15مأموریت انبیاء و پیغمبران
1- دعوت مردم به یکتاپرستى
دعوت مردم به توحید و پرستش خدا، سرلوحه تعالیم انبیاست. آنها با زبانى شیوا و آرام و متین «قولًا لیّنا» « طه، آیه 44» و مطابق با درک و شعور افراد «انّا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلّم الناس على قدر عقولهم» « بحارالانوار، ج 1، ص 85» این مسئولیت خود را انجام مىدادند و با بیان نعمتهاى الهى و پاداشهاى دنیوى و اخروى مردم را به عبادت الهى فرا مىخواندند.
بیان نعمتهاى الهى و آگاهى نسبت به آنها، انسان را به عبادت خدا تشویق و ترغیب مىکند. خداوند به حضرت موسى علیه السلام فرمود: مردم را عاشق من کن! عرض کرد: چگونه؟ فرمود: نعمتهایم را برایشان بشمار. «ذکّرهم آلائى و نعمائى لیحبّونى» « بحارالانوار، ج 2، ص 4»
برخى مىپرسند: چه کنیم که فرزندمان نماز بخواند؟ مىگویم: الطاف خدا را براى فرزندت بگو، او به خدا علاقهمند خواهد شد و در نتیجه، نماز خواندن براى او آسان و شیرین مىشود.
انبیا نحوه پرستش را نیز به انسانها مىآموزند، در غیر این صورت، انسانها در نوع پرستش دچار اشتباه و خرافات مىگردند.
یکى از اشعار غلطى که در میان ما رایج است، شعر معروفى است درباره موسى و شبان که آن چوپان براى پرستش خدا، به دنبال آب و جارو کردن خانه خدا و شانهکردن موهاى خدا بود.
اصولًا فلسفه بعثت حضرت موسى علیه السلام و سایر انبیا آن است که اگر مردم اشتباهى مرتکب مىشوند، اصلاح شوند. وظیفه موسى اصلاح و راهنمایى است، در غیر این صورت، بعثت یعنى هیچ، یعنى لغو! این که «هر چه مىخواهد دل تنگت بگو» معنا ندارد! مثل اینکه در سر چهارراه، پلیسى را بگذاریم و بعد بگوییم: هر کس هر جورى مىخواهد بیاید و برود. خوب، این پلیس چه کاره است؟
2- مبارزه با شرک
دوّمین مأموریت انبیا مبارزه با شرک وخرافات است، از آدمپرستى گرفته تا ماه و خورشید پرستى تا سنگ و چوب پرستى، تا ملّیت و مدرک پرستى و تا مقام و پول و هوا پرستى و سایر شاخهها و مویرگهاى شرک که باید با دست تواناى انبیا برچیده شود.
این فریاد ابراهیم علیه السلام است که با آن همه سخنان نرم با عموى بت پرست خود و با آن همه استدلالهاى زیبا براى نمرود و با آن روش ابتکارى خود براى خورشید و ماه پرستان، همین که دریافت سخن و استدلال دیگر اثر ندارد فریاد زد که من بتهاى شما را در آیندهاى (نه چندان دور) درهم مىکوبم: «تاللّه لاکیدنّ اصنامکم» « انبیاء، آیه 57» و چنین هم کرد، زیرا آنجا که نصیحت و موعظه و استدلال اثر ندارد با یک عمل قاطع و انقلابى باید فطرتهاى خفته مردم را بیدار نمود و لذا ابراهیم را مىبینیم در روزى که شهر خلوت شد تبر خویش را برداشت و به بتکده رفت و به قول قرآن «فجعلهم جذاذاً» « انبیاء، آیه 58» بتها را قطعه قطعه کرد و تبر را به گردن یکى از بتهاى بزرگتر انداخت و رفت. همین که مردم به شهر بازگشتند و شکسته شدن بتها را دیدند از یکدیگر پرسیدند: کدام ظالم خدایان ما را این چنین درهم کوبیده است؟ چیزى نگذشت که متوجه ابراهیم شدند و گفتند: این عمل تنها کار اوست، ابراهیم همیشه از بتها و بتپرستى ما شدیداً انتقاد مىکرد اکنون باید او را دستگیر و در برابر مردم احضارش کنیم تا هم او به ظلم خود اقرار کند و هم ما عمل او را محکوم کرده، به جزاى کارش برسانیم.
