عزت نفس
92. دورى از دراز کردن دست سؤ ال به سوى فقیر
جوانمردى در جنگ با سپاه تاتار (در زمینى از ترکمنستان ) به زخمى شدید مبتلا شد، شخصى به او گفت : ((فلان بازرگان ، نوشداروى شفابخش دارد، اگر از او این دارو را بخواهى ، از دادن آن دارو، مضایقه نمى نماید.))
نظر به اینکه آن بازرگان بخل معروف بود بطورى که :
گر بجاى نانش اندر سفره بودى آفتاب - تا قیامت روز روشن ، کس ندیدى در جهان
جوانمرد گفت : اگر من آن نوشدارو را از آن بازرگان بخواهم ، چند صورت دارد، یا مى دهد، یا نمى دهد، و اگر داد، یا در فروختن دارو منفعت کند و یا منفعت نکند، به هر حال (یا آنهمه احتمال )نوشداروى او که بخیل است ، زهر کشنده خواهد بود:
هرچه از دو نان به منت خواستى - در تن افزودى و از جان کاستى
حکیمان فرزانه گفته اند: اگر آب حیات (زندگى جاودان ) را به بهاى آبرو و شرف بدهند، حکیم آن را نخرد، چرا که بیمارى مرگ از زندگى ذلیلانه ، خوشتر است .
اگر حنظل خورى از دست خوشخو - به از شیرینى از دست ترشروى
_ 96. بزرگ همت تر از حاتم
از حاتم (سخاوتمند معروف و ماندگار تاریخ ) پرسیدند: ((آیا بزرگ همت تر از خود در جهان دیده اى ؟ یا شنیده اى ؟ ))جواب داد: روزى چهل شتر براى سران عرب قربان کردم ، آن روز براى حاجتى به صحرا رفتم ، خارکنى را در بیابان دیدم که پشته هیزم را فراهم کرده تا آن را به شهر بیاورد و بفروشد، به او گفتم : ((چرا به مهمانى عمومى حاتم نمى روى که گروهى بسیار از مردم در کنار سفره او نشسته اند. )) در پاسخ گفت :
هر که نان از عمل خویش خورد - منت حاتم طائى نبرد
من این خارکن را از نظر جوانمردى و همت از خودم برتر یافتم .
جوع
_87. سلامتى مردم مدینه و دکتر بى مشترى
عصر پیامبر صلى الله علیه و آله بود، یکى از شاهان غیر عرب ، پزشک حاذقى را به محضر رسول خدا در مدینه فرستاد (تا به درمان بیماران آن دیار بپردازد ) آن پزشک یک سال در آنجا ماند، ولى (بخاطر نبودن بیمار) کسى براى درمان بیمارى خود نزد او نرفت ، و درخواست معالجه از او نکرد. پزشک نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گله کرد که من براى درمان یاران به اینجا آمده ام ، ولى در این مدت ، کسى به من توجه نکرد، تا خدمتى را که بر عهده من است انجام دهم .
پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: ((این مردم (مسلمان )در زندگى شیوه اى دارند که تا اشتها به غذا بر آنها غالب نشود، غذا نمى خورند، و وقتى که مشغول غذا خوردن شدند تا اشتها دارند و هنوز سیر نشده اند، دست از غذا بر مى دارند.)) (از این بو همواره سلامت و تندرست هستند و نیاز به مراجعه به طبیب ندارند.)پزشک گفت : راز مطلب را یافتم ، همین شیوه موجب تنگدستى آنها شده است ، خاضعانه به پیامبر صلى الله علیه و آله احترام کرد، و از محضرش رفت .
سخن آنگه کند حکیم آغاز-یا سر انگشت سوى لقمه دراز
که ز ناگفتنش خلل زاید-یا ز ناخوردنش به جان آید
لاجرم حکمتش بود گفتار-خوردش تندرستى آرد بار
_88.نیرو گیرنده از غذا باش نه حمال آن
((اردشیر بابکان )) (مؤ سس سلسله پادشاهان ساسانى ، که از سال 224 تا 241 میلادى پادشاه نمود) از طبیبان عرب پرسید: ((روزى باید چه اندازه غذا خورد؟ ))طبیب عرب : به اندازه صد درهم (معادل وزن 48 جو)کافى است .اردشیر: این اندازه ، چه نیرویى به انسان مى دهد؟طبیب عرب : این مقدار غذا، براى استوارى و حرکت و حمل تو کافى است ، ولى اگر بیش از این بخورى تو باید حمال آن باشى !
خوردن براى زیستن و ذکر کردن است-تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است
_ نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف ، جانت برآید
کظم غیظ
79. پهلوان تن و ناتوان جان
به پهلوان زورآزمایى در یک ماجرایى ناسزا گفت . پهلوان عصبانى و خشمگین شد، به طورى که بر اثر خشم ، کف از دهانش بیرون آمده بود و با هیجان شدید بر سر ناسزاگو فریاد مى کشید، صاحبدلى از آنجا عبور مى کرد، پرسید: ((این پهلوان چرا این گونه عصبانى و خشم آلود شده و نعره مى کشد؟))گفتند: شخصى به او دشنام داده است . صاحبدل گفت : ((این فرومایه ، هزار من وزنه بلند مى کند، ولى طاقت ناسزایى را ندارد؟ )) (در بدن ، پهلوان است ولى در روح و روان بسیار ضعیف و ناتوان .)
لاف سر پنجگى و دعوى مردى بگذار-عاجز نفس ، فرومایه چه مردى زنى
گرت از دست برآید دهنى شیرین کن-مردى آن نیست که مشتى بزنى بر دهنى
اگر خود بر کند پیشانى پیل-نه مرد است آنکه در او مردمى نیست
بنى آدم سرشت از خاک دارد-اگر خالى نباشد، آدمى نیست
امربه معروف و نهی از منکر
_ گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردى از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش برون مى کشد ز آب
وین جهد مى کند که بگیرد غرق را