا مىزنند.
6- عدم تبلیغ صحیح و نارسایىهاى تبلیغى و یا معرّفىهاى باطل را نیز مىتوان یکى از عوامل بىاعتنایى به خدا و مذهب دانست.