ابراهیم را آوردند و از او پرسیدند: چرا بتها را درهمکوبیدى؟ گفت: اگر بت بزرگ سخن مىگوید از او بپرسید. مردم به یکدیگر نگاه کرده، پیش خود گفتند: بت که حرف نمىزند. ابراهیم علیه السلام که منتظر چنین صحنهاى بود و دید بتپرستان به خود آمدند و سرهایشان را به زیر افکندند، فریاد زد آیا عبادت مىکنید بتهایى را که قادر بر نفع و ضرر شما نیستند؟ آیا تعقّل نمىکنید؟
این ماجرا که در سوره انبیاء از آیه 58 به بعد آمده، بیانگر یکى از کارهاى پیامبران بزرگوار است که چگونه یک تنه براى مبارزه با شرک و خرافات و بیدار کردن وجدانهاى خفته، دل به دریا زده، به استقبال خطر مىرفتند، آنان حتى حاضر بودند براى نجات مردم از آتش قیامت، آتش دنیا را تحمّل کنند. بارها خواندیم و شنیدیم که دشمنان ابراهیم علیه السلام آتشى سهمگین به وجود آوردند و آن قهرمان توحید را در آن افکندند، غافل از آنکه نقشه آنها نقش بر آب خواهد شد، و به اراده خدا ابراهیم علیه السلام از میان آتش جان به سلامت خواهد برد.
انبیا مردم را نسبت به انواع شرک آشنا مىکنند و آنها را از آن بر حذر مىدارند.
البتّه عوامل متعددى وجود دارد که انسان را از توحید منحرف مىکند و به شرک مىکشاند. گاهى انسان توجه ندارد که کارهاى او شرک است، بلکه خود شرک است. خودپرستى نوعى شرک است. زیرا هنگامى که خود پرستى آمد، خداپرستى مىرود. ممکن است کسى 10 سال درس خداپرستى بدهد، اما همین بحثها خود پرستى باشد.
200 مرتبه کلمه «دون الله» در قرآن پیام دارد که مراقب و مواظب کارها و نیّات
خود باشیم. ریا شرک است. اگر یک درصد عبادت براى غیر خدا باشد، عبادت خراب مىشود.
خاطره
سوار هواپیما شدیم، چیزى به پرواز نمانده بود امّا اعلام شد: مسافران پیاده شوند! همه را پیاده کردند، سؤال کردیم چه خبر است، آیا بمبى یا تروریستى در هواپیما وجود دارد؟ گفتند: یک سوسک درون هواپیما دیده شده است! گفتیم: این همه مسافر را به خاطر یک سوسک پیاده کردید؟! گفتند: بله! ممکن است این سوسک یکى از سیمهاى حساس را بجود و رابطه خلبان با برج مراقبت قطع شود و منجر به سقوط هواپیما گردد. آرى، یک پرواز، به خاطر یک سوسک متوقّف مىشود، شرک نیز مانند همان سوسک است با این تفاوت که شرک سیم اخلاص را مىجود. بنابراین، شرک را دست کم نگیریم!
امام سجاد علیه السلام در شبهاى ماه رمضان مىفرمود: «الهى طهّر قلبى من الشرک»، پروردگارا! دلم را از شرک پاک گردان.
نتیجه و ثمره دورى از شرک و داشتن اخلاص چند چیز است. اولًا: آدم مخلص هیچ گاه عقدهاى نمىشود، ثانیاً: هیچ گاه پشیمان نمىگردد. ثالثاً: شیطان حریف او نمىشود. شیطان به این حقیقت اعتراف کرده و گفته است: خدایا! به عزّتت قسم همه مردم را گمراه مىکنم، مگر بندگان مخلص تو را. «الا عبادک منهم المخلصین» « حجر، آیه 40»
3- مبارزه با طاغوت
خداوند به موسى علیه السلام خطاب مىکند که به سراغ فرعون برو زیرا او طغیان کرده است. «اذهب الى فرعون انّه طَغى» « طه، آیه 24»
آرى، انبیا باید جلو تمام طاغوتها و یاغىها را بگیرند و مبارزه واقعى و جدّى با
آنان در رأس برنامههاى انبیا قرار دارد و این مبارزه زمینهساز توحید است، زیرا تا خدایان دروغین نفى نشوند ما به «اللّه» نمىرسیم. در جمله «لااله الّا اللّه» که شعار توحیدى ماست، ابتدا با «لااله» تمام طاغوتها نفى مىشود و سپس با «الله» آشنا مىشویم، راستى که تا ظرف دل از غیر خدا پاک نشود جاى خدا نخواهد بود.
