چرا خداوند جهان را آفرید؟

پاسخ:

جهان هستى با تمام نظم و زیبایى هایش نمادى از لطف، مهربانى، علم، قدرت، حکمت و... خداست به طورى که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفى و پنهان مى ماند و به عبارتى هر «بود»ى ، «نمود»ى دارد؛ نمى شود روغن باشد اما چربى نداشته باشد و رحمت باشد اما بخشش نداشته باشد! بنابراین از همین جا مى توان نتیجه گرفت که خلقت جهان نتیجه صفات خداوند است . خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد ، فیض و هستى خداوند را دریافت کند و چون قابلیت وجود براى جهان هستى بود ، خداوند آن را آفرید ؛ بنابراین جهان هستى ، نشان دهنده صفات خداوند است. از این رو هستى بخشى جهان، با تمامى نظم و زیباییش و صورتگرى انسان با تمامى استعداد و توامندیش، جلوه گر جلال و جمال خداست و شایسته است که ما سپاس گزار خدا و قدر شناس او باشیم.خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بى نهایت دارد ، جهان و انسان را آفریده است و لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنان چه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد.در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آن‏ها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آن‏ها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت ، راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبى‏ها و پاکى‏ها دعوت مى کند ، ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواسته‏ها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایى‏هاى پیامبران او را به سوى خوبى‏ها فرا مى خواند. او در عرصه‏هاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهى‏ها ، عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سخت‏ترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنه‏هایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود.اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنه‏هاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کامل‏ترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و "جود" مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسان‏ها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند ؛ زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.