تعلق به دنیا و زهد

_ عمر یکى از شاهان ، به پایان رسید. چون جانشین نداشت چنین وصیت کرد: ((صبح ، نخستین شخصى که از دروازه شهر وارد گردید، تاج پادشاهى را بر سرش بگذارید و کشور را در اختیارش قرار دهید.))رجال مملکت در انتظار صبح به سر بردند. از قضاى روزگار نخستین کسى که از دروازه شهر وارد شد، یک نفر گدا بود که تمام داراییش یک لقمه نان و یک لباس پروصله ، بیش نبود.ارکان دولت و شخصیتهاى برجسته کشور، مطابق وصیت شاه ، تاج شاهى بر سر گدا نهادند کلیدهاى قلعه ها و خزانه ها را به او سپردند. او مدتى به کشوردارى پرداخت . طولى نکشید که فرماندهان از اطاعت او سرباز زدند و دشمنان در کمین و شاهان اطراف بناى مخالفت با او را گذاشتند. قسمتى از کشورش را تصرف نمودند و از کشور جدا ساختند.گداى تازه به دوران رسیده خسته شد و خاطرش بسیار پریشان گشت . یکى از دوستان قدیمش از سفر باز گشت . دید دوستش به مقام شاهى رسیده ، نزد او آمد و گفت :((شکر و سپاس خداوندى را که گل را از خار بیرون آورد و خار را از پاى خارج ساخت و بخت بلند تو را به پادشاهى رسانید و در سایه اقبال سعادت به این مقام ارجمند نایل شدى . ان مع العسر یسرا : ((همانا با هر رنجى ، آسایشى وجود دارد.))

شکوفه گاه شکفته است و گاه خوشیده _ درخت ، وقت برهنه است و وقت پوشیده

شاه جدید، که از پریشانى دلى نا آرام داشت به دوست قدیمش رو کرد و گفت : ((اى یار عزیز! به من تسلیت بگو که جاى تبریک نیست . آنگه که تو دیدى ، غم نانى داشتم و امروز تشویش جهانى !))(در آن زمان که گدا بودم تنها براى نان غمگین بودم ، ولى اکنون براى جهان ، غمگین و پریشانم .)

اگر دنیا نباشد دردمندیم_ وگر باشد به مهرش پایبندیم

حجابى ، زین درون آشوبتر نیست_که رنج خاطر است ، ار هست و گر نیست

مطلب گر توانگرى خواهى _ جز قناعت که دولتى است هنى

_ یکى از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوى را در عالم خواب دید که همه بدنش در قبر، پوسیده و ریخته شده ، ولى چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره مى کند. خواب خود را براى حکما و دانشمندان بیان کرد تا تعبیر کنند، آنها از تعبیر آن خواب فروماندند، ولى یک نفر پارساى تهیدست ، تعبیر خواب او را دریافت و گفت : ((سلطان محمود هنوز نگران است که ملکش در دست دگران است !))

 جهان اى برادر نماند به کس    دل اندر جهان آفرین بند و بس     چو آهنگ رفتن کند جان پاک    چه بر تخت مردن چه بر روى خاک

_ نیم نانى گر خورد مرد خدا    بذل درویشان کند نیمى دگر   ملک اقلمى بگیرد پادشاه    همچنان در بند اقلیمى دگر

_

عمر گرانمایه در این صرف شد

تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا

اى شکم خیره به نانى بساز

تا نکنى پشت به خدمت دو تا

_  پادشاهى دچار حادثه خطیرى شد. نذر کرد که اگر در آن حادثه پیروز و موفق گردد. مبلغى پول به پارسایان بدهد. او به مراد رسید و کام دلش بر آمد. وقت آن رسید که به نذرش وفا کند، کیسه پولى را به یکى از غلامان داد تا آن را در تامین مخارج زندگى پارسایان به مصرف برساند. آن غلام که خردمندى هوشیار بود هر روز به جستجو براى یافتن زاهد مى پرداخت و شب نزد شاه آمده و کیسه پول را نزدش مى نهاد و مى گفت : ((هرچه جستجو کردم زاهد و پارسایى نیافتم .))شاه گفت : ((این چه حرفى است که مى زنى ، طبق اطاعى که دارم چهارصد زاهد و پارسا در کشور وجود دارد.))غلام هوشیار گفت : ((اعلیحضرتا! آنکه پارسا است ، پول ما را نمى پذیرد، و آن کس که مى پذیرد پارسا نیست . ))شاه خندید و به همنشینانش گفت : ((به همان اندازه که من به پارسایان حق پرست ارادت دارم ، این غلام گستاخ با آنها دشمنى دارد، ولى حق با غلام است .)) (که آن کس که در بند پول است زاهد نیست .)

زاهد که درم گرفت و دینار_ زاهدتر از او یکى به دست آر

_82. سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا

 پادشاهى با دیده تحقیرآمیز به پارسایان مى نگریست ، یکى از پارسایان از روى تیز فهمى ، دریافت که پادشاه نسبت به پارسایان ، بى اعتنا است ، به او گفت : ((اى شاه ! ما در این دنیا از نظر لشگر از تو کمتریم ولى از نظر عیش ‍ زندگى از تو شادتر مى باشیم ، و در مورد مرگ با تو برابریم و در روز حساب قیامت از تو بهتریم ، بنابراین چرا بر ما فخر مى فروشى ؟ ))

اگر کشور گشاى کامران است-و گرد رویش ، حاجتمند نان است

در آن ساعت که خواهند این و آن مرد-نخواهند از جهان بیش از کفن برد

چو رخت از مملکت بربست خواهى-گدایى بهتر است از پادشاهى

پارسا در ظاهر لباس پاره پوشیده و سرش را تراشیده ، ولى در باطن ، دلش ‍ زنده است و هواى نفسش مرده است .

نه آنکه بر در دعوى نشیند از خلقى-وگر خلاف کنندش به جنگ برخیزد

اگر ز کوه غلطد آسیا سنگى-نه عارف است که از راه سنگ برخیزد

شیوه پارسایان ، ذکر و شکر، خدمت و طاعت ایثار و قناعت ، توحید و توکل ، تسلیم و تحمل است . هر کس که داراى این صفات است ، در حقیقت پارسا است گرچه لباس پاره پوشیده باشد، ولى آن کس که هرزه گرد، بى نماز، هواپرست و هوسباز است و همواره اسیر شهوت بوده و در خواب غفلت بسر مى برد و بى بندوبار است ، چنین کسى رند (دغلباز) است گرچه در میان لباس فاخر باشد.

اى درونت برهنه از تقوا-کز برون جامه ریا دارى

پرده هفت رنگى در مگذار-تو که در خانه بوریا دارى