4- نجات محرومان و مستضعفان
حضرت موسى علیه السلام به فرعون مىگوید: بنىاسرائیل را که در چنگال ظلم تو به بردگى کشیده شدهاند آزاد کن و دست از شکنجه و آزار و استثمار آنان بردار.
«فارسل معنا بنىاسرائیل و لا تعذّبهم» « طه، آیه 47»
آرى، نجات محرومان و مستضعفانِ زیر سلطه، وظیفه پیامبران الهى است. ناگفته پیداست حساب محکوم کردن ظلم که از طرف انبیا صورت مىگیرد، از حساب محکوم کردنهایى که در سمینارها و قطعنامهها و شعارهاى دیپلماسى کشورها صورت مىگیرد جداست، زیرا مىبینیم که واقعاً موسى علیه السلام بنىاسرائیل را آزاد کرد و فرعون را بیچاره کرد، اما حامیان حقوق بشر در طول عمرشان حتى حقوق یک ماه خودرا صرف نجات انسانها نکردند و در هیچ جاى دنیا گام چشمگیرى براى رهایى مستضعفان برنداشتهاند و تنها با نام حقوق بشر براى خود حقوقى تثبیت نمودهاند. آیا وقت آن نشده است که مستضعفان جهان از این تشکیلات قطع امید کنند و با هم متّحد شوند و در راه انبیا قرار گیرند؟
5- اقامه شعائر و فرائض دینى
انبیا در اندیشه اقامه فرائض و واجبات دینى، همچون نماز، زکات، امر به معروف و نهى از منکر در جامعه بودهاند. «الّذین ان مکّناهم فى الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزّکاة و أمروا بالمعروف و نهوا عن المنکر» « حج، آیه 41»
نماز، تبلورى از ارتباط بندگان خدا با خالق خویش و زکات مظهر ارتباط بندگان با یکدیگر و امر به معروف و نهى از منکر تبلورى از احیاى ارزشها و خوبىها و محو زشتىها و بدىها در جامعه است. امّا دشمنان انبیا هنگامى که به قدرت مى رسند، در صدد فساد و جنگ و تباهى هستند. «اذا تَولّى سَعى فى الارض لیفسد فیها» « بقره، آیه 205»
6- داورى به حق و عدالت
یکى دیگر از مأموریتهاى انبیا، مسئولیت داورى و قضاوتِ به حقّ میان مردم است، قرآن مىفرماید:
«ولکلّ امّة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط وهم لایظلمون» « یونس، آیه 47» براى هر امّتى پیامبرى است، همین که پیامبرشان به سراغشان آمد میان مردم به عدالت حکم مىشود و هرگز به کسى ظلم نمىشود.
«یا داود انّا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق» « ص، آیه 26» اى داوود! ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم پس در میان مردم به عدالت داورى کن.
7- دعوت مردم به خوبىها
پیامبر همواره مردم را به کارهاى نیک و معروف سفارش مىکرد. «یأمرهم بالمعروف» « اعراف، آیه 157» او آنان را از غارتگرى به ایثار، از بتپرستى به خدا، از تفرقه به وحدت، از قتل به اخوّت، از اسراف به زهد، از جهل به علم، از ظلم به عدالت، از تبعیض به تساوى، از غرور به تواضع و از شرک به اخلاص رساند و یک انقلاب بزرگ فرهنگى به معناى وسیع و جامع و واقعى به وجود آورد و این، مسئولیّتى است که بر دوش همه پیامبران الهى بوده است.
8- بازداشتن مردم از بدىها
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله همچون سایر انبیا، مردم را از انجام منکرات باز مىداشت.
«وینهاهم عن المنکر» « اعراف، آیه 157»
زندگىِ اعراب قبل از بعثت، از نظر فکرى، فرهنگى، عقیدتى، بهداشتى، اقتصادى، امنیّتى و اجتماعى در بدترین وضع بوده است، که براى هر یک شاهدى از سخنان حضرت على علیه السلام نقل مىکنیم:
از نظر فکرى: چراغ هدایت به کلى خاموش و حیرت و کور دلى همه را فراگرفته بود: «فالهدى خامل و العمى شامل» « نهجالبلاغه، خطبه 2»
از نظر فرهنگى: کسى که بتواند کتابى بخواند وجود نداشت: «و لیس احد من العرب یقرء کتابا» « نهجالبلاغه، خطبه 33»
از نظر عقیده: به دور بتهایى از سنگ و چوب، همچون پروانه مىگشتند و عبادت مىکردند: «و الاصنام فیکم منصوبة» « نهجالبلاغه، خطبه 33»
از نظر بهداشتى: آب آلوده و غذاى فاسد مصرف مىکردند: «یشربون الکدر» « نهجالبلاغه، خطبه 26»، «و طعامها الجیفة». « نهجالبلاغه، خطبه 88»
از نظر اقتصادى: چنان فقر بر آنها حکومت مىکرد که جز نان خشک و بىخورشت چیز دیگرى براى اکثر مردم وجود نداشت: «و تأکلون الجشب» « نهجالبلاغه، خطبه 26»
از نظر امنیّتى: بر دل مردم ترس و بر مغز آنان شمشیر حکومت مىکرد. آنچه به دلها چسبیده بود، ترس و آنچه جدا بود شمشیر بود. «شعارها الخوف و دثارها السیف» « نهجالبلاغه، خطبه 88» از یکدیگر مىترسیدند و وحشت همگان را فراگرفته بود، ولى در عین حال ظاهرى شجاع داشتند، شمشیر مىکشیدند و یکدیگر را تهدید مىکردند.
از نظر اجتماعى: تفرقه و درگیرى میان قبایل چنان بود که گاهى به بهانهاى کوچک خون یکدیگر را مىریختند، پیوندهاى فامیلى از هم گسسته بود، آنچه ضعیف بود حق و آنچه قوى بود شیطان بود، سرمه چشمها اشک بود، این شرایط اسفناک در بیان على علیه السلام چنین ترسیم شده است: «تسفکون دمائکم وتقطعون ارحامکم» « نهجالبلاغه، خطبه 26»
کوتاه سخن آنکه مردم در بدترین نوع زندگى و غرق در خرافات و متحیّر در تاریکىهاى شرک و تفرقه و ظلم و فقر به سر مىبردند، پیامبر اسلام آمد و تمام این پردههاى ظلم و منکرات و ابرهاى تیره را کنار زد. آرى، یکى از کارهاى انبیا نهى از منکر و مبارزه با مفاسد است. رسول خدا صلى الله علیه و آله با همه مفاسد مبارزه کرد: آدمکشى، فرزندکشى، سجده براى شاهان در ایران و براى بتها در عربستان و شیوع ربا و مشروبات. راستى چه خدمتى براى نجات انسانها از مبارزه با این منکرات با ارزشتر است.
اگر مردم جهان با زندگى و فداکارى رهبران آسمانى و مصلحان واقعى آشنا شوند، هرگز رهبرانى را که به نام حمایت از کارگران و محرومان در بهترین کاخها زندگى مىکنند و فیلسوف نمایانى که به نام علم و فلسفه میلیونها انسان را به نیستى کشاندهاند، بر پیشوایان معصوم ترجیح نمىدادند و خط مستقیم انبیا را دنبال مىکردند.
انبیا هم صادق بودند و هم موفّق، دیگران نه صادقند و نه موفق. چون هر چند سال که مىگذرد با نارسایى مکتبهاى ساخته دست بشر و واکنشهاى منفى آن برمىخوریم و اگر کسانى گاه و بیگاه کلام حقى و طرح صحیحى براى جامعه ارائه مىدهند، بهتر از آن را در مکتب انبیا مىیابیم.
از همه گذشته، دید مصلحان و رهبران غیر آسمانى تا مرز مرگ بیشتر نیست اما
طرحى که انبیا ارائه مىدهند اثر جاودانى دارد. طرحى که دیگران ارائه مىدهند یک بعد زندگى را آباد مىکند ولى ابعاد دیگر را نادیده مىگیرند. چنانکه گاهى به عنوان اصالت انسان و آزادى، از تمام ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى غفلت مىشود.
گاهى چنان به اقتصاد توجّه مىشود و آن را زیربنا قرار مىدهند و براى تمام پدیدههاى اجتماعى وسیاسى وعقیدتى تفسیر اقتصادى مىکنند که ارزشهاى دیگر فراموش مىشود.
اما طرح خدایى انبیا بدون آنکه از ارزشى بکاهد و یا اصلى را نادیده بگیرد به انسان عرضه مىشود و این خود یکى از امتیازات طرح انبیاست، این اسلام است که در میدان جنگش نیز نماز و اخلاق و بهداشت به چشم مىخورد. نماز جماعتش تنها عبادت نیست که بعد سیاسى و اجتماعى نیز دارد.
9- تزکیه و تعلیم
از مأموریتهاى انبیا، تزکیه و تعلیم است. «یُزکّیهم و یُعلّمهم» «سوره جمعه، آیه 2» تزکیه یعنى رشد دادن و پاک کردن. انسان تا خود را از آلودگىها و خودخواهىها و تعصّبات جاهلى نرهاند، رشد نمىکند.
باید تزکیه و تعلیم در کنار هم باشند. به منزله دو بال براى پرواز در دنیا و آخرت که باید با هم دیده شوند. دنیاى غرب در «یعلّمهم» جلو رفته، امّا در «یزکّیهم» در چاله افتاده است!
داستان
شخصى سوار اسب بود. به رودخانه کم عمقى رسید و خواست عبور کند، امّا اسب به جاى آنکه پا در آب نهد و عبور کند، همین که به آب رسید ایستاد. صاحب اسب پیاده شد و لباس خود را بالا گرفت و جلو افتاد و افسار اسب را کشید امّا حرکت نکرد، شروع کرد به شلاق زدن اسب امّا باز هم فایدهاى نداشت. پیر مرد حکیمى که در گوشهاى به تماشاى این صحنه نشسته بود صاحب اسب را فراخواند و گفت: اگر آب را گل آلود کنى اسب حرکت خواهد کرد، او دستور پیرمرد را انجام داد و چون اسبش به راحتى از آب گذشت، در آن سوى رودخانه از پیرمرد تشکّر کرد و فلسفه گلآلود کردن آب را پرسید. پیرمرد گفت: آب که زلال بود، اسب شما خود را در آب مىدید و چون خود را مىدید پا روى خود نمىگذاشت!
انسان هم تا خود را ببیند و خود محور و خودخواه و خودبین و خودپرست باشد و در اندیشه خود، حزب، گروه، خط و باند خود باشد، پا روى خود و هوسهاى خود نگذارد، هیچ گاه نتواند حرکت کند و کسى که از خود عبور نکند به خدا نمىرسد.
برخى همین که دو کتاب مىخوانند، خودشان را مىگیرند و فکر مىکنند خیلى باسوادند و دیگران را تحویل نمىگیرند. آنها فکر نمىکنند که شاید 200 میلیون کتاب را نخواندهاند. کسى که راه مىرود نباید به پشت سر خود نگاه کند که چقدر راه آمده است، باید به جلو نگاه کند که چه راه طولانى در پیش دارد.
چرا ازدواج ارزش دارد؟ چون انسانِ بىهمسر فقط خود را مىبیند. اما هنگامى که ازدواج کرد، خود را مىشکند و دایره بزرگتر و گستردهتر مىشود. آدمهاى عادّى وقتى دعا مىکنند مىگویند: خدایا قرض مرا ادا کن، مریض مرا شفا بده، امّا امام زینالعابدین علیه السلام وقتى دعا مىکند، مىفرماید: «اللهم أغنِ کلّ فقیر، اللهم أشبِع کلّ جائع»، خدایا! همه فقیران را بىنیاز گردان و همه گرسنگان را سیر کن.
معناى تزکیه این است که انسان در هوسهاى خود دفن نشود و در چنگال خواستههاى درونى اسیر نگردد، هم روح را از شرک و حسد و جاهطلبى و بخل و ترس و قساوت پاک کند و هم فکر را از جهل و خرافه و خامى و تخدیر نجات دهد و هم جامعه را از خفقان و اغفال و استثمار و بردگى طاغوتها نجات دهد.
بلاى دنیاى دیروز و امروز، بلاى عدم تزکیه است. روز به روز دانشمندان زیاد مىشوند اما آمار جنایات کم نشده، هر چه دکتر حقوق بیشتر مىشود، حقوق ملّتهاى مستضعف بیشتر زیر پا نهاده مىشود. چرا؟ به خاطر آنکه در ظرف آلوده شیر ریختهاند و به انسان تزکیه نشده تعلیم دادهاند.
با یک مقایسه و سنجش، به خوبى مىتوان فرق کسانى را که در مکتب انبیا تربیت شدهاند با کسانى که در فرهنگهاى غیر آسمانى رشد یافتهاند دریافت. آدم دیندار آخربین است و آدم بىدین آخوربین. البتّه هر کس که نام مسلمان روى خود گذارده نمىتوان او را تربیت شده اسلام نامید.
در عصر حاضر و در کشورهاى به اصطلاح پیشرفته ومتمدّن، براى به دست آوردن ریاست، روشنفکرترین افراد به انواع زد و بندها، تبلیغات نابجا، وعدههاى دروغ و تملّقهاى گوناگون دست مىزنند و به خوبى فقر معنوى در قله دنیاى متمدّن به چشم مىخورد.
تزکیه و تقوا، انسان را در حوادث تلخ و شیرین پایدار نگاه مىدارد.
انسان صالح هرگز حاضر نیست در برابر حکومت بر تمام مناطق زمین حتى به مورچهاى ظلم کند. « نهجالبلاغه، خطبه 224»
10- برپا داشتن عدالت
انبیا آمدهاند تا جامعهاى بسازند که مردم، خود قسط و عدل را در آن جامعه اجرا کنند، «لیقوم النّاس بالقسط» « حدید، آیه 25» جامعهاى بسازند که در آن نه سلطهگر باشد و نه سلطهپذیر و به قول قرآن: «لاتظلمون و لاتظلمون» « بقره، آیه 279»
هدف آنان، تشکیل امّت وسط است که اگر براى فرد و آزادىهاى فردى اصالت و ارزش قائل است براى جامعه هم ارزش قائل باشد. اگر براى زندگى این جهانى طرح دارد، به زندگى آن جهانى نیز توجّه داشته باشد. هدف انبیا ساختن جامعهاى بود که رنگ خدایى داشته باشد. «صبغة الله» « بقره، آیه 138» هر انسان یا اجتماعى که رنگ خدایى بگیرد، دیگر نه رنگ ابرقدرتها را مىگیرد و نه رنگ محیط و قبیله و نژاد و خواستههاى شخصى این و آن. رنگ خدا گرفتن یعنى بیمه شدن از همه رنگهاى شرقى و غربى.
اگر مىبینیم جامعه ما هنوز در مسیر استقرار عدالت مىلنگد و یا زیر بار ظلم مىرود و یا هنوز امت وسط نشده و رنگ خدایى نگرفته همه اینها به خاطر آن است که امّت ما هنوز عمیقاً و دقیقاً در خط پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله و پیشوایان معصوم و یا نائب به حقّ آن بزرگواران گام برنداشته است.
11- مبارزه با آداب و رسوم غلط
مسأله دیگرى که در کارنامه انبیا به چشم مىخورد، مأموریت آنان در برداشتن آداب و رسوم غلط و خرافى است. آیه «ویضع عنهم اصرهم والاغلال الّتى کانت علیهم» « اعراف، آیه 157» از جمله برنامههاى پیامبر صلى الله علیه و آله را حذف قیدهاى دست و پاگیر و تشریفات نابجا دانسته است. متأسّفانه با این که بیش از هزاروچهارصد سال از فریاد قرآن مىگذرد در همین جامعههاى به ظاهر قرآن دوست، انسانهاى زیادى را مىبینیم که به خاطر مقیّد بودنشان به برخى آداب و رسوم موهوم مانع رشد خود مىشوند، مثلًا به خاطر رعایت بعضى از تشریفات ازدواج و رسمهاى غلط آن، سالها مسأله ازدواج را به تأخیر مىاندازند، اما اگر شخصى همچون رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمد و این بارهاى سنگین و قیدهاى اضافى را از جامعه برداشت، چنان مىشود که با تأسیس یک مسجد گِلى و ساده، در مدینه مرکزى به وجود مىآورد که بازده آن از سالنهاى اجتماعات و سمینارها و ادارههاى دادگسترى و پادگانها و مدارس بیشتر است.
پیامبر صلى الله علیه و آله غلهایى را که بر فهم و فکر مردم و بر دست و پاى آنان زده شده بود، یک یک باز کرد.
بسیار مشاهده شده که مردم خواستههایى دارند امّا نمىتوانند بگویند و یا بنویسند، و یا به خاطر کتمان آگاهانه بعضى، نمىتوانند واقعیات را چنان که هست بفهمند. اینجاست که رهبرى لایق و جان بر کف جلو مىافتد، شروع به افشاگرى و روشن گرى مىکند و یک مرتبه زبانها باز مىشود. رهبر شجاع یک اعلامیه مىنویسد و قلمها را آزاد مىکند. یک حمله مىکند و ترسها را فرو مىریزد و سرانجام کارهایى را که در نظر عموم محال بود همه را به صورت عادى درمىآورد
12- معرّفى حلال و حرام
پیامبران مىآیند تا آنچه را که پاکیزه و حلال است، به آنان معرّفى نمایند و چیزهاى پست و کثیف و پلید را حرام نموده، آنها را به مردم معرّفى کنند. «و یحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث» « اعراف، آیه 157»
13- بشارت و انذار
یکى دیگر از مأموریتهاى انبیا، در کنار امیدوار کردن مردم به عفو و لطف و پاداش خدا، بیم دادن از قهر خدا در قیامت و نجات از سقوط و ذلّت و هلاکت در دنیاست. «مبشّرین و منذرین» « بقره، آیه 213»
پیامبران باید آینده روشنى را همراه با استدلال براى امّت خود بیان کنند، زیرا انسان به امید زنده است. مکتبهاى غیرآسمانى که آینده انسان را نیستى و پوچى مىدانند و مرگ او را همچون هلاکت یک حیوان تلقّى مىکنند و زندگى را در انحصار همین چهار روز دنیا- که هرنوش آن میان صدها نیش قرار گرفته- مىدانند، جا دارد که هر روز به بیماران روانى آنان اضافه شود ومصرف مواد مخدر وپناه بردن به مشروبات الکلى و خودکشى و استفاده از قرص خوابآور هرروز زیادتر گردد.
در عصر حاضر به وضوح مىبینیم که انتخاب مکتب هیپىگرى و زیر پا گذاشتن تمام قوانین حقوقى و فطرى و اجتماعى یکى از ارمغانهایى است که به خاطر عدم دلبستگى به آینده و نبودن امید و بشارت، جامعه انسانیت را تهدید مىکند. راستى اگر امید و بشارت و دلخوشى به زندگى ابدى و پیوستن به کمال مطلق در انسان نباشد و اگر باور کنیم که با مرگ و مردن نابود مىشویم، پس چرا زودتر خود را نابود نکنیم؟ ما که بعد از سالها غصّه باید نیست شویم چرا زودتر خود را از بین نبریم، بر فرض که ما چند سال دیگر هم زنده بمانیم و چند هزار کیلو غذا همراه با چند هزار لیتر آب مصرف کنیم، عاقبت چه مىشود؟ این است دورنمایى از جهانبینى مادّى و عقیده کسى که خود را در محضر خدا نمىداند و مسأله رضاى پروردگار و قرب به خداوند، زندگى ابدى و بهشت جاودان براى او مفهومى ندارد.
امّا جهانبینى الهى که با قوىترین استدلالها همراه است، انسان را موجودى فناناپذیر و آینده او را روشن مىداند، براى ریز و درشت کارهاى انسان پاداش در نظر گرفته و زندگى را تنها به این چهار روز دنیا منحصر نمىداند، در جهان بینى الهى است که حتى تمام ناگوارىها و نیشها لطف خفىّ خدا و ابزار رشد مىشود، چون انسان معتقد و با ایمان به حوادث زندگى با دید دیگرى مىنگرد و زندگى براى او لذّت دیگرى دارد، اینجاست که نقش امید به عفو خدا و پاداشهاى چندین برابر از یک سو، و زندگى ابدى همراه قرب به خدا و همسایگى با اولیاى خدا در بهشت جاودان از سوى دیگر، روح امید را در دل انسان مىدمد و او را نسبت به خدا و هستى خوش بین مىکند. نه زندگى براى او سراب است و نه سعى و تلاشش همچون خاکستر به باد رفته است.
در کنار بشارت، انذار لازم است. ترس و بیم در انسان رمز خوددارى او از بسیارى از ناگوارىهاست، امّا باید انسان از خطرهاى آینده آگاه باشد تا بترسد، طفلى که از نیش مار خبر ندارد مار را همچون طنابى خوش خطّ و خال خیال مىکند و این پدر و مادر است که باید مار را به او معرفى کنند تا او خطر را دریابد. انبیا با نقل تاریخ امّتهاى قبلى به مردم هشدار مىدهند و به آنان مىگویند: امّتهاى گذشته به خاطر ظلم و کفر و غرور و پیمان شکنى و حُقّهبازى و سستى و تفرقه و ترس بیجا و کفران و آرمان شکنى و قتل و عصیان و استکبار و غیره به غضب خدا دچار شدند و به هلاکت رسیدند، پیامبران الهى به مردم هشدار مىدهند و اعلام مىکنند: مسأله قهر و غضب خدا همچون لطف و مرحمت او یک قانون است و هر امّتى هر راه حقّ یا باطلى را براى خود انتخاب کند، به همان سرنوشت دچار مىشود و میان امّتها هیچ فرقى نیست.
این نوع انذار و بیم که از طریق نقل تاریخ پیشینیان است به اخطار عمومى و سرنوشت ملّت و امّت مربوط است. نوع دیگرِ بیم در مورد شخص و فرد انسان
است که پیامبران هشدار مىدهند و ما را از آتش جهنم و صحنههاى دردناک عذاب آگاه مىکنند، صحنههایى که مجرم پس از مرگ در دادگاه عدل الهى مىبیند و در محضر تمام انبیا و مردم و فرشتگان خدا تمام اسرارش فاش شده، پرونده عمرش باز مىشود، تمام کارهاى ریز و درشت خود را در آن ثبت شده مىیابد، فریاد مىکشد که واى بر من این چه کتابى است که تمام کارهاى من در آن ثبت شده است.
پیامبران از روزى خبر مىدهند که فرد فرد ما باید در برابر کوچکترین و جزئىترین مسائل، خود را آماده بازجویى و حساب کنیم. در آن روز، خطر به قدرى است که انسان گناهکار دوست دارد همسر و فرزند و پدر و مادر و دوستان و حتى تمام مردم زمین را در عوض او گروگان بگیرند و به دوزخ افکنند ولى خود او رهایى یابد!
راستى آیا بیم از قهر خدا و آتش و شکنجهها رسوائى در روز حساب مهمترین عامل بازدارنده از انواع مفاسد و جنایات نیست؟!
اگر مىبینیم که در قرآن بیش از هزار آیه درباره معاد وصدها آیه درباره هلاک و سقوط امّتهاى پیشین آمده همه به خاطر آن است که انسان از غفلت بیرون بیاید و به خطرهایى که خود او و جامعه او را تهدید مىکند توجه کند و از خدا بترسد و خود را حفظ کند.
14- رهانیدن مردم از ظلمتها
پیامبران آمدند تا ما را به نور دعوت نمایند؛ «لیخرجکم من الظلمات الى النور» « احزاب، آیه 43» از ظلمت جهل به نور علم، از ظلمت نفاق به نور صفا، از ظلمت شرک به نور توحید، از ظلمت تفرقه به نور وحدت، از ظلمت وحشت به نور امنیّت، از ظلمت تعصّب به نور تحقیق، از ظلمت تقلید به نور تفکّر، از ظلمت هوا به نور هدایت.
15- احیاى فرد و اجتماع
قرآن دستورات پیامبر را زنده کننده فرد و جامعه مىداند: «یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للّه و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» « انفال، آیه 24» اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که خدا و پیامبر شما را به دستورات حیات بخش فرا مىخواند استجابت نمائید.
بنابراین قبل از بعثت انبیا، جامعه حیات نداشته و مرده است. آرى، جامعهاى که جز تقلید از نیاکان بتپرست خود به فکر راه دیگرى نباشد. جامعهاى که جز تعصّب قبیلگى حاضر به تفکر دیگرى نباشد. جامعهاى که جز تحمّل ستم کارى نکند و خود را نجات ندهد. جامعهاى که فرزند کش است و تولد دختر را ننگ مىداند و غرق در خرافات است، مردمى که نه تمدن دارند و نه بهداشت، نه تفکر دارند و نه آزادى. براستى باید چنین جامعه و مردمى را مرده نامید.
اگر پیامبرى مبعوث شود و مردم را به سوى خدا دعوت نماید، فکر کردن را عبادت بداند، تحصیل علم را بر هر مرد و زن واجب نماید. مبارزه با ظالم و یارى مظلوم را وظیفه هر انسان بداند. براى مو، لباس، بدن، دندان و تغذیه صدها دستور بهداشتى به انسان عرضه کند. تملّق، اشرافىگرى، امتیازات پوشالى، فردپرستى، دلسوزى نابجا، تکیه بر ستمکاران و غیره را محکوم نماید، حسن خلق، صفا و اتحاد و عفو و تعاون و حسن ظن و عبادت خدا را به جاى بد بینى و نفاق و سوء ظن و عبادت بتها رواج دهد و یک انقلاب فرهنگى در تمام ابعادش به وجود آورد آن هم با دستوراتى که از طرف خداوند به او وحى مىشود، یعنى فرمانهاى خالى از هرگونه سودجویى و دور از خطا و شک و سهو. آیا شایسته نیست اسم این تحوّل را زنده کردن جامعه مرده بدانیم؟
چنانکه قرآن، عمل پیامبر صلى الله علیه و آله را زنده کردن جامعه مرده دانسته است: «دعاکم لمایحییکم» پیامبر شما را به چیزى مىخواند که براستى زنده کننده است.