گناه

_54. مرد پارسایى را در کنار دریا دیدم ، گویى پلنگ به او حمله کرده بود، زخمى جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مى نمود بهبود نمى یافت . مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود. در عین حال شب و روز شکر خدا مى کرد، از او پرسیدند: ((خدا را به خاطر چه نعمتى شکر مى کنى ؟ )) در پاسخ گفت : ((شکر به خاطر آنکه خداوند مرا به مصیبتى گرفتار کرد، نه به معصیتى .))

اگر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز

تا نگویى که در آن دم ، غم جانم باشد

گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد

کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد

آثار گناه

60. پند لقمان حکیم

 کاروانى تجارتى از سرزمین یونان عبور مى کرد و همراهشان کالاهاى گرانبها و بسیارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله کردند و همه اموال کاروانیان را غارت نمودند. بازرگان به گریه و زارى افتادند و خدا و پیامبرش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم کنند، ولى رهزنان به گریه و زارى آنها اعتنا ننمودند.

چو پیروز شد دزد تیره روان

چه غم دارد از گریه کاروان

لقمان حکیم در میان آن کاروان بود. یکى از افراد کاروان به او گفت : ((این رهزنان را موعظه و نصیحت کن ، بلکه مقدارى از اموال ما را به ما پس دهند، زیرا حیف است که آن همه کالا تباه گردد.))

لقمان گفت : ((سخنان حکیمانه به ایشان گفتن حیف است . ))

آهنى را که موریانه بخورد

نتوان برد از او به صیقل زنگ

به سیه دل چه سود خواندن وعظ

نرود میخ آهنین بر سنگ

سپس گفت : ((جرم از طرف ما است )) (ما گنهکاریم که اکنون گرفتار کیفر آن شده ایم . اگر این بازرگانان پولدار، کمک به بینوایان مى کردند، بلا از آنها رفع مى شد.)

به روزگار سلامت ، شکستگان دریاب

که جبر خاطر مسکین ، بلا بگرداند

چو سائل از تو به زارى طلب کند چیزى

بده و گرنه ستمگر به زور بستاند

_ در دوران کودکى از دانشمند بزرگى پرسیدم که انسان چه وقت بالغ مى شود؟ در پاسخ گفت : ((در کتب فقه نوشته شده ، یکى از سه نشانه دلیل بالغ شدن است : 1 - تمام شدن پانزده سال (قمرى ) 2 - محتلم شدن 3 - روییدن موى زیر ناف . ولى بالغ شدن در حقیقت یک شرط دارد و آن اینکه همت تو به کسب رضاى خدا بیش از کسب بهره هواى نفس باشد. کسى که چنین نیست محققان او را به عنوان بالغ نمى شناسند.))

به صورت آدمى شد قطره آب - که چل روزش قرار اندر رحم ماند

وگر چل ساله را عقل و ادب نیست - به تحقیقش نشاید آدمى خواند

جوانمردى و لطفست آدمیت - همین نقش هیولایى مپندار

هنر باید، به صورت مى توان کرد - به ایوانها در، از شنگرف و زنگار

چو انسان را نباشد فضل و احسان - چه فرق از آدمى با نقش دیوار

بدست آوردن دنیا هنر نیست - یکى را گر توانى دل به دست آر

_ از دانشمند بزرگى پرسیدم معنى این سخن (رسول خدا صلى الله علیه و آله )چیست ؟ مى فرماید اعدا عدوک نفسک التى بین جنیک  دشمنترین دشمنان تو، نفس بدفرماى تو است که در میان دو پهلوى تو (در درون تو ) قرار دارد. در پاسخ گفت : از آنجا که به هر دشمنى نیکى کنى ، دوست تو گردد، مگر نفس اماره که هر چه او را بیشتر مدارا کنى ، مخالفتش زیاد مى شود. بنابراین دشمنترین دشمنان خواهد بود.

فرشته خوى شود آدمى به کم خوردن - وگر خورد چو بهائم  بیوفتد چو جماد

مراد هرکه برآرى مرید امر تو گشت - خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد